بازنشر نامه تاریخی دکتر احمدی نژاد خطاب به رهبر کاتولیک های جهان
دکتر احمدینژاد در نامهای بسیار مهم و روشنگرانه که به مناسبت آغاز سال نو میلادی خطاب به پاپ فرانسیس آقای خورخه ماریو برگولیون رهبر مسیحیان کاتولیک جهان فرستاد، مسئولیت خطیر الهی و انسانی ایشان و دیگر رهبران دینی را به انجام اصلاحات بنیادین در مناسبات ظالمانه حاکم بر جهان خاطرنشان کرد.
به گزارش دولت بهار، دکتر احمدینژاد در نامهای بسیار مهم و روشنگرانه که به مناسبت آغاز سال نو میلادی خطاب به پاپ فرانسیس آقای خورخه ماریو برگولیون رهبر مسیحیان کاتولیک جهان فرستاد، مسئولیت خطیر الهی و انسانی ایشان و دیگر رهبران دینی را به انجام اصلاحات بنیادین در مناسبات ظالمانه حاکم بر جهان خاطرنشان کرد.
گفتنی است پاپ فرانسیس یک شهروند آرژانتینی و زبان مادری ایشان اسپانیولی است. از این رو یک نسخه از این نامه به زبان اسپانیولی تقدیم سفارت واتیکان در تهران شده است.
ضمن تبریک آغاز ماه مبارک رمضان و آرزوی قبولی طاعات و عبادات مردم ایران در ماه صیام و استمداد متضرعانه از خداوند متعال برای ریشه کن شدن ویروس کرونا، متن کامل نامه تاریخی و بسیار مهم دکتر احمدی نژاد به پاپ فرانسیس را به شرح زیر منتشر می گردد:
بسم الله الرحمن الرحیم
عالی جناب پاپ فرانسیس
آقای خورخه ماریو برگولیون
رهبر مسیحیان کاتولیک جهان
با سلام و تحیت، پیش از هر چیز سالروز میلاد مسعود حضرت مسیح(ع)، پیام آور بزرگ مهر و رحمت را به طور خاص به جناب عالی، قاطبه علماء مسیحی، شخصیت های پیشرو در همه ادیان و مذاهب، اندیشمندان و فرهیختگان صمیمانه تبریک و تهنیت عرض می کنم. خاصه به مبارزان و مجاهدانی که در تبعیت از طریق رحمانی، سیره پاک و نورانی و شیوه حکیمانه و دلسوزانه الهی- انسانی آن حضرت و همه پیام آوران و منادیان آسمانی، تلاش می کنند و می کوشند تا با توسعه دانش و بینش، بساط جهل و سیاهی را برچینند و با ترویج و تحکیم صلح، ثبات و آرامش، عفریت خشونت و خصومت را به زانو در آورده و نابود سازند، شادباش می گویم.
با اغتنام فرصت و با شادمانی و سرور باطنی تمام، به همراه تبریکات وافر، عالی ترین و عمیق ترین احساسات قلبی و عشق خود را به جامعه جهانی، جمیع ملت ها، نوع انسان و به محضر شریف بندگان خدای یکتا و آحاد بشر در سراسر جهان، فارغ از تفاوت در سرزمین، قوم، قبیله، نژاد، رنگ، زبان، دین، مذهب، آداب و رسوم و سنت ها تقدیم می دارم.
عالیجناب
مستحضرید که پیشرفت علم و فناوری که مقتضای ظرفیت های نورانی جهان آفرینش و ودیعه حکیمانه خداوند در انسان و طبیعت است، با سرعتی فزاینده، بیش از هر زمان دیگر، تاریخ را در آستانه تحقق جامعه واحد جهانی قرار داده و ملاقات مطلق و یکجای نوع انسان با جمیع همنوعان خود را به لحظه بی نظیر، زیبا، شوق انگیز و با شکوهش بسیار نزدیک ساخته است.
بدین ترتیب، زمانِ بزرگترین زایش و طلوع سپیده روزگار یعنی تولد انسان جهانی، قریب الوقوع گردیده و آسمان، خود را برای رونمایی از این برترین و شریف ترین مخلوقات خدا آماده می سازد.
در این هنگامه با شکوه، می بایست زمین و زمان، برای تدارک سطح شایسته ای از زندگی این انسانهای جهانی که "همه، یکی" و "یکی، همه اند"، مهیا شوند و تمام امکانات باید برای تسریع و تسهیلِ آغاز دوره شیرین و درخشان زندگی بشری به خدمت گرفته شود.
به دنبال تغییر نگاه بنیانی به فلسفه وجودی و سیر تکامل تاریخی انسان و جهان بویژه درک جدید انسان از حقیقت وجود جهانی خود، مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به کلی متفاوت و متحول است. این مناسبات متحول، با توجه به درک متعالی جامعه جهانی قریب الظهور، در پایه گذاری روابط نوین بین انسانی و نیز بین انسان و جهان، شاخصه های شگرفی از یک نظام سترگ را در زندگی فردی و اجتماعی بشر به نمایش می گذارد.
بی شک ارتقاء در معرفت نفس و آگاهی از شخصیت جهانی خویشتن که به طور گریز ناپذیری متضمن به رسمیت شناختن همه آحاد بشر –بدون استثناء- است، موجبات فهم قرابت ذاتی و پیوستگی وجودی افراد، گروهها و جوامع را چنان فراهم می کند که ریشه های خصومت و منازعه می خشکد و برد نگاه و رویکرد "گذر منافع فرد از منافع جمع" که مورد تایید عقل، علم و تجربه است، با افزایش دامنه و عمق عواطف، علقه ها، انس ها، الفت ها، نازها و نیازهای متقابل بشری به استحکام حداکثری خواهد رسید.
