«طبقه کاربر» و الگوریتم خودآگاهی/ شبکههای اجتماعی خصلت طبقاتی و جهتگیری ایدئولوژیک دارند
سرکوب رئیسجمهور آمریکا هزینه سنگینی داشت اما شبکههای اجتماعی به هر دلیل سرانجام دست به جیب شدند. لو رفتن چهره خصوصی پلتفرمها بدیهیات بسیاری را ابطال کرد و به همین خاطر یک غافلگیری و حیرتزدگی عمومی رقم خورد. کاربران بیشتری مشکوک شدند و خلاء مفاهیم جدید را برای توضیح دنیای جدید حس کردند. آیا کسی میداند از کی وارد این جهان جدید شدهایم؟! این به کنار. سوال مهمتر این است که چه زمانی میخواهیم به رسمیتش بشناسیم و جدیاش بگیرم؟!
دولت بهار/ محمد حسین حیدری: سرکوب رئیسجمهور آمریکا هزینه سنگینی داشت اما شبکههای اجتماعی به هر دلیل سرانجام دست به جیب شدند. لو رفتن چهره خصوصی پلتفرمها بدیهیات بسیاری را ابطال کرد و به همین خاطر یک غافلگیری و حیرتزدگی عمومی رقم خورد. کاربران بیشتری مشکوک شدند و خلاء مفاهیم جدید را برای توضیح دنیای جدید حس کردند. آیا کسی میداند از کی وارد این جهان جدید شدهایم؟! این به کنار. سوال مهمتر این است که چه زمانی میخواهیم به رسمیتش بشناسیم و جدیاش بگیرم؟!
شبکههای اجتماعی عملا در حال رقم زدن نسل تازهای از نهاد دولت هستند. انگار که «دولت-کاربر» خودش را به عنوان آلترناتیو «دولت-ملت» تعریف کرده و پیشرفت فوقالعادهای هم داشته. امروز اینستاگرام، توییتر، فیسبوک، یوتیوب و ... از هر دولتی واقعیتر هستند، قبل از هر چیز به این خاطر که از هر دولتی وحشیترند.
شبکههای اجتماعی بیش از هر دولتی به شعور مردم اهانت میکنند چون بیش از هر دولتی نگران گمراهی شهروندان هستند و برای هدایت بشر احساس تکلیف و مداخله میکنند. همین توییتر رسما خودش را از هر گونه تلویح و لفافه بینیاز میدید و آشکارا روی توئیتهای یک رئیسجمهور برچسب میزد. یعنی به اهانتِ خالی رضایت نمیداد، بلکه ضرورت اهانت به کاربران را علنا تئوریزه میکرد و بداهت میبخشید.
شبکههای اجتماعی برخلاف تظاهر به بیطرفی و سکولاریسم، عمیقا بنیادگرا هستند، خصلت طبقاتی و جهتگیری ایدئولوژیک دارند و الگوریتمهایشان در خدمت تثبیت وضع موجود، تنظیم و بهروزرسانی میشود. دولتهای جدید به مراتب بیش از «دولت-ملتها»، به کاربران خود وابسته و مدیون و در عین حال به ولع بیشتری برای بردهداری مبتلا هستند.
کارکرد «دولت-ملت» به دلایل متعدد رو به زوال است، از جمله به این خاطر که مردم از یک مقطع به بعد دیگر نتوانستند به شبکههای اجتماعی اعتماد نکنند. «دولت-ملت» گند تجاوز به حریم خصوصی و شور استبداد را درآورد. بشر هم از فرصت شبکههای اجتماعی برای تضعیف «دولت-ملت» و انتقام از مظالمش استفاده کرد. از آن طرف شبکههای اجتماعی هم دلشان نسوخت، رحم نکردند، سخاوت ناگزیر مردم را غنیمت شمردند تا به «دولت-کاربر» تبدیل شوند.
