بومرنگ جرج فلوید
دکتر اسلام ذوالقدرپور
در جهانی که مبتنی بر فناوریهای پیشرفته ارتباطی و برقراری ارتباط آنی و فوری شهروندان سراسر جهان به صورت مستقیم و همزمان بوده و نام دهکده جهانی را به خود اختصاص داده است، هر سیاستی میتواند به سرعت تغییر مسیر داده و با چرخشهای ناگهانی و یا آرام در نهایت به سوی خلاف مسیر اولیه خود بازگردد و سیاستگذاران این سیاست را نیز غافلگیر نموده و متضرر نماید.
سیاستگذاران خوشباور و خیالپردازی که در بیشتر کشورهای جهان و حتی کشورهای پیشرفته و ابرقدرت جهانی حضور دارند، در فعالیت سیاستگذاری خود همواره سعی دارند تا سیاستهایی به کار گیرند که منافع خود و دوستانشان را برآورده ساخته، رقیبان و دشمنان را تهدید یا متضرر سازد. اما در بسیاری از موارد، این سیاستگذاریها در نهایت به زیان سیاستگذاران اولیه خود منتهی میشوند.
سیاستگذاریهای خارجی و اجتماعی که بیشتر مبتنی بر افزایش توان و ظرفیت دخالت نرم در سایر کشورهای جهان است، یکی از مهمترین ابعاد سیاستگذاری عمومی دولتهای مختلف در عصر کنونی است که همواره به عنوان یک ابزار کسب و افزایش قدرت در نظام بینالمللی نیز مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. در سیاستگذاریهای جهانشمول اجتماعی و سیاسی، رسانههای تصویری، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و نقش اصلی در تسلط بر افکار عمومی شهروندان در سایر کشورها را دارند.
کشورهای غربی و بهخصوص ایالات متحده آمریکا با داشتن بخش وسیعی از ظرفیتهای بالقوه و بالفعل تبلیغاتی، رسانهای و فناوریهای نوین ارتباطی جهان، اثرگذاری بسیاری در سیاستگذاریهای جهانی اجتماعی و سیاسی در قالب اصل سیاست دیپلماسی عمومی خود دارند. اما همین کشورها نیز در نهایت دچار بازگشت سیاستها به سوی اهداف خودی میشوند.
سیاستگذاران سیاست خارجی و بهویژه حوزه دیپلماسی عمومی، سیاستهایی را طراحی و اجرایی میسازند که بیشتر بر تهدید و آزار رقیبان و دشمنان خود استوار بوده و در واقع نوک پیکان سیاستگذاری به سوی رقیب یا دشمن قرار میگیرد. اما برخی سیاستگذاریها در نهایت حالت و فرآیند بومرنگ به خود گرفته و نوک پیکان را متوجه سیاستگذار اولیه خود میسازند. در این شرایط است که سیاستگذاران باید متوجه پیامدهای نهایی سیاستهای خود بوده و از یک نتیجه موقتی اولیه که موفق نشان داده شده، چندان خوشحال و مغرور نشوند.
سیاستگذاری دارای ماهیتی بسیار پیچیده و البته آیندهنگر است که باید ابعاد و پیامدهای آینده آن به دقت مورد توجه و بررسی قرار گیرد تا دچار فرآیند بومرنگی و بازگشت نوک پیکان سیاستها به سوی سیاستگذار نشوند. چرخش سیاستگذاری و بازگشت نوک پیکان یا گلوله سیاستها به سوی سیاستگذار اصلی که سیاستگذاری بومرنگی تعریف میگردد، در بسیاری از سیاستهای اجتماعی و سیاست خارجی نمایان شده است.
شرایط کنونی جهان درگیر کروناویروس و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از آنرا میتوان یکی از دورههایی دانست که بسیاری از سیاستگذاریها دچار فرآیند سیاستگذاری بومرنگی خواهند شد.