بدین ترتیب تفاوت ها در افراد و گروههای بشری نه تنها به ابزار دست شیطان برای کاشتن بذر نفاق و دشمنی بین انسانها تبدیل نمی شود، بلکه در این نظام برتر، تفاوت در هر زمینه ای به مثابه دارایی های جدید و متنوع، سفره فرهنگ و اجتماع را رنگین می کند و بر زیبایی ها و جاذبه های زندگی جمعی جهانی می افزاید و کیفیت برخورداری آدمی از جلوه های گوناگون حیات را ارتقاء می دهد.
در این نظام، با ملاحظه افزایش ظرفیت ها و توانمندی های آحاد بشر جهانی، تعاون بر مبنای دارایی ها و ظرفیت های متنوع می تواند شکوفایی گسترده تری را به همراه آورد.
در کنار این ها، با توجه به اصل تنوع در سلیقه ها و گرایش ها و تفاوت در توانمندی ها و قابلیت های افراد، گروهها و جوامع، ضمن پذیرش حقوق همه جانبه افراد در انتخاب آزادانه در چارچوب زندگی مسالمت آمیز و برادرانه ، به استقرار نظامی در مناسبات بین افراد، گروهها و جوامع همت می شود که در آن بر اساس عدل و انصاف و قسط، سهم یکسان آحاد بشر در ثروت عمومی به موازات فرصت های برابر برای شکوفایی استعدادها و ظرفیت ها، تضمین شده و تحقق می یابد.
در این شرایط، قدرت انتخاب و آزادی عمل در کنار دانش، تجربه، جسارت و توانمندی اجرایی و مدیریتی، به موازات نظارت بر اساس استانداردهای محلی و جهانی، فرصت های انتخاب، تصمیم گیری و اجرای درست و اصولی را به مراتب افزایش می دهد.
بدیهی است در این شرایط، از آنجا که سهم همگان به طور متساوی در ثروت عمومی ملحوظ و محفوظ است و در بهره برداری از منابع مادی و معنوی هیچگونه تبعیضی وجود ندارد، لذا ایده ها و طرح ها بر مبنای کار علمی و پژوهشی ومطالعات کارشناسانه و نه رانت و سودجویی های ناعادلانه، استوار بوده و زمینه موفقیت آنها از پیش قابل ارزیابی خواهد بود. بدین ترتیب طرحها و پروژه ها، قرین موفقیت و شکوفایی و موجب افزایش ثروت همه آحاد و ارتقاء رفاه و آسایش همگان می شود.
این امر با ایجاد زمینه های رقابتی کاملا سالم، جامعه و عوامل انسانی را پویا، فعال و رشید می کند.
بدیهی است این روند، با نگاه متعالی به شخصیت جهانی انسان، کار را از این سطح فراتر برده و با ریشه کنی فقر و تامین نیازمندی های عمومی زندگی و با ارتقاء شاخص های ارزشی جامعه جهانی، افق نگاه نیروی انسانی را از سطح یک رقابت سالم منفعت طلبانه عادلانه، به سطح برتر رقابت همبسته دلسوزانه بلکه فداکارانه برای ارائه خدمات بیشتر و کیفی تر به جامعه و افزایش سطح رفاه، آسایش و نیز آرامش افراد بالاتر می برد.
روشن است که در این صورت، سیستم مدیریت جمعی حاکم به نمایندگی از افراد جامعه، به روشهای مختلف ممکن، متناسب با ارزشمداری اجتماعی و فرهنگی، قدرشناسی لازم را به عمل آورده و در منظر افکار عمومی موجبات تشویق و تکریم آنان را، به گونه ای درس آموز و الگوساز، فراهم خواهد ساخت.
درک بشر ازسطح جهانی شخصیت خود و الزامات بدیهی وطبیعی آن، همچنین موجب ارتقای اساسی در مناسبات انسان با جهان یعنی با طبیعت و محیط زیست می شود.
افزایش آگاهی ها از ظرفیت های طبیعی و نعمت های خدادادی، بالا رفتن حس تعلق و تملک فردی – جمعی (که در رابطه بین انسانی از آن یاد شد)، سهم مساوی یکایک افراد از نعمت های خداوند، بیشتر شدن دقت و حساسیت آحاد انسان ها در بهره برداری بهینه از آن نعمت ها، مشارکت موثر همگانی در روند اتخاذ تصمیم ها، بالا رفتن سطح دانش در تضمین استانداردهای برتر جهانی و نهایتا افزایش امکان تصمیم گیری های اجرایی و مدیریتی قاطع و موثر، رابطه بین انسان و جهان را در وضعیت تعادلی پایدار قرار می دهد.
عالیجناب!
شما به خوبی واقفید که حکمت الهی، سیر کمالی بشر را تضمین کرده است. حرکت رو به رشد جامعه بشری در تعالی آرمان های انسانی و آنچه در موضوع ارتقای سطح شخصیت جهانی انسان بدان اشاره شد، این معنا را به روشنی تصویر کرده است و تردیدی در تحقق دوره درخشان زندگی بشری وجود ندارد.
ناموس خلقت، از وعده انبیای الهی مبنی بر استقرار صلاح و فلاح در جهان و تحقق حاکمیت عموم انسان ها، در مسیر نیل به مقصود ، آشکارا حمایت و پشتیبانی کرده و میکند. چنانکه هم اکنون حقوق بشر که در ذات خود، تساوی آحاد بشر و همبستگی انسان را تعقیب میکند به عنوان مهمترین فلسفه لازم الاتباع زندگی جمعی جهانی، برجستگی یافته است.
