نامه عبدالرضا داوری به موسوی خوئینی ها دبیرکل مجمع روحانیون مبارز
عبدالرضا داوری خطاب به موسوی خوئینی ها نوشت: يادتان نيست كه بدون كمترين سابقه مبارزه در عصر پهلوي، بناگاه در فرداي اشغال سفارت، در سياست ايران پرچم برافراشتيد و مخالفان خود را با انگ "جريان انحرافي" نواختيد و نه تنها امثال اميرانتظام و بازرگان و سحابي را در صحنه سياست برنتافتيد كه حضور منتظري و بهشتي و خامنه اي را هم مانع منويات مشكوك خود دانستيد و با اتهام مخالفت با خط امام و ولايت فقيه و طرفداري از سرمايه داري و رابطه با آمريكا به حاشيه رانديد؛ امروز هم در برهمان پاشنه مي چرخد و همچنان كينه هاي تاريخي تان عليه آيت الله خامنه اي را مي گشاييد كه از 68 به اين سو، هرجا سخن از بحران داخلي و فتنه عليه نظام و رهبري است نام "موسوي خوئيني ها" مي درخشد!
به گزارش دولت بهار، متن اين نامه به شرح زير است:
به نام خدا
حضرت آيت الله سيدمحمد موسوي خوئيني
دبيركل محترم مجمع روحانيون مبارز
بيانيه اي كه در طليعه دهه پنجم انقلاب نگاشته ايد را با گراميداشت دفاع مقدس، روايت وضع اسف بار جمهوري اسلامي، سختي معيشت امروز ايرانيان و "ضرورت آزادي اظهارنظر تحليلگران و صاحبنظران درباره مسائل مهم كشور" چنين آغازيده ايد: "از كدام تصميم، كشور به چنين وضع آشفتهاي رسيده است و فقر و تنگدستي به اندازهاي شده كه توان تدبير معيشت را از خانوادهها و سرپرستانشان ربوده است و وادارشان كرده كه گاهي تن به هر كاري بدهند تا بتوانند به زندگي آكنده از حسرت و اندوه و ناداري خود ادامه دهند." و در پايان هم، همفكرانتان را فراخوانده ايد تا در انتخابات پيش رو، چونان قطبي اصلاحگر بسيج شوند و طرحي نو دراندازند.
البته حرجي نيست چنين فرافكني كنيد، نعلي وارون زنيد و براي مقابله با بازظهور اراده مردم، "دوقطبي سازي انتخابات" در پايين و "دهشت افكني" در بالا را چونان فتنه 95 بازتوليد و القا نماييد كه مي گويند رخت زيرين را "بلشويسم روسي" برايتان دوخت و در "دانشگاه پاتريس لومومبا"، نهان روشي و سرسپردگي به برادر بزرگتر را آموخت و البته كه توضيحي نيز دريافت نمي كنند.
حضرت آيت الله!
اين رنجنامه را در هنگامه اي مي نويسم كه فشار حداكثري دولت آمريكا و تدبير حداقلي دولت مورد حمايت جنابعالي و يارانتان، چونان دولبه قيچي، نفس هموطنانم را بريده است و پنجه سرطاني آنان كه انقلاب بزرگ مردم را به برهوت اشرافيت سياسي/اقتصادي كشاندند، ميهنم را به احتضار برده است.
نيك كه مي نگرم، اين قيچي ضدايراني كه امروز شاهرگ حيات ايران را هدف گرفته، چهل سال است در كارگاه شما و دوستانتان تيز ميشود؛ كه هم رفتار آمريكا را بهانه، رفتار شماست و هم دولتي كه به نام تدبير و اميد بر اين كشور حاكم شد، برونداد پروژه و حمايت سيستماتيك شما و يارانتان.
از آن روز كه تندروي هايتان سياست ايران را درنورديد، سه نسل در ايران سربرآورده تا همه ناكامي و محروميتش را در آيينه قلندري شما بيابد؛ از حذف انديشمندان مي گوييد اما يادتان نيست كه چگونه از منبر جوستان شما، "فرقان" سر برآورد و هركه با جنابتان سر سازش نداشت، از مطهري و مفتح تا خامنه اي و عراقي هدف تير كين شان شد.
