متن کامل سخنان دکتر احمدینژاد در جمع فعالان جنوب کشور + فیلم
نشست منطقه ای جمعی از منتخبان و فعالان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شش استان جنوب کشور، روز ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ با حضور دکتر محمود احمدی نژاد در شهر بوشهر برگزار شد.
به گزارش دولت بهار، در این نشست خادم ملت ایران طی سخنانی بر اهمیت جذب فراگیر و اجتناب از دفع دیگران به عنوان مشی و منش ثابت جریان بهار تاکید کرد و گفت: کار ما مبتنی بر جذب فراگیر با تکیه بر محبت، احترام و استدلال است.
وی ضرورت نفی وضع موجود با تاکید بر استدلال و روشنگری به صورت شفاف و دقیق را مورد تاکید قرار داد و افزود: وقتی وضع موجود را به صورت مستدل نفی کردیم، باید روشن سازیم که طرح جایگزین ما چیست و چگونه می توانیم هدف های نجات بخش آن را محقق کنیم.
متن کامل سخنان دکتر احمدی نژاد درجمع فعالان بهاری استان های جنوبی کشور به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
خیلی خوش آمدید، رنج سفر را تحمل کردید و در این نشست شرکت کردید. من می خواهم دو سه نکته را خدمت شما عرض کنم.
نکته اول؛ موضوع بهار، جریان بهار یا نهضت بهار متعلق به آحاد انسانهاست. حرکت بهار، سراسر مبتنی بر جذب دیگران است. ما دفع نداریم، مگر آنکه کسی بر بهاری نبودن خودش اصرار داشته باشد و آن هم در عمل، اخلاق و اندیشه است. در جریان بهار، سقفی برای پرواز کسی وجود ندارد. بی نهایت مسیر کمال برای همه انسان ها وجود دارد. هر کس در حوزه اندیشه، خلاقیت و انسانیت تا بی نهایت پروار کند، حدی وجود ندارد. به تعبیر دیگر همه مالک و صاحبند، متعلق به نوع انسان است.
در جذب سه عنصر لازم است. اول عشق و محبت است. یادمان باشد اگر ما با کسی مخالفت هم می کنیم از موضع کینه و انتقام جویی نیست، از موضع محبت است. اصلا اگر موضع محبت نباشد، دعوت به حقیقت، تاثیری ندارد. محال است کسی خیال کند دارد حقی را منتشر و به او دعوت می کند، بدون اینکه در دلش محبت به دعوت شونده باشد، انتظار تاثیر داشته باشد. اصلا تاثیر کلام دعوت به حق، نیازمند عشق و محبت است.
دوم اخلاق و نحوه بیان و نوع کلام است. در جریان بهار توهین، تحقیر و سرکوب نداریم. کسی که این کار را بکند، قبل از آن، خودش را خراب کرده است. با کلام لیّن، با احترام، با گفتن عباراتی چون؛ عزیزم، برادرم، خواهرم، دوستت دارم، تو عزیزی، تو مهمی، اینکه در ذهنت هست، به این دلایل درست نیست...! اینگونه رفتار کنیم.
کسی سخنرانی یا اقدامی کرده که سرتا پا توهین به جریان بهار بوده است. حالا ما در مواجهه با او چه باید بکنیم؟ فقط اخلاق، اخلاق، اخلاق. توهین نمی کنیم. برادر یا خواهر عزیز این حرف هایی که زدید، به ما نمی چسبد، اشتباه می کنید. اشتباه به شما اطلاعات دادند. اگر فکر می کنید ما در جایی حق شما را ضایع کرده ایم، بیا تا جبران کنیم. ما دنبال تضییع حق کسی نبودیم، ما دنبال احقاق حق بودیم و هزاران ادبیات و استدلال متنوع بکار ببریم.
سومین مورد که بحث اصلی من است، بحث استدلال و آگاهی بخشی است. تمام ادعاهایی که ما می کنیم باید مبتنی بر استدلال، منطق و فهم عمیق باشد. مشکل بشر در طول تاریخ همین بوده است. نسبت به تحولات و موضوعات و نسبت به آنچه که باید یا نباید باشد، فهم عمیق ایجاد نمی شود و بعد شیاطین وارد می شوند و کار را از دستشان می گیرند. این طلیعه سخنم بود. سعی می کنم کوتاه صحبت کنم، هوا هم گرم است.
