1399/12/26-21:10

دفاع دکتر احمدی‌نژاد از جوانان نسل دهه شصت، هفتاد و هشتاد/ همين ها ان شاءالله حقيقت آرمانهای انقلاب را پیاده خواهند کرد + فیلم

دفاع دکتر احمدی‌نژاد از جوانان نسل دهه شصت، هفتاد و هشتاد/ همين ها ان شاءالله حقيقت آرمانهای انقلاب را پیاده خواهند کرد + فیلم

جمعی از دانشجویان دانشگاه‌های سراسر کشور، عصر روز دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۹ در تهران با دکتر محمود احمدی‌نژاد ملاقات کردند و به نمایندگی از دانشجویان دانشگاه‌های مختلف گزارش‌هایی از وضعیت موجود و مشکلات جامعه علمی و دانشگاهی کشور ارائه نمودند و مصرّانه از خادم ملت ایران خواستند تا جهت کمک به حل مشکلات مردم و کشور، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰، خود را در معرض انتخاب مردم قرار دهد.

به گزارش دولت بهار، متن کامل سخنان دکتر احمدی نژاد در جمع دانشجویان بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم عجل لوليك الفرج والعافية و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يده.

خيلي خوش آمديد، بزرگواري فرموديد. خدا را سپاسگزارم كه توفيق ديدار شما را عنايت فرمود. از صحبت هاي عزيزانمان هم بهره برديم. به نظرم رسيد كه در جمع شما، درباره انسان و علم درس پس بدهيم. فكر نمي كنم در اين عالم هستي (عالم مخلوقات) كسي ترديد داشته باشد كه موضوع و پديده اي مهمتر از انسان وجود داشته باشد. همه مسائل عالم، به نوعي به انسان گره خورده است. اگر ما نبوديم اصلا هيچ موضوعي مطرح نبود. شناخت انسان، راه را براي زندگي متعالي باز مي كند و من معتقد هستم كه ريشه مشكلات بشر در طول تاريخ، جايي است كه شيطان ورود كرده و مانع از شناخت انسانها از خود انسان شده است. وقتي حقيقت انسان فراموش مي شود، ديگر چيزي در اختيار ما نيست، توقعي نمي شود داشت. همه توقعات، از حقيقتي به نام انسان ريشه گرفته است.

آن جاهايي كه دوستان گلايه كردند و مشكلاتي را بيان كردند، هر كجاي تاريخ مشكلات هست، ريشه آن، به كنار گذاشته شدن حقيقت انسان از صحنه برمي گردد. راجع به حكومت ها و دايره اختيار حكومت ها، دموكراسي، سوسياليسم، ماركسيسم، كمونيسم و سرمايه داري صحبت مي شود، اصلا چه كسي درست مي گويد و چه كسي غلط؟ چه كسي درست مي گويد و چه كسي درست تر؟ همه اينها به انسان برمي گردد. بايد ببينيم انسان چيست؟ مقتضيات وجود حقيقي انسان چيست؟ شيطان از همان اول آمده و انسانها را از خودشان بيگانه كرده است. اجازه نمي دهد حقيقت انسان شناخته شود. راهي جز از طريق خود انسان براي كمال، سعادت، اصلاح، حل مشكلات و تحقق آرزوهاي تاريخي بشر وجود ندارد و اينها هم مستلزم شناخت درست خود انسان است.

انسان يك موجود، با استعدادهاي بي نهايت است. در ذهنتان مرور كنيد، هر استعدادي كه در انسان مي بينيم، تا بي نهايت مي‌تواند امتداد پيدا كند، چون بي نهايت است. حد علم كجاست؟ قدرت، خلاقيت، مهرباني و هزار استعداد انسان كه همه اش بي نهايت است.

حالا حقوق اين انساني كه خلق شده چيست و چكار بايد بكند؟ انسان حقوق بسياري دارد ولي بنظرم اصلي ترين حقوق انسانها دو تا است و بقيه حقوق از اين دو حق منبعث مي شوند. اول؛ حق حيات است. همه انسانها حق دارند زنده باشند و زندگي كنند. گرفتن حق حيات يك انسان، بزرگترين جرمي است كه مي تواند اتفاق بيفتد. آنقدر بزرگ است كه خداوند مي فرمايد " كشتن ناحق يك انسان، مانند كشتن همه انسانهاست ". اگر انسان حيات پيدا نكند، بقيه موضوعات مربوط به انسان، موضوعيتي پيدا مي كنند؟ جاي طرحي نمي ماند. دوم؛ حق رشد و كمال. يعني حق شكوفا كردن و شكوفا شدن اين استعدادهاي عظيمي كه در درون انسانها هست. انساني را تصور كنيد كه هيچكدام از استعدادهايش شكوفا نشود. چه اتفاقي مي افتد؟ با بقيه موجودات چقدر تفاوت دارد؟ اصلا جايي براي بحث دارد؟ خير!