برخلاف تصور، اخذ تابعیت از شبکههای اجتماعی رایگان نیست و هزینهای گزاف و نامحسوس دارد. نامحسوس است چون اقساط، بلند مدت و به تدریج از حساب «حریم خصوصی» برداشت میشود. حریم خصوصی به مثابه مهمترین دارایی شهروند، بهای ثبت نام است و به طور داوطلبانه در اختیار «دولت-کاربر» قرار میگیرد.
برای ما کارکرد و فلسفه سرویسهای امنیتی در چارچوب «دولت-ملت» روشن است؛ جمعآوری اطلاعات به صورت مستمر و هرچه بیشتر برای دستیابی به تحلیل جامع و هر چه دقیقتر از موقعیت وضع موجود و مخالفانش. هدف عبارت است از چاره اندیشی برای تثبیت وضع موجود و حفاظت بهتر از نظم مستقر.
شبکههای اجتماعی به مثابه امنیتیترین دولتهای تاریخ، از دنگ و فنگ شنود، تعقیب و مراقبت و اخذ مجوز قانونی برای جاسوسی، بینیاز هستند. دولتهای جدید به همه رفت و آمدها، مکالمات، نوشتهها، تصاویر و فیلمهای کاربرانشان دسترسی مستمر و برخط دارند. متاسفانه فعلا این دادهها در مجموع تلقی عقبافتاده ما را از حریم خصوصی تشکیل میدهد. اما حریم خصوصی، خیلی خصوصیتر از این حرفهاست. حریم خصوصی کوچه پس کوچههای ذهن است و دولتهای جدید دوربینهای مداربستهشان را اینجا نصب کردهاند.
بالای سر کار، جانوری است که نه پلک میزند، نه کوتاهی میکند و نه برایش خستگی تعریف شده. هوش مصنوعی از انواع دادههای اهدایی کاربر، نسبت انضمامی و تحلیل دینامیک استخراج میکند. این فرآیند n بار تکرار میشود تا سوراخ سمبههای شخصیت، ساختار منطق، شیوه استنتاج و عواطف کاربر به فرمول درآید. فرآیند شناخت، زمانی کامل میشود که کاربر از اهداء داده جدید ناتوان به نظر برسد؛ یعنی از نظر هوش مصنوعی کنشهای کاربر در قبال هر پدیدهای قابل پیشبینی ارزیابی شود. در این صورت الگوریتمهای ذهن کاربر به طور کامل لو رفته و کاربر در قفسه «کلیشه» طبقهبندی میشود.
پس از حل الگوریتم ذهن و شناسایی ساز و کار اقناع و انکار، نفوذ به شخصیت کاربر در پوشش «شخصیسازی محتوا» مقدور میشود. «دولت-کاربر» شخصیسازی محتوای پیشنهادی را در قالب یک خدمت رایگان معرفی میکند و منّتش را هم میگذارد.
هدف از شخصیسازی محتوا، تطبیق تدریجی ذائقه و الگوریتمهای ذهن کاربر با استانداردهای مورد نظر است. پلتفرمهای موذی ظاهرا کاربر را مختار فرض میکنند و از او برای دسترسی به اطلاعاتش اجازه میگیرند. اما اطلاعات کاربر که در هر صورت ربوده و در دیتاسنتر ذخیره میشود. از رهگذر رد این درخواست صرفا کاربران ناراضی و مستقل، در تله میافتند و خودشان را لو میدهند تا بیشتر بمباران و نرمال شوند.
هوش مصنوعی در مقایس فرد، خانواده، کشور و جهان و نیز مبتنی بر معیارهایی چون سن، جنسیت، تحصیلات، شغل، مذهب، گرایش سیاسی و ... از تحلیلهایش انتگرال میگیرد، جهت بهرهبرداری کلان. البته چیزی که فیالمثل فیسبوک تحت عنوان بیگدیتا به دولتها میفروشد، اگرچه برای خریدار ذیقیمت است و مغتنم اما قبل از معامله، توسط این پلتفرم به عنوان اطلاعات سوخته طبقهبندی شده. به عبارت دیگر آرزوهای «دولت-ملت»، خاطرات «دولت-کاربر» است.
