چین و چروک
محمدحسین حیدری
بسیار مهم است که متوجه باشیم پرسش از توافق ۲۵ ساله با چین، مطلقا متوجه «چگونگی» آن است و نه «چیستی»اش. به بیان دیگر، طرح پرسش و ابراز نگرانی در این باره هیچ ارتباطی با نفرتهای کور از چین و باورهای زرد و کلیشههای سیاستزده در قبال این کشور ندارد.
پرسش منتقدان درباره توافقهای بینالمللی و بلند مدت، اصولیتر از این است که در مقام پاسخ، با برشماری تفاوتهای بدیهی و پیشپاافتاده میان چین و آمریکا، سر و تهش هم بیاید. مساله نه آمریکاست، نه چین و نه هر نام دیگری. حرف این است که اعتبار هر توافق، مشروط به موافقت ملت است، ولاغیر.
منتقدان معتقدند که شبهمنتقدانِ سرسری و کوته فکرانِ سیاستزده با فروغلتیدن در دام تعصبات کور و ضدچینی، بر دشواریهای رسالتشان میافزایند. به عبارت دیگر هرکس به جای پیگیری حقوق اساسی ملت در تعیین سرنوشت و طرح پرسشهای بنیادین از قدرت، با طرفِ توافق گلاویز شود (چین باشد یا آمریکا) و بکوشد تلقی تاریخی افکار عمومی از این ممالک را انگولک کند، عملا به جوش خوردن معاملات مخفی یاری رسانده (برجام غربی باشد یا برجام شرقی).
منتقدان معتقدند قبل از تحقق اصلاحات اساسی در داخل، هر توافق بینالمللی، مستقل از اینکه حاصلِ کدام استراتژی باشد (نگاه به شرق یا نرمش قهرمانانه) از این ظرفیت برخوردار است که به سرعت خصلت استعماری پیدا کند و منافع نسلها را بسوزاند.
منتقدان معتقدند فرقی نمیکند که طرف توافق از مشرق طلوع کند یا سر و کلهاش از مغرب پیدا شود و تقلیل مساله را به جغرافیا، از سنخ ابتذال و با نیت فریبکاری ارزیابی میکنند.
منتقدان به جای جغرافیا، تاریخ را ارج مینهند و مبتنی بر تجربیات غیرقابل انکار، معتقدند آنچه به یک توافق «خصلت استعماری» میبخشد، در وهله اول ارتباطی با طرف دیگر توافق ندارد. خصلت استعماری در هر توافق، نخست از ضعف درونی، پنهانکاری و جا گذاشتن ملت نشات میگیرد.
منتقدان ضمن باور راستین به ضرورت تعامل با همه کشورها، ایمان دارند که چاره مشکلات کشور باید در داخل جستوجو شود. به همین خاطر معتقدند گزاره «چشم دوختن به خارج برای حل مشکلات کشور» نباید به صورت گزینشی نفی شود و هیهات که استثناء بپذیرد.
منتقدان میگویند برخورد انتقادی با گزاره چشم دوختن به خارج برای حل مصائب، یک موضع اصولی است و نباید در راستای تامین اهداف سیاسی در داخل، کارکرد ابزاری پیدا کند. به بیان دیگر، «دُوَل خارجه» در اروپا، آمریکا و منظومه غرب خلاصه نمیشود و چین، روسیه و هیچ آبادی دیگری مستثنی نیست.
منتقدان میگویند نظرخواهی از ملت باید حقیقی، موثر و تعیین کننده باشد. یعنی «رای ملت» به «رای مجلس»، تقلیل دادنی نیست و دورِ مانور و نمایش را باید خط کشید. مجلس یازدهم در بزنگاه «برجام غربی» نشان داد که این نهاد اگر بخواهد هم نمیتواند با یک توافق از پیش امضاء شده، مخالفت کند.
نهاد مجلس درگذار از دوره دهم به دوره یازدهم، هیچ تحول معنایی، حقوقی و ساختاری را از سر نگذرانده جز اینکه به طور نسبی حائز کمترین مشروعیت اجتماعی است و برآمده از خلوتترین انتخابات در همه ادوار. فلذا اصرار بر معادل انگاری رای ملت با رای مجلس، مشکوک است و اسباب نگرانی.
در نگاه منتقدان، «توافق با چین» نمیتواند آلترناتیو «اصلاحات اساسی» باشد، همچنان که «توافق با آمریکا» نتوانست و بلکه برعکس، احساس نیاز به تغییر وضع موجود را تشدید کرد.
ادعای انتقال جایگاه کدخدا از غرب (آمریکا) به شرق (چین) اگرچه میتواند محل تامل باشد اما چند دهه از عمر آن سپری میشود و کشف تازهای نیست. اساسا این جابهجایی شگرف در قدرت (به فرض صحت) چیزی نیست که آثارش از سالیان دور پیدا نباشد و روندی دفعی، خلقالساعه و یکشبه را طی کنند. منتقدان هم چشم دارند و میبینند امروز کسانی با اتخاذ ژست دوراندیشی مشغول تاکید بر اهمیت گذاشتن زنبیل به صورت فوری و فوتی نزد ابرقدرتِ فردا (چین) هستند که تا همین ۲ سال قبل ضرورت سجده به کدخدا و مقر برادران حزب دمکرات را تئوریزه میکردند.
در این صورت چطور میتوان مطمئن شد که ۶ ماه بعد همین دوراندیشانِ سفله و ایرانخوار، کاشف انتقال جایگاه کدخدا از شرق به شمال نباشند و تجدید قبله نکنند؛ همچنان که با ظهور ترامپ و افول اوباما ملاحظه کردیم.
منتقدان، طرفدار مواجهه مستقیم و بیواسطه با متن توافقهای بینالمللی هستند و برای عصبانیت یا خوشحالی هیچ کشوری اصالت، قطعیت و ارزش معیاری قائل نیستند (در حضور آب، تیمم نمیکنند). به اینخاطر که لازمه چنین نگرشی، پذیرش صداقت و تصدیق راستگویی بازیگران حاضر در صحنه بینالملل است.
نظرات