رسالت اصلی انسان و انسان بهاری، اصلاحگری به معنای حقیقی کلمه است. اصلاح در امری که فکر می کنیم خلاف تعالی انسان و مانع رشد جامعه است، این را به یک عنصر خیر، خوب و کمک کننده به تعالی جامعه و کمال انسان تبدیل کنیم. یک چیز بد را خوب کنیم. یا یک چیزی هست که خوب و ارزشمند است اما تنها 2 درجه ارزشمند است. این را بهتر کنیم تا 50 یا 100 درجه خوب بشود. ما جز اصلاحگری کاری نداریم.
اینکه شیطان آمده است و رقابت برای قدرت را جای کمال و رشد انسان و اصلاحگری نشانده است، بزرگترین ضربه را به حرکت کمالی جامعه زده است. الان در دنیا رقابت برای قدرت را تئوریزه می کنند، برایش کلاس برگزار می کنند، دکتری می دهند، درس تعریف می کنند و ادبیات تولید می کنند اما در نهایت به قدرت ختم می شود! انتهای آن قدرت پرستی و خودپرستی است. مانند ربا و دزدی. الان در اقتصاد، ربا و دزدی را تئوریزه کرده اند. شما وارد علوم اقتصادی بشوید، می بینید که واژه ای به نام دزدی یا اختلاس نداریم. یعنی مذموم نیست، آنچنان ماله کشیده اند و تمیز ارائه کرده اند که می گوید آقا حق توست! اگر توانستی از یک فرصت اجتماعی استفاده و جیب همه مردم را خالی کنی، اشکالی ندارد! اگر در قراردادی سر طرف کلاه گذاشتی، اشکالی ندارد! اگر از نابسامانی های موجود در سیاستگذاری، سوءاستفاده کردی و ثروت ملت را بالا کشیدی و هیچ دادگاهی تو را محکوم نکرد، اشکالی ندارد. یا از پول، بدون آنکه کاری انجام بشود، خلق پول کنی، یعنی از جیب همه برداری، اشکالی ندارد. شیطان تئوریزه و طراحی کرده است.
خیلی ها که دفاع می کنند، اصلا متوجه نمی شوند که ضد انسان و ضد حرکت انسان و سوءاستفاده است، می گویند کار علمی است. اجازه بدهید یک مثال کوچک بزنم و بحث را ادامه بدهم. الان بانک ها در ایران چه می کنند؟ همه شما حساب بانکی دارید، در این حساب ها از هزار تومان تا هر چقدر پول دارید. بانک ها به اتکاء این پول، وام می دهند. این وامی که می دهند، از پول شما برمی دارند و می دهند یا به اعتبار پول شما وام می دهند؟ یعنی یک پیامک برای شما می آید که ما از 100 تومان پولی که در بانک سپرده کرده اید، 60 تومانش را وام دادیم؟ یا اینکه 100 تومان شما سرجایش هست و هر زمان که مراجعه کنید، پول شما را پس می دهد؟ بله می دهد. یعنی پول شما سرجایش است و شما می توانید هر زمان که خواستید آن را خرج کنید. این پولی که وام می دهد از کجا می آید؟ این را از جیب همه برداشته است و بعد به چه کسی وام می دهد؟ به یک عده ای که خود بانک تشخیص می دهد! از جیب همه به جیب یک عده منتقل می شود! من نمی خواهم این بحث را ادامه بدهم چون بحث مفصلی داریم.
هر اصلاحگری دو مرحله کاملا مشخص دارد. مرحله اول نفی آن چیزی است که آن را درست نمی دانیم. به تعبیر روشن تر، نفی وضع موجود در هر جایی است. می خواهیم مدیریت یک سازمان را اصلاح کنیم. اول باید وضع موجود را ارزیابی کنیم و با استدلال بگوییم این وضع موجود، مطلوب نیست. من اسمش را " نفی وضع موجود " گذاشته ام.