براي اينكه استعدادها در وجود انسان شكوفا شود و براي اينكه انسان خودش، حياتش را تداوم ببخشد، خداي متعال يك ابزاري را در اختيار انسان قرار داده است. يكسري ابزار درون انسان و يكسري هم بيرون. خداوند در درون ما چه چيزي را قرار داده است؟ باز يكي از همان استعدادهاست، قدرت انديشه، قدرت تفكر و كشف حقايق، قدرت تعقل، قدرت اشراف پيدا كردن به طبيعت و قدرت انديشيدن. يعني يكسري اطلاعات را بگيرد و كنار هم بگذارد و از اينها يك قاعده يا يك حقيقت بالاتري را كشف كند. لازمه قدرت انديشيدن، قدرت تعقل است. تعقل يعني چه؟ يعني معياري كه به كمك آن بتوانيم درست و غلط يا خوب و بد را تشخيص بدهيم.

اگر انديشه، به يك انتخاب منتهي نشود و انتخاب به اراده منتهي نشود و اگر اراده اعمال نشود، آن انديشه به چه دردي مي خورد؟ اگر انديشه را از انسان بگيريم، انسان بي معناست. اگر انديشه تبديل به انتخاب نشود، به چه دردي مي خورد؟ اگر هزار سال انسان گوشه اي بنشيند و فكر كند اما به هيچ انتخابي منجر نشود و آن انتخاب به اراده اي منتهي نشود و آن اراده اعمال نشود، به چه دردي مي خورد؟

ممكن است بگوييم مي شود انديشيد. اگر انديشه را محدود كرديم، انسان را محدود كرده ايم. انديشه اي كه محدود شد، ديگر انديشه نيست. يا بگويند تو آزادي فكر كني ولي نتيجه انتخاب تو بايد اين باشد! آزادي فكر كني ولي فقط در اين محدوده، فقط به اين مسائل مي تواني فكر كني! اين چه فكري است؟ ذات انديشه آزاد است. اگر خدا به انسان اختيار نمي داد، انديشه هم لازم نيود، آن استعدادها هم لازم نبود.

خدا مولوي را رحمت كند. وقتي انسان را تعريف مي كند، مي گويد " اي برادر، تو همه انديشه اي/ مابقي خود استخوان و ريشه اي ". انديشه محدود شود، انسان محدود شده است و انساني كه محدود شده است، اصلا انسان نيست. به نسبتي كه محدوديت در انديشه اتفاق بيفتد، در انسانيت انسان محدوديت اتفاق مي افتد. به همين نسبت جلو برويد؛ انديشه اي هم كه نتواند منجر به انتخاب شود، انتخابي كه نتواند اعمال شود به چه دردي مي خورد؟ رشد انسان، در سايه انتخاب ها و اعمال هاي پي در پي است. انساني كه تصميم نگيرد و تصميمش را اعمال نكند، محال است كه رشد كند. خدا هم فرموده است من انسانها را آزاد خلق كرده ام. اميرالمومنين علي(ع) فرمودند كه بنده هيچكس نباش و بنده غيرخودت نباش چراكه خدا تو را آزاد آفريده است. آزادي مخصوص انسان است و نمي تواند محدود شود. به نسبتي كه محدود شد، انسانيت انسان محدود مي شود. همه ارزش هاي انساني تنها در سايه آزادي، انتخاب و اراده انسانها فرصت تحقق دارند.

عدالت بعد از آزادي بزرگترين ارزش انساني در طول تاريخ است. اگر آزادي نباشد كه عدالت را انتخاب كنند و پاي آن بايستند و فداكاري كنند، امكان تحقق ندارد. به حق تعيين سرنوشت اشاره كردند، جزو حقوق اوليه انسانهاست. خدا آزاد گذاشته است، بياييد انتخاب كنيد. چون اجازه داده انتخاب كنيم، حق و باطل، درست و غلط، بهشت و جهنم و خوب و بد معنا پيدا مي كنند والّا اجازه انتخاب نباشد، اينها بيخود هستند. خداوند به پيامبر(ص) مي فرمايد تو زياد حرص نخور، من اگر مي خواستم همه را درست مي كردم. زيبايي كار خداوند در اين است كه اگر انسانها را مطلق آزاد بگذاريم، جز خدا كسي را انتخاب نمي كنند، جز ارزش ها را انتخاب نمي كنند. البته آزادي به معناي حقيقي.

كرامت انساني چه زماني متولد مي شود؟ وقتي كه آزادانه انتخاب كنيم. كرامت چيزي نيست كه به انسان سنجاق كنند، بايد از درون انسان بجوشد. چه زماني مي جوشد؟ زماني كه بتوانيم انتخاب كنيم. عزت را بايد انتخاب كرد و پاي آن ايستاد.

