حکایت مردی که میخواست فلسطین را آزاد کند
محمد اصغری
بیشک جمال عبدالناصر بزرگترین زعیم عربیست که منطقهی ما به خود دیده. رئیسی که توانست دست استعمار را از مصر کوتاه کند و به چهرهای الهامبخش برای جنبشهای ملی، استقلالطلب و ضداستعماری خاورمیانه تبدیل شود. ناصر رهبری بزرگ با شکستهای بزرگ بود. شاید تلخترین لحظات عمر ناصر، روز شکست او در برابر ارتش رژیم صهیونیستی بود. ناصری که رویای آزادی فلسطین را در سر داشت، در تنها ۶ روز باخت. شکستی که تا پایان عمر همراه او بود و بسیاری معتقدند که ناصر را همین سرشکستگی و اندوه از پای درآورد.
برای شکست ارتشهای عربی در برابر اسرائیل هرچند دلائل مختلف نظامی و سیاسی ذکر شده، اما آنچه کمتر بدان توجه شده، اوضاع داخلی مصر و تاثیر آن در این شکست تاریخی است. واقعیت آن است که ناصر بسیار پیشتر از جنگ با اسرائیل، قافیه را در داخل مصر باخته بود و همین یکی از زمینههای عدم توفیق در جبههی ضدصهیونیستی شد.
عبدالناصر روزگاری در اوج محبوبیت و اقبال مردمی بود، اما هر چه به موعد جنگ ۶ روزه نزدیکتر میشد، همزمان با تورم شعارهای اقتدارگرایانه و ملی، آنچه بیش از همهچیز برای فرودستان مصری قابل لمس بود، رشد غول فساد، نابرابری، سرکوب و تبعیض بود. ناصر که خود با استفاده از قدرت بسیج تودهها پیش رفته بود، با محدود کردن جامعه مدنی، ممنوعیت فعالیت احزاب و تشکلها از سویی و پروراندن سندیکاهای وابسته و بسیج کنترلشدهی هواداران در قالب اتحادیههای انحصاری و نظامیشده و محدود کردن فعالیت این تشکلها در حوزههایی چون خدمات اجتماعی و منع جدی ظهور آنها در عرصه کنش سیاسی، عملا به دست خود بخش مهمی از پشتوانه فعال مردمی خویش را از دست داد.
ارتشیهای کتوشلواری کنترل قلمروهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مصر را در دست داشتند و سرمایهداران و کارفرمایان وابسته به این مدیران چکمهپوش دولتی، با استفاده از سیاستهای ابلاغی ناصر در حوزه اقتصاد ملی و تقسیم اراضی، ثروت کلانی اندوختند. این درحالی بود که خود جمال عبدالناصر هنوز به سبک و سیاق دوران گذشته زندگی میکرد و سادهزیستی او امری قابل کتمان نبود. اما عملا نتیجهی رهنمودهای اقتصادی ناصر علیرغم برخی از سویههای عادلانه و مردمی آن و بهبود نسبی اما موقت زندگی فرودستان، ایجاد فضا برای رشد همین طبقهی رانتخوار وابسته به نظامیان بود.
از سویی دیگر ساختار تکحزبی مصر تبدیل به نردبانی برای ترقی جوانان تازهبهدوران رسیدهای شد که انحصار جایگاههای دولتی را در دست داشتند و بیاغراق نیست که بگوییم همینها کمر ناصر را در هنگام بحرانها شکستند. این آقازادهها و جوانهای فرصتطلب از هیچ خیانتی به مصر و ناصر دریغ نکردند، از فسادهای اقتصادی گرفته تا همکاری با دشمن و دلالی روابط خارجی و.... از سویی دیگر نقش سرویس امنیتی مصر نیز افزایش یافت و نتیجهی آن امنیتی شدن کامل فضای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و سرکوب گستردهی مخالفان، منتقدان و رقبا بود. بهانهی همیشگی برای خفه کردن منتقدین، همراهی آنها با دشمن بود. به بیانی دیگر رشد اقتدارگرایی و استبداد در سایه وجود خطر دشمن خارجی مشروعیت مییافت.
ناصر که با شعار حمایت از فرودستان، احیای استقلال اعراب و مسلمانان و نابودی اسرائیل پا به عرصه حکومت گذاشته بود، علیرغم تاثیرات عمیقی که در خاورمیانه گذاشت، اما در نهایت نه توفیقی در نبرد با اسرائیل به دست آورد، و نه توانست سویههای مردمی و عدالتخواهانه نظام خویش را حفظ کند؛ علیالخصوص پس از جنگ ۶ روزه و سرخوردگی بزرگ مردم که به آنها جرات اعتراض داد، اما پاسخی جز سرکوب و زندان از سوی دولت دریافت نکرد. شاید همین برخورد سرکوبگرانه او بود که زمینه را برای دود شدن اندوختههای ضداستعماری و ضدامپریالیستی ناصر در روزهای پساناصر مهیا کرد. فراموش نکنیم که بسیاری از منتقدان و مخالفان ناصر، دل در گرو آرمانها و مسیر انقلابی ترسیم شده توسط خود او داشتند.
جمال عبدالناصر، رئیسی با آرمانهای بزرگ بود، مردی که حتی تا واپسین لحظهی عمر از آرمان فلسطین عقب ننشست، و حتی هنگام مرگ هم هنوز محبوبترین رهبر عربی بود، اما آرزوهای ناصر در محاق سرکوب، بیعدالتی و خفقانی قرار گرفت که نتیجهی سیاستهای خود او بود.
اما امروز و در سالگرد جنگ ۶ روزه و یوم النکسه، یاد جملهای از دوستی فلسطینی افتادم: کسی که آزادی را از مردم خود دریغ کند، نمیتواند آزادیبخش فلسطین باشد!
نظرات