مرحله دوم چیست؟ معرفی وضع مطلوب است.
پس دو مرحله اصلاحگری شامل نفی وضع موجود و معرفی وضع مطلوب است.
معمولا در تحولات و اصلاحگری های اجتماعی برای نفی وضع موجود، به سرعت وحدت درست می شود، بخصوص وقتی که موضوع به مردم موکول می گردد، توده های مردم مانند آتشی هستند که در خرمن بیندازیم، گُر می گیرد. مردم زود بسیج می شوند و هر کس با یک دلیلی نفی می کند. اینجا روی دلیل نفی و چرایی غلط بودن این وضع غلط، وحدت نیست اما روی اینکه وضع غلط است، وحدت است. " هر کسی از ظن خود شد یار من ". سر و صدا و حرکت و بعد اوضاع عوض می شود.
می خواهم این مطلب را که می گویند انقلاب ها بعد از پیروزی، خاموش یا منحرف می شوند، مقداری باز کنم. جامعه ما به این صد دلیل که الان وقت تکرار آنها نیست، وضع مطلوبی ندارد و می خواهیم آن را اصلاح کنیم. اولا باید این صد دلیل را کاملا توضیح بدهیم تا همه روی آنها اتحاد کنند. در انقلاب ما مارکسیست ها، ملی گراها، منافقین، مذهبی ها و غیرمذهبی ها هم بودند. من کاری به سهم آنها ندارم ولی بالاخره همه بودند. همه ملت در زدن حکومت شاه متحد شدند اما هر کسی از یک زاویه و نگاه همراه شد. آن کسی هم که یک پستی می خواست یا کسیکه یک امتیاز می خواست و به آنها نداده بودند، آنها هم آمده بودند. وقتی در جامعه افتاد، جامعه گُر گرفت. قبل از اینکه افرادی بجنبند و مرحله مطلوب را تعریف کنند، قسمت اول کار خودش را کرد.
در بخش دوم، تبیین و تشریح وضع مطلوب و وحدت نظر روی آن بسیار بسیار مهمتر از مرحله اول است. چرا؟ چون اینجا می خواهیم اثباتی کار کنیم. تا دیروز می گفتیم این بد است، حالا چه چیزی را می خواهیم جای آن بگذاریم؟ اگر اینجا اختلاف نظر باشد، همه مردم آگاه نباشند، باور نداشته باشند و ندانند چه چیزی می خواهد جای آن بیاید، دو اتفاق می افتد. اول؛ اشخاص به ملاک و معیار خوبی و بدی تصمیمات، تبدیل می شوند. بیایید در کشور این کار را بکنیم چون فلانی گفته پس کار خوبی است! آنهایی هم که مخالف هستند می گویند چون فلانی گفته، بد است. این تا آخر جلو می رود. یعنی همیشه آن چیزی که خودش معیار شده است باید بگوید بله یا خیر! حالا اگر قطار یا کشتی را به جاده انحرافی هم برد، آنهایی که قبولش دارند، می گویند همین درست است!
اتفاق دوم این است که در جامعه رشدی بوجود نمی آید. رشد زمانی اتفاق می افتد که ما بفهمیم چه می خواهد بشود. مشارکت و نظارت کنیم، تصمیم بگیریم، نظر بدهیم، حرف بزنیم و راجع به اینکه این تصمیم درست یا غلط است، فکر کنیم. وقتی در اکثریت مردم رشدی اتفاق نیفتاد، عملا از صحنه تصمیم گیری حذف می شوند. وقتی مردم حذف شدند، همین چیزی می شود که امروز می بینید!
فلان آقا، فلان آیت الله و فلان دکتر گفته اند خوب است! کلام امیرالمومنین این است که شما موظف هستید حق را بشناسید یعنی شرایط مطلوب را باید تشخیص بدهید، مطالبه، نظارت و مشارکت کنید اما وقتی سپردید، خود به خود حذف می شوید. وقتی توده های مردم از عرصه تصمیم گیری و نظارت حذف می شوند، اولین اثر آن ایجاد فساد، درهم تنیدگی حاکمیت و دور شدن از اهداف آرمانی است.