عزيزان من؛ خدا كل اين عالم هستي را خلق كرده است براي اينكه از موجودي بنام انسان رونمايي كند و چقدر جالب است كه تنها مخلوقي است كه وقتي خداوند او را خلق مي كند، به خودش تبريك مي گويد. مي فرمايد " فتبارك الله احسن الخالقين" يعني به كل هستي مي گويد ببين چه چيزي را خلق كردم. آينه اي درست كرده ام كه همه صفات الهي را نمايش مي دهد. به تعبير ظريف يك عزيزي كه گفت وقتي خدا به انسان نگاه كرد گفت " فتبارك الله احسن الخالقين" در آن چه ديد؟ خودش را ديد. اين جايگاه انسان در عالم هستي است. خليفة الله است، قرار است خدانما شود.

شيطان و طاغوتيان براي اينكه جلوي اراده الهي بايستند، چه بلايي در طول تاريخ بر سر انسان آورده اند. بجاي اينكه در اين سطح، راجع به انسان بحث شود، همه اش دعوا بر سر اين است كه حد آزادي آدم ها چقدر است؟ مي شود انتقاد كرد؟ اين انتقاد ما توهين تلقي نمي شود؟ حاكمان مي آيند و مي گويند انتقاد آزاد است ولي توهين و تخريب نكنيد و بعد هم توهين و تخريب را خودشان تعريف مي كنند. نوع حكومت ها در طول تاريخ كارشان اين بوده است كه دائما از دايره اختيار و آزادي انسانها كم كنند و به خودشان اضافه كنند به جز استثنائاتي در تاريخ. حكومت ها درست مي شوند تا آزادي و كرامت انسانها تامين شود. فرصتي ايجاد شود تا انسانها بتوانند خدايي شوند و استعدادهايشان را بيرون بريزند. الان كاملا برعكس است. برعكس فلسفه وجودي خودشان عمل مي كنند. حكومت، جز نمايندگي اراده هاي مردم، هيچ اصالتي ندارد، جز تلاش براي تحقق عدالت، هيچ اصالتي ندارد.

يادم مي آيد در سفرهاي استاني، با همكاران كه صحبت مي كرديم، مي گفتيم خيال نكنيد اين عناويني كه تحت عنوان رئيس جمهور، معاون، وزير يا مدير كل روي شما گذاشته اند، خبري هست، اينها هيچ ارزشي ندارند. به همان اندازه كه در خدمت مردم هستيد، به همان اندازه رئيس هستيد، بقيه اش خيالات و وهم است. شيطان فريب مي دهد، يك چيز موهوم را جاي يك چيز حقيقي قرار مي دهد. اصلا خيلي مواقع، بجاي محتوي، قالب حكومت ها اصالت پيدا مي كنند. مانند جمله اي كه امام خميني فرمودند و برخي آن را برعكس گرفتند. امام فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات است و بعد هم گفت برويد به مردم خدمت كنيد، عدالت را برپا كنيد، كشور را درست اداره كنيد تا مردم راضي باشند. اما محتوي را كنار گذاشته اند فكر مي كنند قالب مهم است. آنچه كه مهم است محتوي است. محتوي آن چيست؟ چيزي كه بستر رشد را فراهم كند، آزادي انسانها را تامين كند، بتوانند تصميم بگيرند و رشد كنند. امام فرمودند كه اگر مردم چيزي را خواستند كه به نظر خود شما خلاف مصالح مردم بود، حق دارند، به شما چه ربطي دارد؟

براي اينكه آزادي را خراب كنند مي گويند اگر آزادي بدهيم، مردم فساد مي كنند! درست همان حرفي كه ملائكه به خدا گفتند. خداوند فرمود " اني جاعل قي الارض خليفة " بلافاصله گفتند " اتجعل فيها من يفسد فيها ويسفك الدماء " خداوند فرمود " اني اعلم ما لا تعلمون " شما نمي دانيد چه خلق كرده ام. خداوند از اول تا آخر قرآن مي فرمايد اين راه درست است، اين راه غلط. هر كدام را مي خواهيد انتخاب كنيد آزاد هستيد. به پيغمبرش هم مي گويد تو كاره اي نيستي، فقط بگو، دعوت كن، تو بر مردم سيطره نداري. اما نوع حكومت ها در طول تاريخ، بر پايه سيطره بر انسانها، محدود كردن انسانها، سقف گذاشتن براي رشد و كمال انسانها، هم شكل گرفتند و هم ادامه دادند. چرا عده اي در حكومت ها اينگونه عمل مي كنند؟ براي اين است كه خودشان را فراموش كرده اند. فرصت هاي اجتماعي براي رشد و كمال است. شما رئيس شده ايد؟ بسيار خوب! از اول تا آخر مسئوليت ببين چقدر رشد و كمال انساني پيدا كرده اي؟ اگر پيدا نكردي، بدان كه برايت مضر است، خودت معيار هستي. اين گزينش ها، هيچ كدام واقعي نيستند. فردي كه در طي يك مسئوليت رشد و كمالي پيدا نمي كند، چگونه مي تواند اسباب رشد و كمال ديگران را فراهم كند؟ و بعد بر مردم فشار مي آورد. ذات نايافته از هستي بخش، كي تواند كه شود هستي بخش؟ پيامبر(ص) با سرعت نور بالا مي رود، هر لحظه در يك افقي است. راه را باز مي كند و مي گويد بياييد مانعي وجود ندارد. در مسير كمال، كسي مزاحم كسي نيست. مزاحمت مربوط به توقف در كمال است. در نتيجه جنگ و دعوا و سلطه گري درست مي شود.