فارغ از اختلاف نظرهایی که وجود آن در بین اندیشمندان حوزههای فکری، حکمی، حقوقی، روانشناختی و جامعه شناختی امری طبیعی است، توسعه دامنه این حقوق که در نسل جدید آن متبلور است و افزایش برد آن که در تلاش مشترک جهانی برای تحقق حوزه نفوذش خودنمایی میکند، نشان میدهد که خودآگاهی روز افزون فردی - جمعی بشر نسبت به شان حقیقی و متعالی نوع انسان، در کنار درک فزاینده او از توسعه کمی و کیفی شئون مختلف زندگی، تصویر بسیار شور انگیزی از زندگی جمعی جهانی را در برابر چشمان مشتاقش قرار می دهد.
تصویر زیبا، خیره کننده و دل انگیزی که گذر ایام، با سرعت، وضوح و شفافیت، به چشمان انسان بالنده زمان هدیه کرده و از او دل می برد و توقع وصالش را، به موازات بالا رفتن توان دیدن و فهمیدن، به مراتب افزایش می دهد.
پروردگار جهانیان با قرار دادن ظرفیت های باشکوه، حیرت انگیز و بی پایان در طبیعت انسان و جهان که جلوه های جذاب آن نو به نو و بی وقفه، با طراوت و زیبایی و تازگی به ظهور میرسند، نگاه انسان را از گذشته و احیاناً خاطرات تلخ سردی ها، سیاهی ها، تباهی ها، غفلت ها و جهالت ها به آینده گرم یگانگی، سپیدی، روشنی، دانش، زایش، رویش و درک لذت های تمام نشدنی معطوف می سازد.
این انعطاف در بشر که او را از سردی به گرمی، از جمود و خمود به جوشش و خروش، از تاریکی به روشنایی، از جهل به علم، از جدایی به وصال و از غفلت به هشیاری متمایل کرده است، بستر آفرینش جنس وجود اوست که در خلق بدان سرشته است.
این قابلیت که در طبیعت انسان و جهان و این فاعلیت که در انسان متجلی است، مسیر تحول جهان را چنان رقم زده است که حق بر باطل، علم بر جهل، صداقت بر نفاق، روشنی بر تاریکی، دوستی بر دشمنی و عشق بر نفرت پیروز خواهد بود و حقیقت وعده الهی که سرانجام صلاح و فلاح عالمگیر میشود، در عمل واقعیت خواهد یافت.
عالیجناب!
نیک میدانید که اراده الهی، تحقق آینده روشن بشر را به حکمت بالغه اش قطعیت داده است و روند سیر کمالی، چنانکه ذکر شد، کاروان حیات بشری را بدان منزل رهنمون است.
آنچه که اینک محل بحث است، نقش و مسئولیت مهم و بزرگی است که آحاد بشر در همراهی با این روند و در تسریع این سیر برعهده دارند که البته حسب وسعت امکانات و توانایی های مادی و معنوی آنان، متفاوت است.
موضوعیت این بحث ناظر بر کیفیت این روند و چگونگی این سیر کمالی است که می تواند بهینه و با عافیت حداکثری و یا با چالش های فراوان و بسیار پر هزینه باشد.
گرایش باطنی عالم و انسان به تحقق بهترین ها و زیباترین ها، در سایه حاکمیت عدالت همه جانبه و هم افزایی همگانی حداکثری میسر است و در نبود این حاکمیت و متناسب با میزان کاستی در آن، اهداف ، سیاست ها، طرحها و برنامه های متعارض با حکمت الهی و جریان عمومی خلقت، به حکم عقل و شهادت تاریخ، محکوم به شکست بوده و هزینه های بسیاری را به بشریت تحمیل می کند.
جهل، توهم، ترس، خشم، طمع ورزی، فقر و... عواملی هستند که نفس را تحت اغوای ابلیس به دام انداخته و به همکاری ناآگاهانه - در اکثر موارد - و یا آگاهانه در پاره ای دیگر، با شیاطین کشانده است و از این رهگذر، موجبات فساد و تباهی بسیاری را در طول تاریخ فراهم آورده است.
ابلیس برای تحقق انتقام تاریخی خود از انسان با گشودن دو جبهه "انسان در برابر خدا یا خدا در برابر انسان" و نیز "انسان در برابر انسان" و همچنین با طرح تخالف "دوگانه علم و ایمان"، یک جنگ نرم، فرسایشی، تاریخی و بزرگ را پیش روی بشر گشود که از بستر آن عمیق ترین خصومت ها، خشن ترین جنگ ها و هولناک ترین جنایت ها روی داده و خیل عظیمی از بندگان خدا در این وقایع شوم تاریخ، قربانی شده اند.
در این رهگذر، گروه بسیار بزرگتری نیز در سایه حاکمیت ظلم و بی عدالتی، از حق خود برای بهرهمندی از نعمتهای الهی و رسیدن به کمال محروم شدند و فی الجمله خسارات سنگینی متوجه جامعه بشری شده است.
آنچه بیش از هر چیز دیگر مایه تاسف عمیق است این است که حجم عظیمی از این جنایات در طول تاریخ به نام خدا و به نام حفاظت از دین و میراث انبیای خدا به مردم تحمیل شده است. عجیب آنکه بسیاری از انبیاء الهی به حکم اولیای ادیان پیشین و به اتهام کفر و خروج از دین، به بدترین شکل ها مجازات و شکنجه شده و یا به شهادت رسیدند که حضرت مسیح(ع) خود از برجسته ترین مصادیق آن هاست.
با آنکه هرگز هیچ تفریقی بین انبیاء و رسل الهی نبوده است، تزویر ابلیس و فریب نفس تا بدانجا پیش رفت که مصاف های باطل بین پیروان ادیان مختلف، که همگی مدعی اصلاح دین مردم بودند، بوقوع پیوسته و صدمات دهشتناک و جبران ناپذیری را متوجه مردم بیچاره کرده است. مردمی که یا از روی ناچاری و یا به خیال انجام تکلیفی الهی، هستی خود را تقدیم ارباب ادیان کردند تا آنان با تحمیل دین خود به دیگران در ظاهر از خشنودی خدا، خشنود باشند و در خفا جهل مردمان را به سخره گرفته و سرانجام به خلوت رفته و آن کار دیگر کنند.