حالا چرا من این بحث را مطرح کردم؟ عزیزان من؛ این کاری که ما داریم انجام می دهیم، این آگاهی بخشی یک بحث بسیار ریشه ای است. چپ کردن یک سیستم شاید زحمت و تلاش و اهمیتش یک هزارم آن چیزی که بعدا می خواهیم بیاوریم نیست. می گوییم بد است، بسیار خوب! چه چیزی جای آن می خواهیم بگذاریم؟ اگر معلوم نباشد یا اتفاق، باور و مطالبه همگانی نباشد، صد بار هم شما سیستم ها را بهم بریزید، بعد دوباره در همان پله اول هستید! الان در انقلاب ما چه اتفاقی افتاد؟ من یادم است که قبل از انقلاب بسیاری از شخصیت هایی که ما آنها را شخصیت های بزرگ انقلاب می پنداشتیم، باورشان این بود که ما حداقل 30 سال مبارزه داریم. وقتی سوال می کردیم که چه چیزی می خواهیم جای آن بگذاریم؟ می گفتند حالا 30 سال وقت داریم، تبیین می کنیم! سراغ حکومت امیرالمومنین و اسلام می رویم. اسلام خیلی چیز خوبی است، همه آن را قبول داریم. حکومت امیرالمومنین هم خیلی عالی است اما الان چه؟ الان حکومت امیرالمومنین در عمل یعنی چه؟ چکار باید بکنیم؟ جایگاه مردم کجاست؟ جایگاه حکومت کجاست؟ اقتصاد و سیاست و تربیت چیست؟ اینها کجا تعریف شده است؟ در نتیجه، افراد معیار می شوند و بعد هم وضع موجود پدیدار می شود!
بعضی از دوستان در جلسات مختلف گلایه داشتند و می گفتند یک عده چشمشان را بسته اند می گویند به ما گفته اند، ما هم می گوییم! برای اینکه چنین اتفاقی در دوره اصلاحگری نیفتد، باید هم چرایی مخالفت ما با اقدامات و شرایط را دقیقا تبیین کنیم و هم شرایط مطلوبی را که می خواهیم جایگزین شود، دقیقا بیان نماییم.
آن اقدامی که حداقل این بخش دوم در آن نباشد، هیچگاه منجر به اصلاح نخواهد شد. انقلاب خودمان پیش چشممان است. 40 سال ملت کم زحمت کشیده، کم شهید داده و فداکاری کرده است؟ خیر. ولی شما الان از ملت ایران یک نظرخواهی کنید و بپرسید از وضع موجود راضی هستید یا ناراضی هستید؟ چند درصد می گویند راضی هستیم؟ به نظرم اولین کسانی که می آیند و می گویند ناراضی هستیم، همان مسببان وضع موجود هستند! اصلا ما به اینکه تصمیمات و سیاست ها درست یا غلط است، هیچ کاری نداریم، ولی اینکه یک اکثریت قاطعی از مردم از شرایط ناراضی باشند، معنایش این است که اولا به زمامداران اعتماد ندارند و ثانیا آنها را در اجرای سیاست ها یاری نمی کنند. انتظار اینکه مسائل حل شود، انتظار بیهوده ای است. با چه چیزی می خواهیم مسائل کشور را حل کنیم؟ جز با مردم و همراهی و اعتماد آنان؟ وقتی وجود ندارد چگونه می گوییم خوب می شود؟ البته من از منظر دیگری می گویم خوب می شود که عرض خواهم کرد.