برای هضم این واقعیتها محتاج دسترسی به اطلاعات سرّی نیستیم. اصلا نباید منتظر افشاگری باشیم. وحشت از انگ توهم توطئه نباید به خودسانسوری منجر شود. تجربه زیستن در شبکههای اجتماعی همه این موارد را در ناخودآگاه ذهن ما ذخیره کرده. کافی است تجربیات مدفون را به خودآگاهمان منتقل کنیم. واقعیت این است که «هوش طبیعی» هم مشغول تخلیه الگوریتمهای «هوش مصنوعی» است اما حجاب اعتماد و اتکا به بدیهیات تزریقی مانع از بهرهبردای میشود. مثال بزنم.
فرض کنید مدتهاست که یک کاربر را از سر تعارف، محض رفاقت یا هر چیز دیگری در توییتر دنبال میکنیم، بدون اینکه علاقهای به محتوایش نشان داده باشیم (یعنی نه لایک کنیم، نه کامنت بگذاریم، نه به صفحهاش سرک بکشیم، نه دایرکت بدهیم و برعکس). هوش مصنوعی توییتر محتوای او را به درستی فاقد ارزشِ مشاهده ارزیابی و از اولویتِ نمایش خارج میکند.
حالا به یاد بیاوریم که اینتراکشن همین کاربر با ما در محیط به ظاهر مستقل و بیربطی چون اینستاگرام به صورت معنادار و جهشی افزایش یابد. فیالمثل دایرکتهایی مفصل رد و بدل کنیم. یا اینکه در بستر همراه اول با او تماسهای طولانی داشته باشیم. یا اصلا یکدیگر را ملاقات کنیم. در این صورت چه اتفاقی میافتد؟!
در نخستین مراجعه ناگهان میبینیم که توییتر آن محتوای فاقد ارزش را به اولویت نمایش تبدیل و شخصیسازیاش کرده. احساس خوشایندی به ما دست میدهد در حالی که باید نگران باشیم.
ما دستکاری شدهایم برای اینکه از تجاوز احساس خرسندی کنیم اما حواسمان نیست. شبکههای اجتماعی، زیادی میدانند و بدتر از همه اینکه دادهها و تحلیلهایشان را از کاربران در «میز مشترک» به اشتراک میگذارند.
از این موارد زیاد است. آیا تا امروز نشده در جریان گفتوگوی حضوری با کسی، برای اولین بار با مسالهای تخصصی، متروک و بدون مشتری آشنا شوید و کنجکاویتان تحریک شود؟! همانجا تصمیم گرفتهاید که در اولین فرصت درباره سوژه سرچ کنید اما به هر دلیل از یاد میبرید. مشکلی وجود ندارد چون در اولین مراجعه به یوتیوب ویدئوهای مرتبط برای شما شخصیسازی شده، قبل از اینکه در اینترنت کمترین کنشی از شما در نسبت با آن سوژه سرزده باشد. راستی به یاد میآورید که اصلا چرا به یوتیوب رفتید؟!
اصلا خود سرچ کردن را نگاه کنیم، از زاویهای دیگر. «موتورهای جستوجو» که اصطلاحی مشرکانه است. ما مومن هستیم به وحدانیت گوگل چون لیاقتش را دارد. اگر پای یک کنجکاوی جدی و نامطلوب وسط باشد، کار موتور جستوجو میشود مقاومت در برابر نفوذ کاربر به اعماق و کشف آبشخور پاسخها. گوگل، پاسخ را در سطح بازتولید میکند تا منکر عمق شود و ما از اعماق جهان صرفنظر کنیم.
برای یافتن راهی به یک وادی ممیزی شده و برقراری تماس بیواسطه با پدیدههایش گاهی اوقات باید چند سال با الگوریتمهای جستوجو جنگید تا به زانو درآید یا مرتکب خطا شود. خیلی اوقات هم به زانو درنمیآید و فقط یک تصادف (یا قسمت؟!) گمشده را پیشکش میکند. خدا همه جا هست، حتی در اینترنت. کاربران شورشی اینترنت میدانند که چه میگویم. هشتگها همیشه ما را فریب میدهند و از پاسخ، دور میکنند.