این نسخه، البته با توجه به فطرت الهی عموم انسانها و گرایش باطنی آنها به دین و ذات اقدس خدا از یکسو و نبود آگاهی در تشخیص مصالح و حق انتخاب آزاد در تعیین سرنوشت از دیگر سو، آنچنان کارآمد و موثر بود که حکمرانان و فرمانروایانی که اساساً به هیچ دینی پایبند نبوده و جرثومه های کفر و فسادی بیش نبودند نیز از سیاست سوء استفاده از دین برای بقا و گسترش قلمرو فرمانروایی خود، بهره ها برده اند.
آنها تحت همین لوا، جنگها به راه انداخته و به قیمت جان، مال و نوامیس توده های بیشمار مردم، به تحکیم قدرت خود پرداخته و بساط عیش و نوش گستردهتر را درانداختند. دامنه نفوذ ادیان در جهان امروز، اغلب یادگار لشکرکشی های صاحبان قدرتی است که به زور شمشیر و نفر جنگی، در توسعه جغرافیای منافع خود کوشیدند. اساساً به شهادت تاریخ، نفوذ ادیان در سرزمین ها بر پایه منطقی توسعه معرفت دینی و سیراب شدن انسانها از باورهای ناب و متقن که خواست انبیای الهی است صورت نپذیرفته، بلکه عمدتاً بر اساس اقتضائات تحمیلی ناشی از اعمال اراده و قدرت حاکمان وقت در مناطق مختلف بوده است. قتل عام های فراوان و نسل کشی های بسیار در تاریخ، گواه این واقعیت تلخ و جانفرساست.
بدیهی است که در طول حیات نسل ها، البته وراثت و خون و اعمال این امتیازات و مشوقات و یا موازنه منفی با اعمال محدودیت و مضیقات در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی، بیشترین سهم را در ترکیب دینی جمعیت ها و ملت ها داشته است.
متاسفانه علیرغم گذشت زمان و روشن شدن بسیاری از حقایق، هنوز تعصبات شدید دینی و مذهبی که بعضاً با مسائل قومی و نژادی به شدت در هم آمیخته، منشا نزاع های جمعی خونین است.
آنچه این تاسف را به مراتب عمیق تر می کند، نقش عوامل فراقومی و فرامذهبی خارجی است که بر پایه منافع اقتصادی و یا سیاسی، شرافت انسانی را زیر پا گذاشته و با دخالت های پنهان و تحریکات حسابشده و با سوء استفاده از جهالت و محرومیت برخی افراد در بعضی جوامع، این جنایات را پایهگذاری و مدیریت می کنند. یا اینکه با آموزش، تجهیز و سازماندهی افراد مستعد و زمینه دار و یا استخدام عناصر مزدور، از آنان در انجام عملیات تروریستی، قتل و کشتار و یا ایجاد رعب و وحشت استفاده می کنند. آنان کسانی اند که با ظواهر آراسته و ادبیات مزورانه، همه اصول انسانی را نقض و از ترور و کشتار برای رسیدن به مقاصد شوم خود بهره می برند.
عالیجناب!
جنابعالی استحضار دارید که اساس دین، باورهای عمیق و روشن نسبت به حقیقت عالم، انسان و خداست. حقیقتی که با گشودن باب مفاهمه و هم افزایی فکری در آن باره می توان به دستاوردهای رهگشایی در باب زندگی فردی و اجتماعی و غنی سازی آن ها دست یافت و از این رهگذر ضمن کمک به اقناع فکری، افزایش آرامش باطنی و تعمیق باور قلبی افراد، موجبات نزدیکی پیروان ادیان مختلف را آنچنان که پیامبرانشان در جستجوی آن بودند، فراهم کرد.
لکن ارباب ادیان و علمای دین در سراسر جهان، عمدتاً به جای این امر مهم، در پی ترویج آیین و رسوم دینی بوده و می کوشند تا از این طریق ضمن تثبیت پایبندی پیروان به تبعیت از احکام ولو در ظاهر، با تبلیغ دین برای جذب افراد جدید، بر عدد پیروان خود بیافزایند.
روح نگاه اول، آوردن همگان بر سر یک سفره و ایجاد اتحاد و انسجام در کل پیروان ادیان است، اما در روال جاری، تفاوت و فرق بین ادیان و در نتیجه بین پیروان، به عنوان فلسفه وجودی دستگاه های دینی فهم می شود. در بطن نگاه اول، همگرایی (اتحاد) و در نگاه دوم واگرایی (افتراق) نمود می یابد. بدین ترتیب هر قدر پیروان ادیان مودب تر به آداب دینی و در پایبندی به آیین و رسوم و احکام آن جدی تر باشند، در فاصله بیشتری با پیروان ادیان دیگر قرار می گیرند. این امر اکنون چنان است که دست اندرکاران این امور در دستگاه های دینی، گویی متاعی را به رقابت در بازار می فروشند و موفقیت یکی قرین عدم توفیق دیگران است. این امر با روح تعالیم جمله انبیاء الهی در تعارض جدی است. روح استقلال گرایانه و در موارد زیادی انحصارگرایانه عوامل تبلیغی دستگاه های دینی به گونه ای است که گویا افزایش عدد پیروان یک دین، امتیازی برای کل پیروان آن دین و یا عوامل موثر در این افزایش به حساب می آید. هنوز برای افراد در جوامع مختلف علیرغم گردش آزاد اطلاعات، سهم انتخاب آزادانه و آگاهانه یعنی انتخاب پژوهش مدار و از روی میل و رغبت خالصانه در پذیرش یک دین نسبت به کل آن بسیار ناچیز است و انتساب یک دین به یک فرد یا یک جمعیت، به مفهوم یک انتخاب، آنچنان که حق انتخاب اقتضا میکند، نیست. حتی در برخی جوامع به دلیل مشکلات ناشی از انتخاب دینی غیر از دین رایج جامعه محلی و خانواده، شاید حتی شرایط حداقلی هم برای یک انتخاب آگاهانه وجود نداشته باشد. جنابعالی تصدیق میفرمایید که تغییر دین هم با مشکلات مشابه و بلکه جدی تری مواجه است.