نمونه بارز این فرآیند سیاستگذاری بومرنگی را میتوان در چگونگی پخش، انتشار و انعکاس اخبار و تصاویر اعتراضات و آشوبهای کنونی ایالات متحده آمریکا دانست که ابتدا در اعتراض به مرگ "جورج فلوید" سیاهپوست به دست یک پلیس شروع شده و در حال تبدیل به یک آشوب سراسری در آمریکا است. بروز و تشدید اعتراضات و آشوبهای خشن در آمریکا طی چند روز گذشته به یک ابزار دیپلماسی عمومی و خوراک رسانههای ایران، روسیه، چین و ... برای مقابله با آمریکا و تهدید این کشور تبدیل شده است.
سیاستگذاران ایرانی و بهخصوص سیاستگذاران دیپلماسی عمومی و رسانهای کشور به شدت دچار نوعی انفعال سرمستانه در مقابل اعتراضات و آشوبهای ایالات متحده آمریکا شدهاند.
برای جلوگیری از سیاستگذاری بومرنگی، سرمستی و خوشخیالی منفعلانه مسئولین ایرانی، موارد زیر قابل توجه و بررسی است:
یکم- دیدگاه خوشخیالی و خوشباوری مسئولین ایران: از زمان نمایش و انتشار فیلم شکنجه و مرگ "جورج فلوید" در مینیاپولیس آمریکا و سپس آغاز اعتراضات و آشوبهای این کشور، رسانهها و مسئولین سیاسی، اجتماعی و ... ایران به شدت دچار نوعی انفعال و سرمستی در سیاستهای رسانهای و تبلیغی خود شدهاند و حجم گستردهای از تبلیغات، اخبار و تصاویر رسانهها و فضای مجازی ایران به انعکاس و انتشار اخبار اعتراضات و آشوبهای آمریکا، اختصاص داده شده است.
سیاست منفعلانه و خطرناک رسانهای و تبلیغاتی ایران در مواجهه با تحولات سیاسی و اجتماعی آمریکا را میتوان از دو محور مورد تأمل قرار داد:
1- دیدگاه خوشبینانه حذف ترامپ: دیدگاه اول به برخی افراد، نهادها و بهویژه کارگزاران دولت دوازدهم مربوط است که به امید سرنگونی دونالد ترامپ طی چهار سال اخیر همواره از ترامپ و دولتش اعلام بیزاری نمودهاند.
دولتمردان ایرانی دولت دوازدهم و برخی دیگر از طرفداران این دولت طی چهار سال اخیر همواره از آرزوی شکست و سرنگونی دولت ترامپ سخن گفتهاند و اکنون نیز به صورت انفعالی و سرمستانه در حال بزرگنمایی تحولات اعتراضی و آشوبگرایانه آمریکا هستند. این طیف از سیاستگذاران ایرانی در فکر و خیال سرنگونی دولت ترامپ یا در نهایت شکست ترامپ در مقابل "جو بایدن" در انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا میباشد.
دولتمردان کنونی ایران که اکنون بر شدت مخالفت خود با دولت ترامپ افزوده و تحولات اعتراضی و آشوبی شهروندان آمریکا را برجسته و پوشش میدهند، امیدوارند با تغییر وضعیت و تغییر دولت در آمریکا و روی کار آمدن احتمالی "جو بایدن"، توافق برجام از کمای چند ساله خارج شده و احیاء گردد.
اشتیاق و تمنای سرنگونی دولت ترامپ تنها برای بازگشت به توافق برجام است که این سیاست نشان از انفعال خاص دولتمردان ایرانی دارد که تمام امید و سیاستهای خود را بر دولت احتمالی دموکراتها در آمریکا متمرکز نمودهاند، در حالی که به نظر میآید حتی دولت احتمالی جو بایدن دموکرات نیز هرگز به توافق سابق برجام متعهد نخواهد بود و برای اصلاح و تغییر آن توافق برنامه خواهد داشت.
2- دیدگاه فروپاشی و سرنگونی حکومت ایالات متحده آمریکا: دیدگاه دوم که تا حدودی تندتر و خیالیتر نشان میدهد، فروپاشی و سرنگونی حکومت ایالات متحده آمریکا بر اثر تحولات اعتراضی و آشوبهای کنونی آمریکا است که در نهایت منجر به تجزیه آمریکا میگردد.