مهمترین کار دوستان بهاری این است که اولا باید مستدل بگوییم که چرا این شرایط، شرایط خوبی نیست؟ ثانیا آن چیزی که می گوییم جایش بیاید، چیست؟ بایستی همه کس فهم باشد و بخوبی تعریف شود. یعنی از متخصص درجه یک تا آن کاسب و کارگر متوجه شوند به کجا و از کدام مسیر می خواهیم برویم که بتوانند نظارت کنند. الان فرض کنید شما تصمیم می گیرید از بوشهر به بندرعباس و از بندرعباس به کرمان و از آنجا به مشهد بروید. وقتی همه این را متوجه شدیم، در اتوبوس که نشستیم، می دانیم شهر بعدی و بعدی و بعدی کدام است. اگر اتوبوس از مسیر منحرف شد، می گوییم آقای راننده کجا می روید؟ الان مثلا باید به میناب می رسیدیم، شما سمت جاسک رفتید! دارید اشتباه می روید. اما اگر ندانیم و کلی بگوییم می خواهیم به مشهد برویم. چگونه تشخیص بدهیم که داریم به مشهد نزدیک می شویم یا دور می شویم؟ اصلا در راه مشهد هستیم یا نه؟
ما داریم ریشه یابی می کنیم که چرا حکومت منهای مردم شده است؟ اگر معلوم بود که کجا می خواهیم برویم و تک تک مردم اطلاع می داشتند و نظارت می کردند، باز هم منهای مردم بودیم؟ خیر. من دارم چاره کار آینده را به شما می گویم. ما نمی خواهیم تجربه شکست خورده را تکرار کنیم.
مشکل جایی است که بخواهیم اصلاح کنیم ولی مردم ندانند چکار می خواهیم بکنیم؟ باور نکنند و همراهی نداشته باشند. چنین چیزی پایداری ندارد. بزودی به عکس خودش تبدیل خواهد شد. وعده و سنت الهی است. " ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ". اگر مردم مطالبات خودشان را تغییر بدهند، خدا شرایط را تغییر می دهد. خیال نکنید ما باید نقشه بکشیم، خودش پیش می آید. من اصلا نگران آن قسمت نیستم. مشکل ما در آن قسمت اول است. الان همه مردم ناراضی هستند. می گوید چه چیزی جایش بگذاریم؟ مردم حداکثر به یک شخص می رسند و می گویند این را جایش بگذاریم. بعدا شیاطین می ریزند و آن فرد را هم تخریب می کنند و به دروغ پراکنی و جوسازی می پردازند و باز مردم می مانند که چه باید بکنند!؟
اصلاحگری را یک امر کوتاه مدت فوری و تغییر در قدرت و اینکه اینها بروند و یک عده دیگری جایشان بیایند تصور نکنید. اینکه اتفاق افتاده است! اینها می روند و بعدی ها می آیند و هیچ اتفاق مثبتی نمی افتد. می خواهیم ریشه ای درست شود، نه فقط ایران بلکه کل دنیا درست شود. باید باورها عوض شود. همه باید مشارکت کنند و بدانند چکار می خواهند بکنند. بدانند کجا می خواهیم برویم. سه نفر هستند و می دانند کجا می خواهیم برویم، همه هم چشم بسته دنبال آنها راه بیفتند. حالا اگر این سه نفر فردا دچار اختلاف شدند، چه کنیم؟ مانند اتفاقاتی که بعد از انقلاب افتاد. بعد از انقلاب اختلافات کم بود؟ همین طور فقط حذف شدند. چه اتفاق مثبتی افتاد؟
وقتی دائما حذف اتفاق بیفتد، چه کسی می ماند؟ خودشان می مانند. خب الان در اداره کشور دچار سرگشتگی نشده اند؟! اگر مردم آگاه باشند، شما می توانید یک عنصر ضعیف و ناتوان را مسئول یک قسمت کنید؟ نمی توانید. الان چرا اینگونه است؟ چون مردم در جریان نیستند.
الان همگان در " نفی " هستند اما راهش این است که همه چیز را بهم بزنیم؟ راهش این نیست. راه درست، ارتقاء سطح آگاهی، باورها و مطالبات است و خود این، راه تغییر را باز می کند. اما اگر فقط روی " نفی" متمرکز شویم، حداکثر مانند تمام انقلاب ها خواهد شد. دوباره چه می شود؟ همان چیزی که قبلا بود. بحث من خیلی ریشه ای تر است.
توضیح، تبیین و آگاهی بخشی، مهمترین ماموریت ماست. اصلا نگران اینکه الان خفقان است نباشید. خفقان برای این است که شما یک حرکت سیاسی انجام بدهید اما آگاهی بخشی چه می شود؟ آگاهی که بالا رفت، چکار می خواهند بکنند؟ کسی نمی تواند جلوی آن را بگیرد. خدا تضمین کرده است. اگر شما این سمت را بالا ببرید، تغییرات حتما اتفاق می افتد. اصلا در اختیار شما نیست. تغییرات خود به خود اتفاق می افتد. به دست خود شما اتفاق می افتد ولی از راه هایی که الان به ذهن شما خطور نمی کند.
