نظریه ' مدیریت ایرانی ' دکتر احمدی نژاد؛ تاثیر نظام تصمیم گیری بر هویت + فیلم
وقتي دولت خيلي بزرگ مي شود و ميخواهد همه کارها را خودش انجام بدهد، مردم را كنار مي گذارد و مردم براي زندگي كردن بايد در چارچوب قواعدي كه آن دولت بزرگ تعيين مي كند، حركت كنند، آن دولت بزرگ، قادر به تامين هویت ايراني و ارزش هاي دینی مردم نيست، در نتيجه هويت ملي آسيب مي بيند. من قبلا در نامه هايي كه به مقامات كشور نوشتم، گفتم ما بايد انسان تراز ايران را در اين مقطع تعريف كنيم. نميشود كه در وسط تاريخ گيج باشيم. نميشود كه يك قسمت از تاریخمان را جدا كنيم و در گوشه اي بيندازيم، امروزمان را هم نمي فهميم چه کسی هستيم و کجا مي خواهيم برويم!
به گزارش دولت بهار، متن این بخش از نظریه "مدیریت ایرانی" دکتر محمود احمدینژاد با عنوان " تاثیر نظام تصمیم گیری بر هویت " به شرح زير است:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم عجل لوليك الفرج والعافية و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يده
اين نظام تصميم گيري و اين شيوه اداره كشور، آيا بر روي هويت ما ايراني ها تاثير دارد يا ندارد؟ تاثير آن چگونه است؟
اول به خود هويت برگرديم. هويت یعنی چه؟ هويت يعني گذشته تاريخي، به اضافه توانمندي هاي امروز. اينها روي هم هويت يك ملت را تشكيل مي دهند.
آيا ما نيازمند هويت مستقل هستيم يا خير؟ حتما هستيم؛ هم فردي و هم اجتماعي. اصلا اگر تفاوت هويت ها نباشد، تعاملي شكل نمي گيرد و اجتماعي درست نمي شود.
اجتماع، بر اساس تبادل تفاوت ها شكل مي گيرد. وقتي تفاوت ها هست، نياز به كمال هم هست، نياز به تكميل شدن هست، نياز به كنار هم نشستن هست. يكي كفاش خوبي ست، يكي نقاش خوبي ست و يكي كشاورز خوبي ست. ما با هم تفاوت داريم و با اين تفاوت ها همديگر را تامين مي كنيم و كنار هم قرار مي گيريم. نياز به كمال، با تفاوت ها تامين مي شود و تازه شناخت پيدا مي شود، مي توانيم همديگر را بشناسيم. اگر نشناسيم، تعامل و تكاملي اتفاق نمي افتد.
ما يك هويت ايراني داريم اما اين هويت ايراني چيست؟ چندهزار سال سابقه است به اضافه توانمندي ها و ظرفيت هاي امروز. اين هويت ما را تشكيل مي دهد كه شامل ادبيات، شعر، هنر، ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري، شكست ها و پيروزي هاست.
برخي خيلي صريح مي خواهند هويت زدايي بكنند، مي خواهند هويت را قيچي كنند. گذشته تاريخي، مانند حافظه دراز مدت و حافظه اصلي يك انسان است. اگر حافظه يك نفر را از او بگيرند، ديگر وجودي ندارد. فرض كنيد يك نفر ضربه اي به سرش خورده و حافظه اش پاك شده است. از او سوال مي كنيم تو چه كسي هستي؟ مي گويد نمي دانم! كجا مي خواهي بروي؟ نمي دانم! منزلت كجاست؟ نمي دانم! شغلت چيست؟ نمي دانم! الان چكار مي خواهي بكني؟ نمي دانم! بي هويتي، سرگشتگي ایجاد مي كند. آينده ما، ادامه منحني گذشته است.
اما برخي مي خواهند بُرش بزنند. يك گروه، رقيبان تاريخي ايراني ها هستند كه امروز متاسفانه همان مستكبرين دنيا هستند. آنها ايران را تنها آلترناتيو خودشان در مديريت جهاني مي دانند. چرا؟ چون مي گويند ايراني ها دو ويژگي دارند. اول؛ ايراني ها فرهنگشان، فرهنگ جهاني است. واقعا فرهنگ و فهم ايراني ها از دين، از ارزش هاي انساني و انسان، جهاني است. شما هر كجاي دنيا برويد و آداب و رسوم، فرهنگ و ادبيات ايراني را عرضه كنيد، استقبال گسترده می شود.