چند روز پيش مطلبي را از كسي ديدم كه نوشته بود اين دهه هفتادي ها و هشتادي ها، تهديد هستند، دهه شصتي ها كه علت مشكلات كشور هستند! اين حرف ها براي من خيلي سنگين بود. خدا به اندازه كافي ثروت و  انسانهاي شايسته را در كشور قرار داده است، اگر شما نمي توانيد چه اصراري داريد كه آنجا بمانيد؟ نمي توانيد اداره كنيد، بندگان خدا را مقصر جلوه مي دهيد؟ اصرار هم داريد كه آن بالا رئيس بمانيد! خب برويد پايين.

حالا كه يك قدم جلوتر هم آمده اند، دهه هفتادي ها و هشتادي ها شده اند تهديد! تهديد چي؟ بنظرم اين حرف هم درست است و هم غلط. كجايش غلط است؟ من معتقد هستم كه دهه شصتي ها كه جزو بهترين نسل هاي كشور هستند. دهه هفتادي ها و هشتادي ها هم خيلي متعالي هستند، اينهمه استعداد وجود دارد. من ايمان دارم كه اگر كارها به همين ها سپرده شود، اينها فورا كل دنيا را تسخير مي كنند. ضعف خودش را به حساب جامعه مي گذارد. همه استعدادها دارد شكوفا مي شود. بله! امثال ماها، مربوط به يك دوره و شرايطي بوديم كه يك قالب ها و ملاحظاتي در ذهنمان شكل گرفت كه خودمان هم نمي دانيم از كجا! اجازه بدهيد يك نمونه اش را بگويم. در جامعه دارد ظلم مي شود، مي گويند نگوييد، نظام تضعيف مي شود! چرا اين را مي گويد؟ چون يك قالب هايي در ذهنش شكل گرفته كه آن قالب ها، نادرست و جعلي هستند. آن چيزي كه نظام را تضعيف مي كند ظلم است نه بيان ظلم. بايد گفت تا جلوي ظلم گرفته شود. ممكن است در نسل ما چنين تفكراتي وجود داشته باشد ولي به فضل الهي نسل هاي جديد، از بسياري از اين تفكرات آزاد هستند. در نسل ما، ارتباط با پيروان ساير اديان، خيلي با ملاحظات بود، تصور مي كردند آنها موجودات عجيب و غريبي هستند. خب آنها هم انسان هستند. يكي در اروپا به دنيا آمده، مسيحي شده، من در ايران به دنيا آمده ام و مسلمان شده ام. اگر جاي ما عوض مي شد، دين ما هم عوض مي شد. چيزي كه انتخاب نكردند كه ارزشي را خلق نمي كند و برتري نمي آورد. ولي نسل هاي جديد خيلي آزاد هستند، راهشان جهاني و نگاهشان انساني است. ممكن است كاري را هم به جواني سپرده باشيم و موفق نبوده باشد ولي اينجا هم يا ما در انتخاب او اشتباه كرديم و يا اينكه او جواني خودش را بكار نگرفته است والّا هر كجا كارهاي سخت را به جوانان سپرده ايم، آن را پذيرفته اند و انجام داده اند. شايد در ذهن ما يك دين قشري بود كه فكر مي كرديم دين يعني صورت، قيانه و ... ولي الان نسل جديد از اينها آزاد هستند، حقيقت دين را مي بيند، عدالت و انسانيت را مي بيند كه اصل دين همان است چون پيشرفت اتفاق افتاده است. اما اينكه مي گويند تهديد است، درست است اما تهديد براي كجا؟ براي كشور؟ چطور ممكن است يك ملت براي خودش تهديد باشد؟ براي پيشرفت كشور تهديد است؟ من با همين كساني كه اين حرف ها را مي زنند رفيق هستيم، به خودشان هم مي گويم. تهديد براي يك عده اي است كه چنبره زده اند و نمي خواهند درست از سر ملت بردارند. مي گويند اين نسل هاي جديد ما را قبول ندارند. خب قبول نداشته باشند. اصلا چرا بايد قبول داشته باشند؟ يك فهرست گزارش كار از خودتان بدهيد. گاهي كار به جايي مي رسد كه عده اي مي خواهند تمام تاريخ را براي اثبات خودشان نفي كنند. ديدم يك آقايي براي اينكه اشكالات را توجيه كند دارد مي گويد بله! زمان پيامبر(ص) هم فساد بوده است. پيامبر هم نتوانست اداره كند. اميرالمومنين(ع) هم نتوانست اداره كند. خب پس شما براي چه هستيد؟ چه ادعايي داريد؟ خودتان داريد مي گوييد ما ناموفق هستيم و نمي توانيم. مي توانيد زيرآب اعتقادات خودتان را بزنيد؟ مردم مي روند و مي بينند كه خيلي از جاها اعتقاداتشان با ما فرق دارد ولي بهتر از ما اداره مي شود. جوانان دهه شصت و هفتاد و هشتاد بزرگترين سرمايه كشور هستند. ما سرمايه اي بالاتر از اين نداريم و من باور دارم كه همين ها بايد كشور را جلو ببرند و خواهند برد. همين ها ان شاءالله حقيقت آرمانهاي انقلاب را در ايران پياده خواهند كرد. خدا به من لطف كرده كه با اين جوانان سروكار دارم. جواناني با ذهن هاي باز، خلاق و عمق. در عمق وجودش به ارزشهاي انساني و الهي پايبند است.