ساختار «دولت-کاربر»، امنیتی، کدر، عقبافتاده و استبدادی است چرا که به تفکیک قوا حتی تظاهر هم نمیکند. هیچکس نمیداند قضات توییتر، فیسبوک و اینستاگرام چه کسانی هستند. اتهام تخلف به کاربر (مخصوصا کاربری چون ترامپ) را چگونه با موازین حقوقی خود نامنطبق تشخیص میدهند و از حیز انتفاع ساقط میکنند؟! چرا دفاعیات متهم اخذ نمیشود و دادگاه غیر علنی است؟!
شبکههای اجتماعی مدعی تسهیل کسب و کار، ایجاد رونق اقتصادی و خلق مشاغل نوپدید هستند اما ثروتی به آن معنا در این پلتفرمها خلق نمیشود، دست به دست میشود و تاثیر معناداری روی درآمد سرانه ندارد، صرفا نابرابری و شکاف طبقاتی تشدید میشود. جریان ثروت در دولتهای جدید تغییر جهت نداده، البته فرآیند انتقال، تسهیل و تسریع شده، بدون اینکه برای فرودستان عایدی داشته باشد.
کارکرد، معنا و فلسفه وجودی «دولت-ملت» به دلایل گوناگون با زوال تدریجی رو به روست. تحقیر رئیسجمهور آمریکا به مثابه حاکم جهان (ولو رو به افول در قیاس با گذشته خود)، نوعی قدرتنمایی اضطرایی و خارج از برنامه بود. دیر یا زود قریب به ۲۶۰ واحد سیاسی نخنما عملا جایگاه خود را (با کم و زیادش) به تعداد محدودی از «دولت-کاربرها» واگذار و خود جنبه تشریفاتی پیدا میکنند. یعنی از شمار دستهای مداخلهگر در اداره جهان کاسته میشود. درنتیجه زمینه اختلاف کاهش، امکان توافق افزایش و فرآیند همدستی و زد و بند سهولت مییابد. پس خصلت استبدادی در مناسبات حاکم بر جهان یک جهش هولناک و باورکردنی را تجربه خواهد کرد.
آیا این حرفها یک تبیین تازه از منطق همین عقبافتادههایی نیست که از ایده فیلترینگ رسیدهاند به راهکار تعطیلی اینترنت؟! هرگز. مساله اینها حفظ خودشان است و مساله این قبیل متون کمک به ابطال یک دروغ فشرده اما عظیم در مقیاس تاریخ.
اینترنت «فضای مجازی» نیست. چرا میخواهند ما اینترنت را جدی نگیریم؟! اینترنت، دروازه تاریخ است. حالا که ۶۱ درصد جمعیت زمین از دروازه تاریخ عبور کرده و به کاربر تبدیل شده، تازه دارد حالیمان میشود. غرض این است که اینترنت را به عنوان فضای واقعی و محیط زیست عینی به رسمیت بشناسیم و از ظرایف جهان جدید دستکم به اندازه زندگی نباتی مطلع باشیم. از اینترنت فرار نکنیم، برعکس شیرجه بزنیم داخلش.
اینترنت فقط زمانی در این تراز جدی گرفته میشود که در کنار فرصتها و زرق و برقها، مخاطرات و دشواریهایش نیز روشن شود. وگرنه جهانِ بیخوف و خطر، میشود کتاب قصه. گول هیکل «دولت-کاربر» را البته نباید خورد. به راحتی ارادهاش مضمحل و تسخیر میشود اگر «طبقه کاربر» الگوریتم خودآگاهی را استخراج کند. هوش مصنوعی تاوان وقاحت بشر در خلق گل مصنوعی است، نه بیشتر.
نظرات