سعدي دو سه بيت شعر مي گويد؛
" بني آدم اعضاي يکديگرند (یک پیکرند)، كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بي غمي، نشايد كه نامت نهند آدمي "
اين ابيات در بالاي سردر سازمان ملل نصب شده است چون اين حرف، جهاني است. شما كل سعدي را مطالعه كنيد، مي بينيد كه جهاني است. حافظ و خيام و تمام بزرگان اهل ادب اين سرزمين را مطالعه كنيد مي فهميد كه جهاني هستند. سنت هاي ايراني، حتي سنت هاي خرده فرهنگ هاي ايران، اقوام ايران، در همه آنها بحث از انسانيت است و اينها جهاني است. تمام ايراني هايي كه در نقاط مختلف جهان زندگي مي كنند، از هر قومي كه باشند، سنت هايشان را حفظ كرده اند و چقدر جاذبه و مشتري دارد. كسي كه بخواهد دنيا را اداره كند، نيازمند فرهنگ جهاني است.
يادمان نرفته است كه آقاي اوباما چه گفت. او گفت تنها فرهنگي را كه ما به رسميت مي شناسيم، فرهنگ آمريكايي است، يا ملت ها خودشان بايد بپذيرند و يا اگر نپذيرند، با زور مي پذيرانيم! چرا؟ چون او مي خواهد سلطه داشته باشد. آنها مي بينند ايراني ها يك فرهنگي دارند كه اگر عرضه شود، پذيرفته مي شود.
فهم ما از دين، چقدر زيباست. اينكه دين تحميلي نيست، انتخاب آزاد انسانهاست، براي عزت و كمال انسانهاست، براي تامين آزادي انسانهاست، دين همه اش احترام، محبت، صلح و دوستي برای همه است. دين يك جمله مي گويد كه " هر چه براي خودت مي خواهي براي ديگران هم بخواه. " اين يك حرف جهاني است.
دوم؛ ايراني ها تنها ملتي هستند كه سابقه مديريت جهان را دارند. آنها اين موضوع را مي فهمند. می دانند که ايراني ها ظرفيت و توانايي اش را دارند. 1500 سال دنيا را نه بوسيله سازمان هاي امنيتي، پول، بانك، تبليغات دروغ، سركوب، پايگاه هاي نظامي و بمب اتم بلکه به شكل انساني اداره کرده اند. آنها اين موضوع را مي فهمند و نمي خواهند ما هويت داشته باشيم.
گروه دوم هم بني العباس بودند. آنها ايران را گرفته و مسلط بودند اما از نظر فرهنگ و تمدن و پيشرفت هاي انساني، در مقابل ايراني ها خيلي كم داشتند اما مي خواستند مسلط باشند. مي گفتند بايد گذشته را پاك كنيم. 200 سال در ايران تاريخ سوزي شده است. بارها كتاب سوزي در ايران اتفاق افتاده است. حتي زماني كه مغول حمله كرد، برخي از مشاورانش از غربي ها بودند.
اينها مي خواهند از ايران هويت زدايي كنند اما من نمي دانم چرا برخي هم در داخل مي خواهند هويت زدايي كنند. وقتي ما مي گوييم هويت، گذشته تاريخي ماست نه اينكه بخواهیم مانند سه هزار سال قبل زندگي كنيم، اين يك حرف خنده دار است. ما رو به آينده داریم به پيش مي رويم. ما همان ايراني هاي قديم اما در مرتبه اي کمال يافته تر هستيم. يك كودك دبستاني، رياضيات ابتدايي مي خواند ولي همين كودك زماني مي رسد كه به عنوان يك دانشگاهی، ریاضيات عالي را مي خواند. اين جوان همان كودك است. هويت، جزو حافظه تاريخي ماست. ما با تكيه بر آن يك پله بالاتر مي رويم. اگر كسي را بياورند و تمام رياضياتي كه از دبستان تا دانشگاه خوانده از ذهنش پاك كنند و بعد او را ببرند در فوق ليسانس و دكتری و بگويند رياضيات در اين سطح را بخوان! چه چيزي را بخواند؟ معنا ندارد. حافظه تاريخي هم همين است.
امروز فهم ما از دين ممكن است با فهم ديگران متفاوت باشد. برخي بر روي نام " مكتب ايران " حساس هستند ولي آنها آدم هايي هستند كه اصلا متوجه نيستند. در رقابت هاي سياسي سطح پايين، همه مفاهیم را له مي كنند و اصلا متوجه نيستند دارند كجا را مي زنند. آيا فهم ملت ايران از اسلام با فهم ديگران متفاوت نيست؟ نامش را چه مي گذاريم؟ مکتب ایران. مكتب ايراني يك سابقه تاريخي از انسانيت و تعالي دارد و بعد آمده اسلام را پذيرفته و يك جهش هم اينجا کرده است. بالاترين توسعه ادبيات ديني توسط ايراني ها اتفاق افتاده است. نامش مكتب ايراني است، چه اشكالي دارد؟ یعنی فهم ملت ایران. و البته اين در مقابل ديگران نيست.