خدا در درون انسانها، انديشه، تفكر، آزادي، حق انتخاب و بيرون از انسان هم طبيعت را قرار داده است. يك ثروت طبيعي عظيم كه در اختيار انسانهاست كه با اين ثروت كار كنند، هم حيات و هم بالندگي و رشد خودشان را تامين كنند. باز متاسف هستم كه بگويم در طول تاريخ، قدرتمداران، با انحصار و احتكار ثروت طبيعي، اكثريت مردم را در محروميت و تحت فشار نگه داشته اند. انديشه سلطه گري و محدود كردن انسانها آنقدر جلو رفته كه روي بسياي از متفكرين اثر گذاشته است. شما مكاتب اقتصادي را ببينيد. پايه تمام مكاتب اقتصادي، بر محدوديت منابع است. يعني از اينجا شروع مي كنند كه منابع طبيعي محدود هستند، پس ما يكسري ساز و كارهايي را طراحي كنيم كه چگونه از آنها استفاده كنيم. ولي من خدمت شما عرض مي كنم كه منابع طبيعي نامحدود است منتهي ظرفيت هاي خودش را متناسب با پيشرفت هاي علمي بروز مي دهد. صد سال پيش ما از زمين يك چيزي را مي فهميديم، الان كه دانش بيشتر شده، يك چيز ديگري را مي فهميم. الان انرژي خورشيدي، انرژي باد، انرژي زمين گرمايي، انرژي هسته اي و ليتيوم را مي فهميم. فرض كنيد يك روزي تمام زمين را هم مصرف كنيم، تا آن موقع كرات ديگر جلوي دست بشر مي آيد. چقدر طول كشيد تا مريخ رفتند؟ 6 سال. فكر مي كنيد 20 سال بعد چقدر طول مي كشد؟ 2 سال. باور كنيد همين طور مي شود. براي خيلي ها مسابقه است كه بروند و آنجا را تصرف كنند.

پايه فاصله طبقاتي در كل دنيا، در استفاده تبعيض آميز از ثروت طبيعي است. چاه هاي نفت در آمريكا دست چه كساني است؟ يك عده اي رفته اند و آنها را گرفته اند. 10 دلار خرج مي كني تا يك بشكه نفت استخراج كني و 60 دلار مي فروشي، آن 50 دلار مال چه كسي است؟ مال همه است ولي يك عده تصرف كرده اند. به تعبير ديگر، آزادي انسانها به انحصار و احتكار درآمده است. يك عده آزادند تصرف، احتكار و انحصار كنند و اكثريت قاطع ملت ها آزاد نيستند كه از حقوق خودشان دفاع كنند.