ضمن اینکه به شما عرض کنم عزیزان من؛ کدام شرایط سیاسی در طول تاریخ ابدی بوده است؟ می توانید نام ببرید؟ شرایط عوض می شود. شرایط الان با سال گذشته یکی است؟ خیلی عوض شده است. اینکه من گفتم دارد سیل می آید، منظور این بود که در کل دنیا و در ایران بطور خاص دارد سیل انسانی می آید. گام اول آن اظهار نارضایتی است. گام های بعدی را نمی توانید بگویید چه هستند. مگر تا ابد می شود برخورد کرد؟ من نمی خواهم الان وارد شوم چون ممکن است بعدا فشار روی شما بیشتر شود.
مهمترین کار، آگاهی بخشی است. ما نمی دانیم این تغییرات چه زمانی اتفاق می افتد. ممکن است خیلی زود اتفاق بیفتد. اما برای جایگزینی شرایط ، باید حرف درستی برای گفتن داشته باشیم. البته دشمنان خیلی خوب می فهمیدند. اینکه آقای مطهری را همان اول می زنند. لابد سخنان شهید مطهری را شنیده اید. ایشان می گفت تعیین سرنوشت حق مردم است و مردم باید انتخاب کنند تا رشد اتفاق بیفتد. اگر صد بار هم اشتباه کنند، باز حق مردم است. کسی نمی تواند مانع از اعمال حق شود. اگر این تفکر می بود، الان شکل جمهوری اسلامی چگونه بود؟ آیا همینگونه بود؟ همه را زدند اما اینکه آدم ها معیار هستند، این ماند! لازم نیست مردم اقتصاد و سیاست خارجی و فرهنگ بفهمند، چند نفر هستند، همان ها می گویند، مردم هم باید قبول کنند!
الان در برخی استان ها، افرادی دارند فرمانروایی می کنند، یعنی یک دیکتاتوری مطلق به راه انداخته اند. آیا در سخنان آنها استدلالی هست؟ می گویند ما معیار هستیم! این را باید درهم شکست. ما معیار هستیم یعنی چه!؟ حق معیار است. این کار درست است، حالا هر کس که انجام بدهد. این کار غلط است، حالا هر کس که انجام بدهد. این حرف درست است، هرکس که بگوید حتی دشمن. این حرف غلط است، هرکس که بگوید حتی دوست. اینها کلام امیرالمومنین است. می فرماید حق را بشناس، اهلش را بشناس. ما باید با معیار مواجه شویم نه با اشخاص. اشخاص جا به جا و عوض می شوند، فکرشان عوض می شود. اصلا اگر اشخاص معیار باشند، پس ما چه هستیم؟ ما نباید رشد کنیم؟ چگونه رشد کنیم؟ بفهمیم، نظر بدهیم، نقد کنیم، نظارت کنیم، تصمیم بگیریم، حرف بزنیم.
حالا ما یک گوشه ای را شروع کرده ایم که چه می خواهیم؟ دو سه معیار آن را عرض می کنم. ما معتقدیم هر نظمی در هر جای عالم می خواهد برقرار شود؛ اصلا به دین و ایمان او هم کاری نداریم، به تابلو و اسمش و اینکه از آسمان آمده یا از زمین آمده است، کاری نداریم. دو سه کار باید انجام شود. اول اینکه این نظم در هر لحظه و در هر تصمیمی، نماد اراده و خواست عموم مردم باشد والّا اشخاص معیار می شوند. به هر شکلی که می خواهی تنظیم کن، ریاستی یا پارلمانی کن، سه نفر بالا بگذار و سه نفر پایین بگذار! ما به این چیزهایش کاری نداریم. هر تصمیمی که می خواهند بگیرند، این تصمیم باید خواست مردم باشد. اگر خواست مردم نباشد، مشروعیت، اصلاح، سازندگی و پیشرفتی وجود ندارد.