سرنگونی و فروپاشی هر کدام از کشورهای کوچک و بزرگ در دنیای کنونی، امری ممکن و احتمالی است که همه کشورهای ضعیف و قدرتمند جهان حتی آمریکا، چین، روسیه، انگلیس و ... را شامل میگردد. بنابراین اصل احتمال سرنگونی و تجزیه هر کدام از کشورهای جهان و بهویژه آمریکا نباید مورد استفاده منفعلانه سیاستگذاران رسانهای ایران برای مقابله با دولت دونالد ترامپ قرار گیرد.
بسیاری از بازیگران نظام بینالمللی و شهروندان بسیاری در جهان و حتی برخی شهروندان خود ایالات متحده آمریکا نیز آرزوی فروپاشی و تجزیه آمریکا را داشته و دارند، اما بیان آن از سوی رسانههای رسمی و نیمه رسمی ایران و برخی مسئولین ایرانی را میتوان مصداق همان اصل براندازی و سرنگونی دولت دانست که همیشه از سوی ایران به دولت آمریکا نسبت داده شده و این کشور را به تلاش برای براندازی و تجزیه ایران متهم نمودهاند.
دوم- خطر بومرنگ سیاستگذاری رسانهای برای ایران: نحوه پوشش و انتشار اخبار اعتراضات و آشوبهای سراسری در ایالات متحده آمریکا طی حدود یک هفته گذشته که دارای دلایل بسیاری مانند: محدودیتهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی، افزایش بیکاری و ... ناشی از شیوع کروناویروس و از سوی دیگر سرخوردگی برخی طبقات از برخوردهای نژادی در این کشور است را میتوان یک سیاستگذاری خطرناک و در چارچوب اصل بومرنگ سیاستها قلمداد نمود که سیاستگذاران و کارگزاران ارشد ایران از آن غافل هستند.
1- کتمان یا عدم درک واقعیت اعتراضات و آشوبهای آمریکا: تصاویر و فیلمهای منتشر شده از اعتراضات و آشوبهای کنونی در آمریکا نشان میدهند که بخش عمدهای از این اقدامات هیچ ارتباط و پیوندی با ماجرای مرگ جورج فلوید نداشته و مرگ این شهروند سیاهپوست تنها یک جرقه و ابزار ضروری برای انفجار سیاسی و اجتماعی ناشی از محدودیتهای شدید وضعیت کروناویروس طی چند ماه اخیر بوده است که جلوههای بارز این امر را میتوان در غارت اموال مراکز و فروشگاههای اقتصادی و آتش زدن کلیساها به خوبی مشاهده نمود.
به صراحت میتوان گفت که بخش عمدهای از اعتراضات و آشوبهای آمریکا، با مرگ جورج فلوید سیاهپوست و قیام سیاهپوستان یا آزادیخواهان آمریکایی مرتبط نیست و سیاستگذاران و مسئولین ایرانی با موضعگیری اشتباه خود در مورد این تحولات، با کتمان بخش عمده واقعیات تحولات جاری در سپهر سیاسی و اجتماعی آمریکا، سعی دارند تا ایران را به عنوان حامی جنبشهای آزادیخواهان و طرفداران جنبش سیاهپوستان جلوه داده و به جذب افکار عمومی معترضین آمریکایی بپردازد.
نمونه بارز اینگونه سیاستگذاریهای اشتباه یا عدم درک واقعیات و اصل سیاستگذاریها را میتوان در تحولات سیاسی جهان عرب در سال 2010 به بعد به خوبی مشاهده نمود که در ایران به "بیداری اسلامی" تعبیر گردید اما تاکنون جلوه و مؤلفهای از بیداری اسلامی در این کشورها مشاهده نشده است و اغلب پیامدهای آن بر دوری از قوانین و الگوهای اسلامی متمرکز بوده و البته عدم درک صحیح و سیاستگذاری مناسب از سوی سیاستگذاران ایرانی در مواجهه با این تحولات جهان عرب، موجب خسارات جبرانناپذیری به منافع ایران در سراسر آسیای جنوب غربی نیز شده است.