از اوضاع فلاكت بار امروز مي گوييد و مسئوليت از خود سلب مي كنيد ولي يادتان نيست كه با تندروي ها و افراط گري هاي ديروز شما و مريدانتان در نماي جهاني، چهره ايران خشن تر به چشم آمد؛ غالب مريداني كه يك دهه بعد، خود و فرزندانشان در شهرهاي آمريكا و انگليس، يا مقيم شدند و يا محصل و دانشجو!
از آزادي سخن مي گوييد اما يادتان نيست كه چگونه آزادي سبك زندگي در ايران پساانقلاب را نابود كرديد و زنان ميهنم كه نمي خواستند پوشش شان، با سليقه و اجبار شما طراز شود را "خس و خاشاك" ناميديد و به حذف فيزيكي و برخورد نظامي تهديدشان كرديد؟ يادتان رفته كه چگونه سالها، شما و مريدانتان به بهانه خط امام و اسلام ناب و انقلابيگري، در پوستين خلق افتاديد، ديپلماسي را به محاق برديد، امنيت و عدالت را از مردم ربوديد، دهان نخبگان را بستيد، عزت شان را ستانديد، راحت شان را گرفتيد، گلوي شان را فشرديد، حقوق شان را پامال كرديد و آزادي شان را به تاراج برديد.
از مشاركت نخبگان مي گوييد اما يادتان نيست كه با برچسب جاسوسي و وابستگي و سرمايه داري و اسلام آمريكايي، دهه شصت را به دهه حذف نخبگان و دلسوزان ميهن بدل كرديد.
يادتان نيست كه بدون كمترين سابقه مبارزه در عصر پهلوي، بناگاه در فرداي اشغال سفارت، در سياست ايران پرچم برافراشتيد و مخالفان خود را با انگ "جريان انحرافي" نواختيد و نه تنها امثال اميرانتظام و بازرگان و سحابي را در صحنه سياست برنتافتيد كه حضور منتظري و بهشتي و خامنه اي را هم مانع منويات مشكوك خود دانستيد و با اتهام مخالفت با خط امام و ولايت فقيه و طرفداري از سرمايه داري و رابطه با آمريكا به حاشيه رانديد؛ امروز هم در برهمان پاشنه مي چرخد و همچنان كينه هاي تاريخي تان عليه آيت الله خامنه اي را مي گشاييد كه از 68 به اين سو، هرجا سخن از بحران داخلي و فتنه عليه نظام و رهبري است نام "موسوي خوئيني ها" مي درخشد!
با خود مي گويم براي كه اينها را نوشتم؟ براي كسي كه قرابتش با بلشويسم شوروي، دانش آموختگيش در دانشگاه پاتريس لومومبا و تندروي هايش در به انحراف كشاندن انقلاب ملت ايران بر سر زبانهاست و با اين همه، هرگز زبان به تكذيب و برائت نمي گشايد يا براي كسي كه خشونت و سركوب را در سياست داخلي و خارجي جمهوري اسلامي نهادينه كرد؟
هيهات كه مخاطب اصلي اين سطور شما باشيد كه نرود ميخ آهنين بر سنگ؛ اين سطور قلمي شدند تا در تاريخ بماند، چگونه عاملان فلاكت ايرانيان كه جنگ و تحريم و حذف را بنياد كردند و با حمايتشان از دولتي بي تدبير، اميد ايرانيان را بر باد دادند، اينك در نقش "مصلح كل" به دنبال مهندسي صحنه سياست ايران برآمدند؛ از تحريم مي نالند، خود را از وضع موجود جدا مي خواهند، از بار خود و دولت مورد حمايتشان مي كاهند و بر بار رهبري مي افزايند.
به فضل الهي اجازه نمي دهيم تاريخ ميهنمان با اين فريب بزرگ ورق خورد.
والسلام علي من اتبع الهدي
عبدالرضا داوري
مديرمسئول ماهنامه بررسي هاي اقتصادي
13 مهر 1399
نظرات