عالیجناب!
اکنون سوال این است که اساساً ماموریت ادیان چیست ؟ آیا می توان فرض کرد ماموریت ادیان مختلف که علی القاعده باید نشر تعالیم آسمانی و حفظ میراث انبیای الهی باشد، در تعارض با یکدیگر قرار داشته و به تزاحم و بلکه تخاصم بین پیروان بیانجامد؟ از آنجا که تاریخ، این مزاحمات و مخاصمات را به کرات و فراوان ثبت نموده و ثمرات شوم و پلید آن را ضبط کرده است و نسل های دوران معاصر به عینه خود شاهد خونبارترین، هولناک ترین و خشونت بارترین جنایات بوده اند، نمیتوان از این پرسش ها چشم پوشید. هم اکنون نیز پای دین و مذهب در بزرگترین و بیشترین منازعات خونین جاری در جای جای جهان، بویژه در مناطقی که عمده پیامبران از آنجا برخاسته و مردم را به رفق و مدارا، اتحاد و دوستی و صلح و سلم دعوت کردهاند، قابل مشاهده است. این مقاتله ها و کشتار ها تحت رایت ها و زیر عَلَم هایی انجام میشود که آشکارا، بیمحابا و جسورانه، فلسفه سیاسی این مصاف ها را، مستقیماً محصول آموزههای همان انبیای عظام معرفی می کنند.
عجیب تر آنکه، گاه هر دو یا چند سوی جنگ، متفقاً انگشت اشاره خود را به سوی محضر شریف یک مقام رفیع نبوت گرفته و خشنودی خاطر مبارک ایشان را که خداوند وی را رحمت برای همه جهانیان معرفی کرده است، به قلع و قمع و نابودی دیگر پیروانشان منوط و مشروط معرفی کرده و میکنند.
گویی تاریخ تکرار شده و دیده میشود که چگونه در منطقه دیگری از زمین و به نام پیام آوری دیگر از خدای واحد که مظهر صلح، دوستی، سماحت، رفق و مدارا بوده است، سده ها جنگ و خونریزی و قتل عام، نَفَس بشریت را بریده و هستی میلیونها نفر را از آنان گرفته و کار کاروان بشر را در سیر و سفر تکاملی خود، با کندی، هزینه ها، مشکلات و گرفتاری ها مواجه کرده است.
عالیجناب!
خدای واحد به لطف خود، علاوه بر اعطای عقل و فطرت برای هدایت راهبردی، ذاتی و باطنی، پیامبران بسیاری را در مقاطع مختلف زمانی، برای راهنمایی و راهبری انسان برانگیخت. پیامبران شریف، کریم، علیم، حلیم، بصیر، رئوف و رفیق که با دادن میثاق غلیظ به خدا، همه هم و غم خود را مصروف گشایش و تسهیل در رشد و کمال بشر به سوی خدا کرده و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکردند.
اکنون در این میان، چه کسانی را باید از بابت این ناکامی ها و تلخکامی ها، مسئول پاسخگویی به خدا، تاریخ و انسان دانست؟ اگرچه در سیر تحول رابطه قدرت و مذهب، فراز و نشیبهایی اتفاق افتاده است اما نمیتوان نقش بیبدیل نهادهای دینی را در شکلگیری و بقای ساختارهای قدرت، ناچیز شمرد. در پیشینه ومیانه راه تاریخ، دستگاه های دینی و مذهبی یا به نحو مستقیم و منحصر، بساط قدرت را در دست داشته اند و یا در شراکتی قاطع و موثر، بساط امپراتوری خود را از طریق قدرتمندان حاکم، گسترانده و اشرافیت خود را فوق طبقه اشراف اقتصادی و سیاسی تعریف کرده اند.
این رابطه سرنوشت ساز، هر چند با تفاوتهایی، متناسب با تحولات دستگاههای قدرت در عرصه های ملی و بین المللی، در دوره معاصر نیز مطرح بوده است.
کاملا بدیهی است که مسئولیت دستگاههای دینی در پاسخگویی به سوالات پیش گفته، در هر دو صورت فوق یعنی دخالت مستقیم یا غیر مستقیم در قدرت، به طور کاملاً جدی برقرار است.
روشن است که مسئولیت عواقب و آثار تقابل های خسارت بار و سنگین مذکور درتمام طول تاریخ، بر عهده کسانی است که یا مستقیماً و مباشرا در طراحی و اجرای نقشههای شوم و پلید شیطانی برای به تقابل رساندن گروه ها و جمعیت های بشری نقش داشته اند و یا در مقام کمک به مجریان و اقدام کنندگان جنگ افروز به نحوی آتش بیار معرکه بوده اند.
اذعان می فرمایید که پاسخ گویی به خدا، پیامبران و به وجدان بشری، حتی برای رضایت دادن صرف به این جنایات، ناشدنی است.