اصلا از همين ثروتي كه دم دست است چقدر استفاده مي كنند؟ وسعت ايران چقدر است؟ ما در دولت با استفاده از نقشه برداري هوايي و ماهواره اي وسعت آن را 1873000 كيلومتر مربع اندازه گيري كرديم. يعني 187 ميليون هكتار. فكر مي كنيد چه مقدار از آن الان استفاده مي شود؟ يك ميليون هكتار براي مسكن شهر و روستا است. كل دعواهايي كه سر مسكن است، براي يك ميليون هكتار است. كل كشاوزي ما 8 ميليون هكتار است، يعني 8 ميليون آبي و 6 ميليون هم ديم. اين 14 تا به اضافه آن يك ميليون، مي شود 15 ميليون هكتار. وقتي مشكل مسكن حل نمي شود، معلوم است كه ما قدر ثروت را نمي دانيم يا ثروت در احتكار است يا قرار است يك عده در اين برج سازي ها، هزار ميليارد هزار ميليارد ببرند. اينهمه زمين است، در اختيار مردم قرار بدهيد. بهانه هايي بسيار ابتدايي مي آورند. تا مي گوييم زمين را در اختيار مردم قرار بدهيد، سريع خودشان را راحت مي كنند و مي گويند آب نداريم! يكي هم پيدا نمي شود كه بگويد چرا آب نداريم؟ چقدر آب داريم؟ ما چقدر بارش داريم؟ چه ميزان از آن خارج مي شود؟ چه ميزان از آن تبخير مي شود يا زير زمين مي رود؟ چه ميزان از آن استفاده مي شود و با چه راندماني استفاده مي شود؟ آيا نمي شود بهتر استفاده كرد؟ زود راه را مي بندند، چرا؟ چون اگر اين فاصله نباشد، سيطره معنا پيدا نمي كند و حس برتري جويي يك عده ارضاء نمي شود. معادن، جنگل ها و درياها هم ثروت هستند. هر قدر انسان جلو برود، ثروت گسترش پيدا مي كند. پس محدوديتي نداريم.

اينجا از دانشجويان و دانشگاهيان عزيز خواهشي مي كنم. يك بار بياييم اين مدل هاي تحليلي اقتصادي را بر پايه اينكه در اقتصاد، ثروت طبيعي نامحدود است، پايه گذاري كنيم. آنقدر ثروت هست كه همه انسانها مي توانند در بالاترين سطح رفاه زندگي كنند. منتهي ما فضا را جوري درست كرده ايم كه اگر يك نفر ماشينش مدل بالاست، همه بايد به او حمله كنند. بله! اگر خداي نكرده از بيت المال و حق مردم و سوءاستفاده و رانت و ... است كه از اساس باطل است اما چه اشكالي دارد كه همه بهترين ماشين و خانه را داشته باشند؟ اشكالي دارد؟ خدا نخواسته است؟ يعني خدا امكان آن را براي ما قرار نداده است؟ دائما بايد از دست مردم گرفته شود، مردم محدود شوند تا در اختيار دولت قرار بگيرند. اين بايد معكوس شود. كار حكومت اين است كه در چارچوب و استانداردهاي لازم و با ضابطه دست مردم را باز بگذارد و فرصت بدهد.

من فكر مي كنم اقتدار يك كشور، به اقتدار مردم است. مردم بايد قوي باشند. اگر مردم قوي باشند، كشور هم قوي است. اگر مردم ضعيف شدند، كشور هم ضعيف خواهد شد. ديروز يكي از دوستان نقل مي كرد كه از وزير خارجه سوال كردند كه چرا شما سفر خارجي نمي رويد؟ گفت براي اينكه كشورها آمادگي پذيرش ما را ندارند! حالا خطاب من به ايشان نيست ولي اينگونه كه نمي شود، 210 كشور وجود دارد. من فكر مي كنم اگر اين اختياراتي كه سلب شده، به مردم برگردد، ثروتي كه محدود شده برگردد و اين محدوديت هايي كه اعمال شده، برداشته شود، خيلي از مسائل حل مي شود. يك مثال مي زنم. الان دولت ما و دولت آمريكا با هم درگير هستند. كاري به ريشه هاي اين درگيري و درست و غلط آن نداريم، اين يك بحث مستقل است كه يك روزي آن را بحث مي كنيم اما حالا كه دو دولت با هم درگير هستند، اجازه دارند مردم دو كشور را از ارتباط با هم منع كنند؟ من بيشتر به دولت آمريكا مي خواهم بگويم كه ادعا مي كنند اقتصاد آزاد و جهان آزاد و ارتباطات وسيع دارند. اگر در آمريكا واقعا اقتصاد آزاد است چرا به مردم آمريكا اجازه نمي دهند با مردم ايران تجارت كنند؟ چرا اجازه كار مشترك علمي را نمي دهند؟ دستگير و زنداني و برخورد مي كنند. اين طرف هم انگار ما چيزهايي را از آمريكا ياد گرفته ايم. اجازه بدهيد مردم بيايند و بروند. به همه جاي دنيا بروند و بيايند. فقط يك مورد استثنا وجود دارد كه آن هم علت خودش را دارد. چرا مردم را محدود مي كنيد؟ اين اجازه را از كجا آورديد؟ مردم راي نمي دهند كه آنها را محدود كنيد، راي مي دهند كه محدوديت آنها را برداريد. راي مي دهند كه آزاديشان را تامين كنيد. همه جاي دنيا همين است. يك ساختارهاي قدرت در دنيا شكل گرفته است كه آن را تئوريزه كردند، درس مي دهند و اجازه نمي دهند به آن خدشه اي وارد شود. يعني حرفي كه من زدم و گفتم آزادي انسان مطلق است، در آمريكا هم اين حرف را بزنيم، حمله مي كنند. اصلا حاكميت آمريكا بر مبناي محدود كردن انسانهاست. در ايران هم همين است، جاهاي ديگر هم همين است. در صورتيكه اصل بر آزادي انسانهاست. اگر همه حقيقتا آزاد باشند، مطلقا ظلم و فسادي اتفاق نمي افتد. الان يك عده آزادند كه ظلم كنند ولي بقيه آزاد نيستند كه از خود دفاع كنند. اگر همان موقع كه يك نفر يك چكش بلند كرد تا بر سر مردم بزند، صد تا چكش ديگر بلند شود و بخواهد بر سر آن فرد بزند، ديگر چه كسي جرات مي كند چكش بلند كند؟ ولي اشكال اينجاست كه او آزاد است چكش بلند كند و بقيه آزاد نيستند، محدود و ناتوان شدند. الان ساختار حكومت ها بر مبناي محدود كردن مردم و سلب حقوق اساسي آنها شكل گرفته است. اين ها بايد اصلاح شود و مي شود. راه آن اولا آگاهي و علم است.