وقتي ما هويتمان را تعريف مي كنيم، معنايش اين نيست كه در مقابل ديگران هستيم. وقتي تاريخ را ذكر مي كنيم، معنايش اين نيست كه برويم جنگ برپا كنيم. باید بفهميم چگونه عرصه را مديريت كنيم. وقتي ما بطور تاريخي به دنبال صلح و عدالت جهاني هستيم، بايد صحنه جهان و تاريخ را بشناسيم تا بدانيم با چه روش و تدبيري اين آرمانها را جلو ببريم. ايراني ها هيچوقت هويت خودشان را در مقابل ديگران تعريف نكردند بلكه در كنار ديگران و كمك ديگران تعريف كردند. براي همبستگي تعريف كردند نه براي جنگ. ايراني ها هيچوقت نژادپرست نبودند. هيچگاه در طول تاريخ پر افتخار ايراني ها، حتي يك صحنه نژاد پرستي نمي بينيم. ايران گلستاني از اقوام گوناگون است. اصلا نژاد مطرح نيست. بحث فرهنگ است، يك فرهنگ كاملا انساني است. فرهنگ قبيله اي، طايفه اي، نژادي و حتي جغرافيايي نيست. يك هويت انسانی است كه خودش را براي همه معرفي مي كند. در واقع يكي از موتورهاي حركت و پيشران جامعه بشري به سمت برقراري ارزش هاي انساني در جهان است. مسيحيان، يهوديان و زرتشتي هاي ما هم فهمشان، فهم ديگري است و اين بخاطر ايراني بودن آنهاست. من نمي خواهم اینجا بحث بهتر و بدتر را مطرح كنم، بالاخره این هويت ماست و ما با آن می خواهیم با دنيا تعامل كنيم.
البته به شما بگويم كه ما يك " عرق ملي " هم داريم. عرق ملي در برابر انسان ستيزي ها، بي عدالتي ها، ظلم ها، تجاوزها، اشغالگري ها و حق كشي ها كه در طول تاريخ در ايران اتفاق افتاده است. ايراني ها خيلي عرق دارند كه در مقابل حق كشي ها، اشغالگری ها و تجاوز به سرزمین شان بايستند، جلوي نابود شدن حقوقشان بايستند، اين خيلي چيز خوبي است، در خدمت جامعه انساني و ارزش ها است.
وقتي دولت خيلي بزرگ مي شود و ميخواهد همه کارها را خودش انجام بدهد، مردم را كنار مي گذارد و مردم براي زندگي كردن بايد در چارچوب قواعدي كه آن دولت بزرگ تعيين مي كند، حركت كنند، آن دولت بزرگ، قادر به تامين هویت ايراني و ارزش هاي دینی مردم نيست، در نتيجه هويت ملي آسيب مي بيند. خيلي ها گفته اند كه ما دچار بحران هويت شده ايم يا نسل هاي جديد ما دچار بحران هويت شده اند، نمي دانند چه هستند! من قبلا در نامه هايي كه به مقامات كشور نوشتم، گفتم ما بايد انسان تراز ايران را در اين مقطع تعريف كنيم. نميشود كه در وسط تاريخ گيج باشيم. نميشود كه يك قسمت از تاریخمان را جدا كنيم و در گوشه اي بيندازيم، امروزمان را هم نمي فهميم چه کسی هستيم و کجا مي خواهيم برويم!
اصلا مگر آرمانخواهي بدون تكيه بر هويت تاريخي معنا دارد؟ عزيمتگاه ما به سمت آرمان های بزرگ انسانی كجاست؟ از كجا مي خواهيم پرواز كنيم؟ غير از هويت تاريخي مان؟ برخي اسلام را مقابل ايران قرار مي دهند! اينها كار شيطان است. كار همان دشمنان بشريت است كه نمي خواهند يك ملتي جلو بيفتد و پرچمدار ارزش هاي انساني شود و مديريت جهان را به نفع همه ملت ها تغيير بدهد. آنها مي دانند كه این پتانسيل در ايران وجود دارد، پس بايد اينجا را زد!
حتي بين انساني و ديني، تفاوت قائل مي شوند! يكسري از امور را مي گويند انساني و يكسري ديگر را ديني مي دانند! مگر امور ديني مي تواند غيرانساني باشد و مگر مي شود امور انساني در دين نباشد؟ آن چه ديني است كه امور انساني در آن نيست؟ یا اموری هست که ضد انسانی و غیرانسانی است؟ این ها همه تعریف های شیطانی است.