البته مسئولیت دستگاه های دینی به این حدود، محدود نیست، چه در پارهای موارد دیگر، عدم دخالت مستقیم و یا غیر مستقیم و یا حتی عدم رضایت متولیان دستگاههای دینی نسبت به جنگ هایی که به نام و یا به بهانه اقامه دین خدا صورت بگیرد، مسئولیت آنها را منتفی نمی سازد. چه بسا نوع قرائت آنان از دین و ماموریت انبیاء و مواضع عمومی دستگاههای سیاستگذار و تبلیغی دینی، پتانسیل لازم در طبقات مختلف جامعه پیرو را به گونهای فراهم می آورد که انگیزه های توجیه کننده، تمهید شده و آتشهای زیر خاکستر جنگ، تنها بهانه هایی را برای شعله ور شدن و زبانه کشیدن، به انتظار بنشیند. این مسئولیت هرگز دامن اهلش را رها نمی کند حتی اگر نتوان در زمان، چندان به آن استناد کرد!
مسئله دیگر چگونگی اقدامات و سهم مشارکتی است که باید متولیان دستگاههای مذکور در پیشگیری از این تقابل و وقوع حوادث ناشی از آن به عهده بگیرند. این مسئله ناظر به تغییر در برخی رفتارها و اصلاح در بعضی رویکردهاست که بخش اعظم فلسفه وجودی این نامه را تشکیل می دهد و در ابتدا و انتها به آن اشاره شده است.
اما در مقام آسیب شناسی وقایع تلخ تاریخی مورد نظر باید گفت که سکوت نه از آن بابت که ممکن است به رضا معنا شود، بلکه از آن جهت که واگذاشتن و گذشتن از یک مسئولیت بزرگ به حساب می آید، مستوجب توبیخ جدی و عقوبت است که دستگاه آفرینش از کنار آن بی تفاوت عبور نمیکند. هر کدام از این فروض اگرچه مراتب متفاوتی از مسئولیت را بیان می کنند، در عین حال جملگی تاکید دارند که چنین مسئولیت بزرگی تحت هیچ شرایطی قابل چشم پوشی نیست.
درباره ورود برای حل مناقشات مورد اشاره و جلوگیری از بروز یا توسعه درگیری ها نیز باید کاملاً مسئولانه عمل کرد و برای این کار نمی توان به صرف اظهار تاسف و یا درخواست از اطراف مناقشه برای پایان دادن به درگیری ها بسنده کرد. در عین حال باید توجه داشت که مواضع دستگاه های دینی در اعتراض به ستم های وارده به پیروان دین متبوع را نباید به حساب ایفای کافی نقش مسئولانه در موضوع گذاشت و نیز باید مراقبت کرد که در جانبداری های صرف، ولو آنکه در حمایت از مظلوم صورت گیرد، اصل حل و فصل بنیادین و پایدار مناقشه از مظان پیگیری و از دستور کار خارج نشود. البته باید مراقب بود که ورودهای یکجانبه گرا نیز، موجب تحریک اطراف درگیری و مالا افزایش بحران نگردد.
دستگاههای دینی باید بلافاصله و بیدرنگ با اتخاذ مواضع آشکار در برابر افکار عمومی و با نشان دادن رویه اصلاحی، تغییر رویکرد برای اولویت دادن به باورهای مشترک الهی در همه پیروان ادیان در سراسر جهان و کاهش حساسیت های آیینی، پیروان خود را به افزایش ظرفیت برای پذیرش همنوعان خود از دیگر کیش ها دعوت نمایند تا بدین ترتیب از پتانسیل پیشگفته برای تقابل و درگیری کاسته شود و در پرتو تعالیم وحدت بخش و یگانه همه انبیاء، زندگی مشترک بشری در مقیاس جهانی، در فضای سلم و صلح و بلکه عشق، دوستی و برادری تسهیل گشته و به طور همه جانبه توسعه یابد.
این امر می تواند به اعتماد متقابل دستگاه های دینی به یکدیگر و نیز پیروان ادیان به دستگاههای مذکور و دیگر پیروان در جهان بیانجامد و البته این سیاست راهبردی "فراآیینی" چنانچه در عمل و در صحنه، به درستی اعمال شود، علاوه بر این اعتماد، می تواند برکات عظیمی را برای بشریت به ارمغان آورد.
عالیجناب!
مسئولیت جنابعالی، علمای ادیان و دستگاه های دینی به آنچه تاکنون ذکر شد، محدود نمی شود. اهمیت نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی بشر و تاثیر پذیری قشر کثیری از مردم جهان از دستگاه های دینی، مسئولیت این دستگاه ها را از حل مناقشات مذهبی و یا اساساً فعالیتهای مذهبی پیروان فراتر می برد. چرا که بر اساس ادعای دستگاههای مذکور نسبت به میراث داری از انبیاء، تلاش در جهت فراهم شدن شرایط دستیابی آحاد بشر به کمال، برداشته شدن موانع از سر راه رشد و رستگاری و هدایت جوامع و افراد برای تاسی به اسوه های کمال یعنی انبیاء و اولیا، تخلق به اخلاق الهی، افزایش معرفت، بهره برداری همگانی و بهینه از نعمت های خدادادی و ترویج روحیه شکر و سپاس از خدای بزرگ، اصل ماموریت انبیاء الهی است. همچنین افزایش دانش و بینش در تنظیم مناسبات همه جانبه با طبیعت و محیط زیست و نیز با همنوعان خود در سراسر جهان بر اساس صلح، رفق و همزیستی مسالمت آمیز با افراد و جوامع و سرانجام تحقق زندگی شرافتمندانه برای همگان که موجبات رضایت سه جانبه پروردگار و بندگان از هم، گردد، اصل و حقیقت تعلیمات انبیاء الهی است .به طور خلاصه تحقق آنچه که رسولان الهی در پی آن برانگیخته شده و همه هستی خود را بر سر آن گذاشتند، وظایفی است که باید آنها را بر عهده دستگاه های مدعی میراث داری انبیاء فرض و واجب دانست.
