حس خوب
✍️حمید گرامی
پنجشنبه ٢ تیر ١۴٠١؛ جلسه دیدار با احمدینژاد تمام شده بود و جلوی دفتر ولنجک منتظر بودیم تا بقیه دوستان خارج بشن و خدافظی کنیم. یک آقای خوشتیپ سوار بر موتور، از این موتورهایی که ظاهرا برقی هستند، جلوی درب ورودی توقف کرد و از من پرسید دکتر احمدی نژاد رو میشه دید؟ مشخص بود که از دیدار امروز باخبر بود. گفتم دیدارمون تمام شده. گفت من از همسایهها هستم، خونه مون چند تا کوچه بالاتره. نمیشه رفت داخل؟ گفتم لیست بر اساس کد ملی از چند روز قبل بسته شده، دکتر هم الان میآد بیرون. گفتش یعنی میشه دم در ی لحظه ایشون رو دید؟ گفتم بعیده چون ایشون با اتومبیل و محافظین بدون توقف خارج میشن. گفت میشه پس سلام ما رو به ایشون برسونید و بگید همیشه یادتون میکنیم و افسوس دوران شما رو میخوریم. سری تکون دادم به نشانه تایید. بعد هم خدافظی کرد و رفت.
دوستی از یاران بهاری که کمی دورتر ایستاده بود و تماشا میکرد، بعد از رفتن اون آقا از من پرسید چی میخواست؟ چی میگفت؟ گفتم سراغ دکتر را گرفت و سلام رسوند و افسوس گذشته رو میخورد. دوست بهاری چشاش گرد شد و گفت: این آقا با این تیپ و قیافه؟ گفتم چطور مگه؟ ابروهاشو بالا انداخت و گفت اصلا بهش نمیومد! چون ساکن همون محله بود، که جز مناطق خوب تهرون محسوب میشه و خیلی شیک و تمیز سوار موتورش بود و میشد حدس زد اتومبیل مدل بالاشو نیاورده و تو اون ترافیک داشت با موتور تردد میکرد.
موقع رفتن سمت فرودگاه هم با دوستم سوار اسنپ شدیم. راننده گفت آقای پرزیدنت کجا میری؟ خندیدم و به دوستم گفتم نام کاربری پروفایل اسنپ من پرزیدنت هست. بهش گفتیم اتفافا ما امروز پیش آقای پرزیدنت بودیم. گفت کی؟ گفتم پرزیدنت واقعی. گفت احمدي نژاد؟ چون دفترش همین دور و براست. گفتم آره. اینجور مواقع عادت دارم سر صحبتی باز کنم تا بفهمم مردم شهرهای دیگه، بخصوص تهرون، نظرشون راجع به گذشته چیه؟ پرسیدم تهرونی ها از احمدي نژاد و گذشته یادی میکنند؟ گفت آره همش میگن خدا پدرشو بیامرزه. البته در ادامه گفت دیگه اونقدر ناامید هستیم که بیشتر میگیم خدا پدر رضاشاه رو بیامرزه! سر این قضیه کلی بحث کردیم و معلوم شد طرف از هواداران و فعالین سالهای دور احمدي نژاد هم بوده. خلاصه از این دو نفر، یکی بالانشین و دیگری قشر متوسط، حس خوبی گرفتیم.
نظرات