عزيزان من؛ اينها را دست كم نگيريد. در ارزش ها و استعدادهاي انساني، مرتبه علم خيلي بالاست. نور و راه ورود است، راه بهره برداري از استعدادهاي ديگر است. محال است بدون علم بشود از استعدادهاي ديگر استفاده كرد. هر قدر جلوتر مي رويم بايد بر ميزان علم آموزي و گستره آن افزوده شود. هركس در هر كجاي دنيا هر انديشه و دانشي كه توليد مي كند، بگيريم و استفاده كنيم. البته همه اش را نمي توانيم بگيريم چون فرصت نداريم ولي هر كس در رشته خودش و بعد دانش ها را كنار هم مي گذاريم. هر دانشي كه محصول انديشه است، اصالت دارد. نمي شود گفت علم نيست، ممكن است ناقص باشد ولي غلط نيست. هر كسي يك گوشه اي را ديده و وصف كرده است. مانند داستان فيل مولوي است. هر كسي يك قسمت از فيل را ديده و وصف كرده است. ولي آن كسي كه تمام فيل را ديده، چيز ديگري است. دانشجويي و دانش اندوزي يك امري است كه مطلقا نبايد در آن توقفي ايجاد شود. هر چه بالاتر رود، بهتر است.

بايد به حقيقت انسان باور پيدا كنيم. راه نجات چيست؟ شناخت و باور انسان. چه كسي مي خواهد مشكلات را حل كند؟ خود مردم. شيطان مي آيد و آنقدر مشكلات را بزرگ و لاينحل جلوه مي دهد كه همه افسرده مي شوند. هيچ قدرتي بالاتر از قدرت ملت ها نيست. قدرت ملت ها، تجلي قدرت خداست. هر كاري را اراده كند، انجام مي دهد. دست مردم را در چارچوب و استاندارد خودش باز بگذارند و زمين، آب، دريا، انرژي، معادن، جنگل و ... را در اختيار مردم قرار بدهند، اگر ظرف 5 سال همين مردم اقتصاد ايران را جزو قدرتمندترين اقتصادهاي جهان نكردند، من در اختيار شما هستم. شما كه بارها خواستيد... من خودم مي آيم. در قضيه هسته اي گفتم اجازه بدهيد چند تا كار را انجام بدهيم، اگر نشد بعد براي مذاكره با آمريكا اقدام كنيد. گفتند تضمين تو چيست؟ گفتم خودم. گفتند خودت به درد ما نمي خوري. گفتم زن و بچه ام را ببريد. باز هم قبول نكردند. گفتم شش ماهه تضمين مي كنم، الان برويد بايد امتياز بدهيد كه رفتند و امتياز هم دادند و يك قراردادي بسته اند كه خجالت مي كشند آن را منتشر كنند! راجع به سرنوشت ما قرارداد بستند ولي كسي خبر ندارد چيست. من از نمايندگان مجلس سوال كردم، گفتم شما كه راي داديد، آن را خوانده بوديد؟ گفتند نه! پس براي چه راي داديد!؟ اگر كسي بخواهد براي مردم كار كند، همه چيزش بايد آشكار باشد. كنوانسيون درياي خزر، تا آنجا كه من اطلاع دارم، قبلا بين دو كشور ايران و شوروي بود و بعد تفاهم كردند هر دو كشور كنار هم، مرز آبي شان را تعيين كنند. اگر آنطور كه ما پيش رفتيم اجرا شود، به نفع همه است و سهم ايران بيش از گذشته مي شود.