از بحث میراث خواران فاسدی که دست در دست ابلیس و شیاطین و همگام با شیطان صفتان و حکمرانان و فرمانروایان جابری که راه خدا را سد کرده، مانع از رشد توده های عظیم بشری و رادع از شکوفایی استعدادهای بی انتهای بشریت در تاریخ شدند، و مصائب فراوانی را بر جامعه انسانی تحمیل کردند و با اخلال در حرکت کاروان بشری، بر هزینههای آن افزوده و از سرعت حرکت تاریخی آن کاستند، عبور می کنم. اما میراث داران امروز برای اثبات صدق ادعای خود در تداوم بخشیدن راه انبیا و اولیا و حفاظت از دستاوردهای شریف آنان، با تاکید بر استقرار عدالت در همه شئون زندگی بشر، دفاع از حقوق نوع انسان و برقراری قسط در بهره برداری از امکانات، نعمتها و فرصتها، نباید از هیچ کوششی فروگذار کنند. اینان باید بر شرافت و کرامت ذاتی آدمی تاکید کرده و بر نفی و رد و بطلان همه مظاهر نقض آن تصریح کنند و با باور عمیق به تقدم آزادی، آن را ملازم قطعی راه ظهور و شکوفایی شرافت و کرامت انسان در پهنه انفس و سپس آفاق بدانند.
آنان باید از روی معرفت عقلی و قلبی اذعان داشته باشند که در صورت سلب آزادی از انسان، امکان صلاح، فلاح و رستگاری آدمی ممتنع خواهد بود. آنان باید تحقق کمال در زندگی بشر را جز از طریق انتخاب آزادانه و آگاهانه ممکن ندانند. از این رو او را محرم راز دانسته و بستن راه دانستن بر او را از جمله بزرگترین گناه ها بخوانند و با پذیرش اصل تنوع در رنگ، زبان، نژاد و سرزمین و... و طرد نگاه ارزشی و تبعیض آلود به برخی از این ویژگیها، واحد بودن نوع بشر را به رسمیت بشناسند. آنان باید در دفاع از کرامت ذاتی، احقاق حقوق فردی و اجتماعی، بویژه حق حاکمیت انسان بر خودش و حق تعیین سرنوشت فردی و اجتماعی او از طریق انتخاب آزادانه و برای استقرار قسط و عدل که لازمه تحقق کمال فردی و جمعی بشراست، مبارزه و مجاهده کرده و آمادگی داشته باشند تا در صورت لزوم چون پیامبران الهی، جان خود را بر سر این پیمان شریف بگذارند.
عالیجناب!
دامنه مسئولیت دستگاه های دینی و علمای ادیان اقتضا می کند که آنان با رصد تحولات در سراسر جهان و ارزیابی صحیح از مهمترین وقایع جاری، سیاستهای اعمالی در حوزه های مختلف در عرصه های ملی و بین المللی را مورد توجه قرار دهند. باید به جای بسنده کردن به اشتغالات درون آیینی و احیاناً هدف قرار دادن افزایش عدد پیروان و یا توسعه حوزه نفوذ سرزمینی که علی القاعده به مفهوم کاهش و کوچک شدن آن ها برای دین یا ادیان دیگر است، با بلند کردن افق نگاه و دیدن توانمندی ها، آنگاه به مسئولیت بزرگتر نجات جمعیت میلیاردی انسانها از اسارت و بردگی عفریت جهل، فقر و جنگ و رفع محرومیت صدها میلیون انسان از حقوق و امکانات حداقلی برای حیات و بقا، به نقش تاریخی و الهی - انسانی خود عمل کنند. ایفای مسئولیت دینی آنان ایجاب می نماید که با کمک به رفع ستم و ظلم، در تحقق دنیای بهتری برای عموم انسانها مشارکت جدی و موثر داشته باشند.
بی تردید جناب عالی از نقش مراکز و محافل سیاسی- اقتصادی استعماری در ایجاد و استمرار ظلم و بی عدالتی که فلاکت و بدبختی را بر بیش از نیمی از جهان تحمیل کرده و با پایمال کردن حقوق حقه اکثریت قاطع مردم جهان، آنان را از داشتن سطح بالاتر و بهتری از زندگی محروم کرده اند، مستحضرید. مراکز و محافلی که با به راه انداختن جنگ های ویرانگر و کشتار های بسیار، سیاست های ضد انسانی و ضد الهی خود را به پیش می برند و دستگاه ها و سازمان های بین المللی مسئول، در سایه حاکمیت قدرت و ثروت استعمارگران، نه تنها قادر به جلوگیری از توسعه نظام سلطه و حمایت از محرومان و مظلومان نیستند، بلکه گاه به ابزاری برای تحقق منویات قدرت های بزرگ و اعمال سیاست های سلطه طلبانه آنان در سرکوب، تحریم و ارعاب ملت ها تبدیل میشوند.
عالیجناب !