2- بیتوجهی سیاستگذارن ایرانی به موارد مشابه در ایران: در حالی که اعتراضات و آشوبهای خشونتبار شهروندان آمریکایی علیه دولت این کشور در فضای رسانهای و نزد سیاستمداران ایران به یک موقعیت و زمان مناسب برای حمله به دولت آمریکا و شخص دونالد ترامپ تبدیل شده است، برخی زمینهها و جلوههای همین شرایط در ایران نیز قابل مشاهده و تأمل میباشند.
ماجرای اعتراضات شهروندان غیزانیه اهواز به نداشتن آب، حادثه مرگ پیرزن بیگناه کرمانشاهی در اثر اقدامات شهرداری این شهر، اعتراض شهروندان به آتشسوزی منابع طبیعی در حوزه زاگرس و ... را میتوان ازجمله جلوههای مشابه با مرگ جورج فلوید در آمریکا دانست که زمینههای لازم برای بروز و ظهور اعتراضات و آشوبهای مجدد در ایران را دارند.
نباید فراموش نمود که اعتراضات آبان 1398 با موضوع گرانی بنزین نیز از یک سیاست و موضوع به ظاهر ساده به یک بحران و فاجعه سیاسی و امنیتی تبدیل شد که پیامدهای آن تاکنون نیز در رسانههای غربی در حال پیگیری است. بنابراین به نظر میآید سیاستگذاران رسانهای باید کمی نیز به تحولات و رویدادهای داخلی ایران در مقایسه با تحولات اعتراضی و آشوبی آمریکا توجه داشته باشند تا دچار بازگشت پیکان سیاستگذاری به سوی خود نشوند.
*
تحولات اعتراضی و آشوبهای خشونتبار آمریکا که موجب خوشحالی و البته اعتراض و محکومیت از سوی برخی سیاستگذاران شرقی در ایران، چین، روسیه و ... شده است، باید زنگ خطری برای کشورها و دولتهای مذکور نیز باشد، زیرا همه کشورها و بهخصوص همین سه کشور (ایران، روسیه و چین) از بیشترین احتمال بروز اعتراض و آشوب در کشور خود برخوردار هستند و تحولات آنها نیز به شدت و با گستردگی بسیار از سوی رسانههای خارجی و بهویژه آمریکایی مورد پوشش و انتشار قرار خواهند گرفت.
بنابراین ایران و زمینههای اعتراض آن، چین و احتمال آشوب در هنگ کنگ و ...، روسیه و احتمال اعتراضات سیاسی و اجتماعی به وضعیت کرونا و قانون تمدید ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، باید با حساسیت و تأمل بیشتری به جنگ رسانهای با آمریکا و پوشش خاص اعتراضات این کشور پرداخته و از بومرنگ این نوع سیاستگذاری رسانهای و دیپلماسی عمومی خود نیز هراس داشته باشند.
در واقع تمام توان، ظرفیت و ابزارهای سیاستگذاران تبلیغی، رسانهای و دیپلماسی ایرانی برای اقدام متقابل علیه ایالات متحده آمریکا همین حجم از فضاسازیهای رسانهای است که تاکنون تحت عنوان اعتراضات ضدنژادپرستی، اعتراضات سراسری آمریکا، اعتراضات مسالمتآمیز شهروندان آمریکا و ... شاهد بودهایم و نوعی واکنش منفعلانه به تحولات آمریکا بوده است.
آتش زدن کلیساها، غارت فروشگاهها و ... که همپوشانی خاصی با برخی اقدامات ایرانیان در اعتراضات و آشوبهای پس از سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی در تهران، حوادث بهمن 1398 و قبل از آن دارند، نشان میدهند که سیاستگذاران ایرانی در نظر دارند تا از دو رویداد که دارای زمینههای نسبتاً یکسان هستند، نتایج بسیار متفاوت استخراج نموده و خود را به نوعی خوابزدگی گرفتار نمایند!