دوم؛ باید تمام ثروت طبیعی، هر چه که هست، بین عموم مردم بطور مساوی تقسیم شود. نه اینکه مثلا اینجا یک زمین 100 متری داریم، آن را بین 85 میلیون نفر تقسیم کنیم، خیر! هر جا زمینی هست، عوایدی دارد، عوایدی که مخصوص خود زمین است و نه متعلق به کار یک فرد، آن عواید به طور مساوی مال همه است. انرژی، جنگل، دریا، معادن هست. معادن فولاد کشور مال چه کسی است؟ مال توده های مردم است. اگر کسی بهره برداری کرد، آن زحمتی که برای بهره برداری کشیده، متعلق به اوست. مابه التفاوت تا قیمت فروش، مال عموم مردم است. ثروت طبیعی باید بین مردم توزیع عمومی شود. تمرکز ثروت طبیعی و انحصار و احتکار آن، ریشه فقر، ریشه شکل گیری قدرت های فاسد و زورگویی و محرومیت مردم است.
از همین نفت و گازی که می فروشند، 45 هزار تومان به مردم می دهند، مابقی آن دست دولت است. دولت خدمات آن را چگونه توزیع می کند؟ آیا مساوی و عادلانه است؟ اینهمه فقر و محرومیت از کجا پیدا شده است؟ الان هر چه دزدی و فساد است، از همان جاست. فسادها کجاست؟ جایی که ثروت متمرکز و دست دولت و حکومت و نهادها است. یکی از همین بنیاد تعاونها، 170 هزار میلیارد تومان کم آورده است. آیا ما می توانیم صفرهای آن را بشماریم؟ بقیه اش هم رو نشده است! اصلا خاصیت تمرکز ثروت، فساد است.
سومین مورد «قدرت» است. هیچ احدی نباید منهای قدرت مردم، قدرتی داشته باشد. هر کس که می خواهد باشد. قدرت مال مردم است و خدا برای مردم قرار داده است. خدا ما را آزاد خلق کرده است. امیرالمومنین فرمود بنده هیچکس نباش، چرا؟ چون خدا تو را آزاد آفریده است. خدا به هیچ فردی و حتی به پیامبرش، اجازه تسلط بر دیگران را نداده است.
هر سیستمی که می خواهند بچینند، این باید در هر لحظه، نماد اراده عمومی باشد نه اینکه مردم نمی فهمند پس ما جای آنها انجام می دهیم! خیلی ممنون، می شود شما جای ما زحمت نکشید و کاری انجام ندهید!؟ نمی خواهیم! شما دارید لطف می کنید چون ما نمی فهمیم جای ما کارها را انجام می دهید، می خواهیم خواهش کنیم که انجام ندهید. ما نمی فهمیم ولی می خواهیم خودمان انجام بدهیم! با این استدلال است که مردم نمی فهمند! بسیار خوب ولی اجازه نمی دهیم شما به جای ما تصمیم بگیرید. اگر می خواهید تصمیمی بگیرید، همه مردم باید تصمیمات را چه در سیاست خارجی و چه داخلی قبول داشته باشند. همین الان از ملت ایران نظرخواهی کنید که شما موافقید ما از طالبان حمایت کنیم یا نه!؟ چند درصد می گویند بله؟ چرا باید حیثیت ایران، انقلاب، ملت و حیثیت جمهوری اسلامی فدای حمایت از طالبان شود!؟ شما به چه حقی رفتید از طالبان حمایت کردید؟ به چه حقی از حمله روسیه به اوکراین حمایت کردید!؟ مردم اینها را قبول ندارند. نمی فهمند!؟ بسیار خوب شما فهمیده ولی حق ماست. این حق را خدا داده است. شما نمی توانید این حق را سلب کنید.