بايد به قدرت انسانها و ملتها باور داشته باشيم. در انسانيت قدرتي هست كه در هيچ سلاحي نيست و به انسان كامل باور داشته باشيم، به بهار انسانيت باور داشته باشيم. ما هنوز در زمستان هستيم ولي به شما عرض مي كنم كه به لطف خدا زمستان، رو به پايان است. خيلي زود شكوفه هاي انسانيت در دنيا به ميوه مي رسد. از روي اطلاع به شما عرض مي كنم كه كل دنيا حالتشان مثل شماست. يعني يك حالت التهاب وجود دارد. اين را پخش نكنيد ولي كل دنيا احمدي نژادي شده است (تشويق حضار). نه اين احمدي نژاد 60 كيلويي كه جلوي شما نشسته است، منظور اين است كه كل دنيا به سمت بهار انساني و تغييرات بزرگ رفته است. همين آقايي كه الان رئيس جمهور آمريكاست، سال 89 با آيپك جلسه گذاشت. آنها به وي گفتند چرا جلوي احمدي نژاد را نمي گيريد؟ او دارد در دنيا مي چرخد و حرف مي زند. او تاييد مي كند و مي گويد بله! فلاني در دنيا آمريكا را منزوي كرده و صلح آميز بودن هسته اي خودشان را تثبيت كرده است و بعد براي اينكه آنها را راضي كند، مي گويد البته بدانيد ما فلاني را نابود خواهيم كرد و بعد مي گويد بدانيد كه نسل آينده جهان، نسل فلاني (احمدي نژاد) است. نه اينكه منظورش شخص من باشد، آن راهي كه شما دنبالش هستيد. همه انسانها بايد در بالاترين شان انساني زندگي كنند. انسانيت را له كردند. يك مطالبه جهاني شكل گرفته است. صد سال مردم را با جناح بندي ها فريب دادند. مردم سوخت موتور جناح هاي قدرت شده اند. الان يك بيداري در دنيا اتفاق افتاده است. مانند همين دهه شصتي ها و هفتادي ها و هشتادي هاي خودمان. مي گويند ما حاضر نيستيم سوخت موتور جناح هاي قدرت باشيم، مي خواهيم خودمان باشيم. در كل جهان اينگونه است و ان شاءالله به فضل الهي خيلي زود، شاهد آن اتفاق بزرگ خواهيم بود.

وقتي نگاه، از نگاه انساني بيرون رفت و تبديل به نگاه قدرتمدار شد، ارزش هاي انساني و حقوق انساني هم گزينشي مي شود. تحت فشار گذاشتن مردم غلط و محكوم است، هر كجاي عالم كه باشد. جنگ براه انداختن، محكوم و غلط است، هر كجاي عالم كه باشد. نسل كشي زشت‌ترين كاري است كه يك عده مي توانند انجام دهند. الان در قلب آسيا، بخاطر قدرت، در اويغور دارند نسل كشي مي كنند. زنان و بچه ها را مي برند و بلاهايي سر آنان مي آورند كه نسلشان را قطع كنند. انسان از بازگويي اين مطالب شرم مي كند.

تصور مي كنند ابدي هستند و در اين عالم حساب‌كشي نمي شوند. به شما بگويم كه از تمام ظلم هايي كه در طول تاريخ شده است، حساب‌كشي مي شود. دست خودشان را باز ديدند، هر يك نفر، يك جهان است. به چه حقي مي خواهيد نسلشان را قطع كنيد؟ به چه حقي تجاوز مي كنيد؟ به چه حقي مسموم مي كنيد؟

نه اينكه فكر كنيد چون آنها مسلمان هستند من دارم دفاع مي كنم، آنها هم انسان هستند. بحث، بحث انساني است. تعجب مي كنم از كشور خودمان كه چرا سكوت كرده اند. ما كه ادعاي مسلماني داريم، ادعاي مبارزه با ظلم و استكبار را داريم. چه چيزي در ازاي اين سكوت دريافت شده است!؟ كه آنجا به اين شكل دارند ظلم و جنايت مي كنند و اينجا همه سكوت كرده اند. چرا تذكر نمي دهيد و اعتراض نمي كنيد؟ فرقي نمي كند كجاي دنيا باشد. چه رابطه اي هست!؟

نظرات

اخبار مرتبط

اپلیکیشن دولت بهار دسترسی ساده تر و اطلاع از اخبار مهم
نصب