اعلام رسمی و تا حدودی عجیب تعداد کشتهشدگان حوادث اعتراضی و آشوبهای بهمنماه 1398 در ایران، آنهم درست در اوج اعتراضات و آشوبهای آمریکا، نشان میدهد که سیاستگذاران ایرانی دچار یک سرگردانی شدهاند.
**
در ایران نیز مسایل بسیاری برای اعتراض و آشوب وجود دارند که زمینههای مساعد آنان تنها با یک حرکت، گفتار و کردار دولتمردان یا یک حادثه مانند سقوط هواپیمای اوکراینی، میتواند به بروز و ظهور اعتراضات و آشوبهای سراسری در کشور منتهی گردد تا ایران و حقوق بشر آن به اولویت سیاستگذاری تبلیغاتی و رسانهای کشورهای غربی و بهخصوص آمریکا تبدیل شده و مورد حمله طیف گستردهای از بازیگران بینالمللی قرار گیرد.
نباید فراموش نمود که مسئله داخلی ما با مسئله داخلی آمریکا چندان تفاوت ندارد و این اصطلاح "مسئله داخلی" برای هر دو کشور صادق بوده تنها اختلاف آنها در اینست که توان رسانهای، تبلیغی و دیپلماسی عمومی آمریکا برای جهانی سازی مسئله داخلی ایران، بسیار فراتر از توان ایران در تأثیرگذاری بر مسئله داخلی آمریکا است.
بنابراین پوشش افراطی و ارایه خاص و مصادره به مطلوب تحولات اعتراضی و آشوبهای کنونی آمریکا میتواند یک سیاستگذاری بسیار خطرناک و بلکه اشتباه باشد که در نهایت منجر به تقویت و انتشار امواج اعتراضی در ایران گردد.
سیاستگذاری رسانهای و تبلیغی ایران علیه دولت و حاکمیت آمریکا در تحولات کنونی این کشور را میتوان یک سیاستگذاری دانست که هر لحظه ممکن است دچار چرخش و بازگشت نوک پیکان (گلوله) سیاستگذاری به سوی سیاستگذاران خود یعنی ایران شده و مانند یک بومرنگ از افق خود در آمریکا به سوی مبدأ خود در ایران برگشته و در نهایت و در کمال بیتوجهی مسئولین ایرانی، سبب ضربه و آسیب جدی به ایران گردد.
***
اعتراضات و آشوبهای کنونی آمریکا نهتنها یک اعتراض مسالمتآمیز و ضدنژادپرستی محسوب نمیگردد، بلکه دارای مؤلفهها و جلوههای یک وضعیت آنارشیک است که ریشه در برخی احساسات تاریخی جامعه این کشور دارد که برجسته نمودن آنها در ایران میتواند تبدیل به یک بومرنگ سیاستگذاری در تقویت تکرار این حوادث در ایران گردد.
حوادث آمریکا و انعکاس گسترده آن در رسانههای ایران که رویکرد حمایتی ایران از آنها را نشان میدهد را میتوان نوعی توصیه به شهروندان ایرانی قلمداد نمود که در مقابل برخی اتفاقات و رویدادهای ناخوشایند از سوی نیروهای انتظامی و یا حوادث اجتماعی و ... میتوانند مانند شهروندان معترض یا آشوبطلب آمریکایی، چنین اقدامات خشونتباری نیز داشته باشند!
اعتراضات و آشوبهای سراسری در آمریکا که در ایران به عنوان اعتراضات ضدنژادپرستی عنوان میشوند و در واقع نوعی فوران احساس آنارشیطلبی و آشوبخواهی شهروندان آمریکایی است، به جای اینکه یک فرصت تاریخی ایران برای تهییج افکار عمومی شهروندان ایرانی و حتی آمریکایی و ... علیه دولت و حکومت ایالات متحده آمریکا باشد، یک زنگ خطر و هشدار برای سیاستگذاران و سران ایران است تا در چرخه چنین تحولات اعتراضی و آشوبی گرفتار نشوند و از سیاستگذاری بومرنگی نیز اجتناب نمایند.
نظرات