در شرایطی که بخش وسیعی از این کره خاکی در شرایط جنگی قرار دارد و مناطق بسیاری از آن، فاقد زیرساخت اولیه برای یک زندگی حداقلی است و در هنگامی که صدها میلیون انسان بزرگ و کوچک و زن و مرد از شدت فقر با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، چه تفاوت می کند که جمعیت پیروان چه دینی بیشتر است؟ در حالی که هنوز در غیبت عدل و قسط و در حاکمیت ظلم و جور، انسان از آزادی و از حق انتخاب محروم است، چه تفاوت دارد نام دین او چه باشد؟ آنگاه که انسانی به دلیل محرومیت از حقوق و امکانات اولیه، اساساً قدرت و فرصت فکر کردن را هم از دست داده باشد، چگونه می توان با او از اندیشه های برتر الهی سخن گفت ؟
مگر خدا پرستان عالم مسئول نیستند؟ مگر مدعیان دین نباید به خود آمده و همتی تاریخی از خود نشان داده و به مسئولیت خود عمل کنند؟ عمده ی انبیای الهی به دلیل مخالفت با ظلم و دعوت مردم به اقامه عدل و داد، مورد خشم و غضب قدرت های دینی، اقتصادی و سیاسی زمان خود قرار گرفتند و بسیاری از آنان دستگیر، محبوس، تبعید و یا شکنجه شده و به قتل رسیدند.اگر آنان در شرایط سخت و با امکانات محدود، دست از مبارزه و آگاهی بخشی توده ها بر نداشته و جان خود را بر سر این راه گذاشتند، امروز در سایه توسعه و پیشرفت علم و فناوری و شبکههای اجتماعی ملی و جهانی شرایط برای مبارزه با ظلم، استبداد و استعمار به مراتب آمادهتر است. سرعت گردش اطلاعات و افزایش آگاهی های عمومی و میل گسترده به همبستگی جهانی برای دفع ظلم و ستم و رفع فقر و جهل، راه را برای موفقیت آزادیخواهان و شکست زورگویان و ستمگران، به طور روز افزونی هموارتر و گشوده تر می کند. در این شرایط مسئولیت همگان افزایش یافته است و آنان که از موقعیت های خاص و برتر در بسیج جوامع و ملتها برخوردارند با مسئولیتی به مراتب بیشتر و سنگین تر مواجهند.
عالیجناب!
جناب عالی در مواضع خود نشان داده اید که به دنبال ایجاد اصلاحات بنیادین در مناسبات ظالمانه حاکم بر جهان امروز هستید و همین امر انتظار از شما را مضاعف ساخته و اینجانب را به یادآوری ضرورت ایفای مسئولیت خطیر الهی و انسانی ترغیب کرده است.
شما به عنوان عالی ترین مقام بزرگترین دستگاه دینی جهان، بیش از همه مسئولیت دارید تا در یک همفکری و سپس همکاری بزرگ و تاریخی برای بهبود زخم هایی که بر چهره زمین نشسته و لکه های زشتی که چهره بشریت را مخدوش کرده است، در یک جریان هماهنگ و جهانی با مقامات دینی و مذهبی در سراسر جهان و با یک اقدام جمعی جهانی در برابر ظلم، ستم، تبعیض، فقر، جهل، نفرت، فساد، تباهی، جنگ، ویرانی، استعمار و استبداد قیام کنید.
اطمینان دارم در این صورت خیل عظیمی از اندیشمندان و آزادیخواهان جهان در حمایت از این اقدام برخواهند خاست و توده های میلیاردی مردم در سراسر جهان، از این امر استقبال کرده و بدان خواهند پیوست.
در چنین صورتی شخصا آماده ام تا به همراه دوستان سرشناس مبارز و آزادیخواهم در مناطق مختلف جهان، برای خشنودی خدا و رهایی بشر، همه هستی خود را در این امر خطیر و سرنوشت ساز فدا کنم. یقین دارم که با همکاری سازمان ملل متحد و دیگر سازمانهای بین المللی که دستاوردهای بزرگ بشری هستند و نیز میلیونها سازمان مردم نهاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی در یک همکاری جهانی می توان امواج خروشانی را به راه انداخت که ناپاکی ها و بدی ها را با خود برده و چهره زیبای جهان بشری را از قید نقاب های دروغین و تحمیلی آزاد کرده و دیدگان آحاد بشر را روشن سازد. این امر بیتردید، موجب خشنودی پروردگار و رضایت جمله انبیا و اولیای الهی خواهد بود.
عالیجناب!
سخن آخر اینکه اینجانب همچنان که در پیام تبریک سال گذشته و در بخش ابتدایی این مرقومه بر آغاز دوره درخشان زندگی انسان جهانی در سایه عدالت فراگیر و همگانی و برپایه اندیشه ها و تعالیم انسان کامل و پیام آوران الهی، در آینده ای نزدیک تاکید و تصریح کرده ام ، اکنون به نام نامی حضرت انسان کامل و حضرت مسیح که درود خدا بر آنان و مادران عفیفه آنان باد، آغاز دوره بیداری و خیزش عمومی بشر علیه ظلم، فساد، فقر و تباهی برای نیل به آزادی و رهایی از ظلم و استقرار عدالت و کرامت انسانی را به شما بشارت می دهم. در این دوره برای به اهتزاز در آمدن پرچم کرامت انسان به عنوان اشرف مخلوقات پروردگار جهان و به اقتضای ضروری و ذاتی عدالت و کرامت، قیام بشریت در نفی حاکمیت افراد، گروهها و طبقات اشرافی که خود را بالاتر از مردم دانسته و با تحمیل آراء و اراده های خود بر آنان، حق حاکمیت و حق تعیین سرنوشت آنان را به هر عنوان و بهانه ای نقض کرده اند، به مثابه طوفانی سهمگین، دستگاهها و کاخ های افراد و نظام های جابر و غاصب را در سراسر جهان به چالشی سنگین خواهد کشید و به محاق خواهد برد.
پیشگامی در این امر مهم و همگامی با عزم همگانی و حکم عقل یک توفیق بزرگ است. به علاوه کمک به بندگان خدا برای رفع ستم و استیفای حقوق مظلومین، محرومین و مستضعفین یک تکلیف بزرگ و مرضی رضای خدا، انسان کامل و انبیاء عظام است. صد البته که عدم ایفای این تعهد بزرگ در تاریخ ماندگار خواهد شد و نیز مستوجب عقوبتی سنگین و دشوار در پیشگاه الهی خواهد بود.
در پایان ضمن سپاسگزاری از پیام محبت آمیز و دعای شما در حق اینجانب، مایلم متقابلا بهترین تبریکات خود را به همراه دعا برای سلامتی و بهروزی به محضر جناب عالی تقدیم نمایم.
محمود احمدی نژاد
رئیس جمهور سابق ایران
12 بهمن 1398
نظرات