هر کاری که سیستم در هر جای دنیا می کند، باید انعکاس خواست مردم باشد. الان می خواهند نان را کوپنی کنند. می گوید ما یک کشور همسایه داریم که 3 میلیون تن گندم کم دارد، می خواسته از ما قاچاق کند، ما قیمت را بالا برده ایم که قاچاق نکند. من همان لحظه، گفتم 3 میلیون تن، 300 هزار تا کامیون 10 تنی می شود. این کدام مرز است که روزی 1000 تا کامیون قاچاق می شود!؟ از کل بندر جنوب روزانه 1000 کامیون وارد کشور نمی شود! اینگونه توجیه کردن توهین به مردم است. صادقانه به مردم بگویید وارد نکردیم، ارز نداریم، کم داریم، اسراف می شود، مردم الان اگر قیمت را بالا نبریم، گرفتار می شویم! مردم این را بهتر می پذیرند تا بخواهید به شعور آنها توهین کنید! می گوید 1000 کامیون می خواسته قاچاق شود و ما جلویش را گرفتیم! شما که اینقدراستاد کار هستید پس همه مسائل را همینگونه سریع حل کنید!
نفس تمرکز قدرت، فزون طلبی است. دائما می خواهد مردم را بی اختیار کند و کارها را در دست خودش بگیرد! ذات قدرت اینگونه است. به همین دلیل است که قدرت باید یک امر عمومی و دست همه باشد تا هیچکس نتواند به دیگری سلطه گری کند، زور بگوید یا چپاول کند.
عرضم را خلاصه کنم. عزیزان بهاری؛ مهمترین کار ما جذب است، دفع نداریم مگر آنکه کسی حمله کند، آنوقت باید دفاع کنیم. راه بر روی کسی بسته نیست، محدودیت نداریم. اگر جایی هم مقابله می کنیم باید بر اساس هدایت و دعوت باشد. اصلا انتقام کشی نداریم. می گوید این فرد خیلی نامردی کرده و حالا آمده است، چکار باید بکنیم؟ آیا بگوییم بیا اول تسویه حساب کنیم؟ آیا پیامبر چنین کاری کرد؟ مگر ما می خواهیم چه کنیم؟ مگر قرار است چیزی تقسیم شود؟ یا قرار است حقی ضایع شود یا قرار است سوار دوش مردم بشویم؟ راه برای همه است. پایهی جذب هم بر محبت، احترام و استدلال است. این مقدمه بحث بنده بود.
کار اصلی و مداوم ما آگاهی بخشی است. هم در نفی یعنی " لا اله " که باید مستدل بگوییم چرا نه؟ و هم در " الا الله " که باید به طور دقیق و روشن بگوییم چه چیزی می خواهیم جای آن بیاوریم. وقتی می گوییم اینها در اقتصاد نباشد، چه چیزی جایش بیاوریم؟ اینها در مدیریت نباشد، چه چیزی جایش بیاوریم؟ باید دقیق تعریف کنیم. هر چه بیشتر و بهتر تبیین کنیم و در ذهن ها برود و به باور تبدیل بشود، کارها آسانتر انجام می شود. من معتقدم که اصلا نیازی به درگیری نیست. اصل راه و کار ما مبتنی بر تحولات انسانی است. اگر حمله کردند، وسیله دفاعی وجود دارد که آن را هم با چارچوب های درست انجام می دهیم.
بدانید که این مسیری که داریم می رویم در متن پیروزی است. اصلا شکست معنا ندارد. داریم کار و وظیفه مان را انجام می دهیم. اگر بتوانید یک نفر را بیدار کنید، مانند این است که 7 میلیارد انسان را بیدار کرده اید. اینقدر ارزش دارد و این پیروزی است. بدانید که به فضل الهی، پیروزی های ظاهری هم بسیار نزدیک است. آگاهی با سرعت نور دارد در دل ها نفوذ می کند. هم شما و هم بنده با آن مواجهیم و می بینیم که در پیرمرد روستایی، کودک دبستانی، دانشگاهی و کسبه، حرف ملت ایران دارد یکی می شود. همه دارند یک حرف را می زنند. این بسیار مهم است یعنی یک وحدت و اتحاد بسیار عمیقی در جامعه دارد شکل می گیرد و محصول این، به فضل الهی پیروزی های بزرگ و پی در پی است.
از همه شما تشکر می کنم که از راههای دور و نزدیک تشریف آوردید. ان شاءالله عزیز و سربلند باشید.
نظرات