یک عده پیدا شده اند که می گویند فقط دوران باستان. باید از آنها سوال کرد که آیا ما می خواهیم برگردیم و در سه هزار سال قبل زندگی کنیم؟ این که یک ارتجاع خیلی بد است. بله! وقتی ما به آنجا نگاه می کنیم، ارزش های متعالی انسانی که بوده و رشد کرده و به ما ارث رسیده را می بینیم و اشتباهات را می بینم و عبرت می گیریم تا تکرار نکنیم نه اینکه بخواهیم برگردیم و در گذشته زندگی کنیم. واقعا آنها می خواهند برگردند به گذشته؟ این که خنده دار است.
یک عده هم می گویند ما می خواهیم اسلامی باشیم، گذشته را رها کنید. یعنی آنها می خواهند هویت را قیچی کنند تا یک ملت بی ریشه باشیم تا هر بادی وزید ما را ببرد؟ مانند همین اوضاع فرهنگی امروز، که متاسفانه بخاطر همین رفتار درست شده است!
جوان امروز باید بداند کجای تاریخ ایستاده است، تا نداند کجای تاریخ ایستاده نمی تواند راه آینده را پیدا کند، اصلا راه آینده ای را شما نمی توانید تعریف کنید. توقفی وجود ندارد، یک مسیر حرکت است که اگر ندانیم کجای مسیر ایستاده ایم، ادامه مسیر چه معنایی دارد؟
ما ملت ایران هستیم که همیشه موحد، عدالتخواه و آزادیخواه بودیم، همیشه دنبال صلح جهانی و دوستی بودیم. تمام سنت های ما سرشار از دوستی، انسانیت، تعامل، اجتماع و برادری بوده است و همه اینها را در اسلام دیده ایم و بخشی، در ادیان دیگر دیده اند و همان را دنبال کرده ایم. کجای این اشکال دارد؟
وقتی دولتی پیدا می شود که جای اندیشه را می گیرد! الان در کشور ما حوزه اندیشه کجاست؟ همه چیز را حکومت تعریف می کند. هر چیزی را که حکومت تعریف کرد، همان اندیشه می شود! اندیشه باید صد سال جلوتر از حکومت حرکت کند نه پشت سر حکومت. اندیشه توجیه گر حکومت که نیست، راهنمای حکومت است. حکومت آنقدر بزرگ شده که می گوید من تعیین می کنم به چه چیزی فکر کنید، چگونه فکر کنید و چگونه نتیجه بگیرید. چون اختیاراتش وسیع شده است. حتی ممکن است یک روزی بگوید من تعیین می کنم چه شامی بخورید کمااینکه الان می گویند! با این نحوه واردات و کنترل هایی که روی مواد غذایی می شود، آنها معلوم می کنند ما چه روغنی را مصرف کنیم، چه کره ای مصرف کنیم، غذای ما چه باشد، لباسمان چه باشد؟ برای اینکه دولت اجازه می دهد چه پارچه ای تولید شود. تمام لباس های اقوام ایرانی که بسیار طبی و طبیعی بود و با طبیعت سازگار بود، در خود محیط تولید می شد، بسیار زیبا بود، همه از بین رفت. یک عده ای تلاش می کنند که اینها را حفظ کنند ولی می بینند که هزینه اش خیلی بالا رفته است و درست هم می گویند. جریانی که حکومت، همه امور را می خواهد دستش بگیرد جز بی هویتی از آن درنمی آید.
هویت زمانی است که مردم تصمیم بگیرند. درست مانند معماری است. وقتی مردم بتوانند تصمبیم بگیرند، معماری و زیبایی معنا پیدا می کند و الّا اگر دست حکومت باشد، یک شاخه گل یکرنگ دست همه می دهد. کمااینکه همه باید پراید و پژو سوار شوند و بعد تازه جور دیگری بخواهیم زندگی کنیم، مذموم می شود! وقتی دولت خیلی بزرگ شد، نظام ارزشی گم می شود. هر لحظه هر چه را حکومت تشخیص داد، همان خوب است ولو متناقض باشد!
آثار یک دولت گسترده با اختیارات نامحدود و کنار زدن مردم، روی هویت و کارآمدی و رشد مردم، آثار بسیار گسترده و تخریبی است. حال این سوال ایجاد می شود که آیا این دولت بزرگی که می خواهد رفتارهای مردم را کنترل کند، قادر خواهد بود فرهنگ ما را حفظ کند؟ اصلا فرهنگ را چگونه می توان حفظ کرد؟ نقش حکومت در فرهنگ چیست؟ آیا باید نقشی ایفا کند؟ این نقش در کدام سطح است؟ در کنترل خیابانی و جزء به جزء است یا در یک سطح دیگری باید این نقش تعریف شود؟ امیدوارم در بحث بعدی، آثار دولت با قدرت و ثروت متمرکز بزرگ را روی فرهنگ مورد بررسی قرار بدهیم.
نظرات