نظریه ' مدیریت ایرانی ' دکتر احمدی نژاد؛ توحید و انسان + فیلم
اگر بنا است ما رشد و كمال داشته باشيم، راه آن چيست؟ خدا راه را باز كرده است و به ما اختيار داده است. اختيار يعني تصميم بگيريم و انتخاب كنيم. وقتي ميخواهيم تصميم بگيريم و انتخاب كنيم، اگر قدرت انديشه و تفكر نداشته باشيم، ميتوانيم انتخاب كنيم؟ خير! آن اختيار بي معنا مي شود. پس خداوند متعال، قدرت انديشيدن و تفكر را هم به انسان داده است. حد تفكر و انديشه تا كجاست؟ بي نهايت، سقفي ندارد. ابعاد وجودي انسان، سقفي ندارد، بي نهايت است. انديشه در خدمت شكوفايي آن ابعاد است، نمي تواند محدود باشد، بي نهايت است.
به گزارش دولت بهار، متن این بخش از نظریه "مدیریت ایرانی" دکتر محمود احمدینژاد با عنوان " توحید و انسان " به شرح زير است:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم عجل لوليك الفرج والعافية و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يده
اولين بحث در مباني، به فهم ما از خداي متعال برمي گردد. ما معتقد به توحيد در آفرينش هستيم؛ يعني خدا يكي ست، احد و واحد است. اصلا جز خدا چيزي در عالم وجود ندارد. خدا بي نهايت و واجد همه صفات و اسماء مثبت و توانمندي هاي بي نهايت است. در واقع تمام اسماء الهي، يكي است. يعني علم خدا همان قدرت خداست، قدرت خدا همان رافت خداست، رافت خدا همان بخشندگي خداست، بخشندگي خدا همان حكمت خداست. تنها حقيقت واقع در عالم هستي، خداوند متعال است و اين خدا قابل تجزيه نيست، يكپارچه است. تمام اسماء الهي كه بيش از هزار اسم براي خداي متعال شمرده شده است يعني تجليات، در كوچكترين ذره عالم وجود دارد. چون خدا قابل تجزيه نيست. در تمام عالم، آن چيزي كه جاري ست، اراده، علم و حكمت الهي است. خدا قادر يگانه متعال بي همتاست. همه جاي عالم پر از خداست، هيچ جايي خالي از خدا نيست. حقيقت هستي ست و حقيقت همه ارزش هايي ست كه ما تصور مي كنيم يعني ذات مهرباني، علم، حكمت، قدرت، رافت، بخشندگي، ستاريت، بزرگي، عزت و عظمت است.
اين خداي يگانه قادر بي همتا كه همه جا هست و تمام اسماء او در كوچكترين ذره عالم وجود دارد و مي تواند تمام پديده هاي عالم را از كوچكترين ذره عالم بيافريند و از دل آن بيرون بياورد و تمام اسماء را در آن متجلي كند، يك موجودي به نام انسان، خلق كرده است. يكي از اسماء الهي خالقيت است. خدا خالق است، همه موجودات را خلق كرده است و همه موجودات، يك تجلي و آيه اي از خداي متعال هستند. اين خدا موجودي به نام انسان را خلق كرده است. اين انسان آنقدر مهم بود كه خداي متعال وقتي او را خلق كرد، به خودش تبريك گفت " فتبارك الله احسن الخالقين ". خدا كه نياز به تبريك ندارد. مي خواهد به ما و جهان، عظمت اين موجودي را كه خلق كرده بيان كند. مي خواهد بگويد موجود بسيار مهمي خلق كرده ام.
برخي عرفا و كسانيكه نگاه هاي ظريف دارند و ذوقي نگاه مي كنند، مي گويند چه شد كه خداوند به خودش تبريك گفت؟ مي گويند خدا وقتي انسان را جلوي خودش قرار داد، اين انسان آيه اي شد كه خدا را بازتاب داد و خدا خودش را در او ديد و تبريك گفت. اين بدان معناست كه انسان بازتاب خدا در عالم هستي است، آمده كه خدا را معرفي كند. معلوم است كه ما بر بي نهايت نمي توانيم احاطه كنيم، خداوند بي نهايت است. خدا خالق است و ما مخلوقيم. هيچ مخلوقي نمي تواند به خالقش احاطه پيدا كند. براي شناخت او بايد صفات و ويژگي ها را شناخت. اين ويژگي ها كجا متجلي است و چه مخلوقي ظرفيت بالاترين تجلي گري اسماء را دارد؟ انسان. به همين دليل انسان در عالم هستي خيلي مهم است و به او اشرف مخلوقات مي گويند.
فرق اين انسان با بقيه مخلوقات چيست كه مي تواند همه اسماء الهي را در خودش متجلي كند؟ تجلي اي كه حدي ندارد، يك تجلي گري بي نهايت است. مهمترين ويژگي كه خداوند در انسان قرار داده است اختيار است. همه موجودات، در يك دايره ثابتي حركت و زندگي مي كنند. گرچه آنها هم از يك نگاه بسيار كلان، يك سير كمالي را طي مي كنند اما اختياري ندارند، آن يك صيرورت تكويني است چون جهان رو به كمال و رو به خداست. اما تنها انسان است كه اختيار دارد يعني با انتخاب خودش بايد اين مسير را طي كند به همين دليل سرعتش از منفي بي نهايت تا به اضافه بي نهايت متغير است چون خودش انتخاب مي كند. اين انساني كه خدا خلق كرده است، سرشار از استعداد است، توانمندي هاي گوناگون دارد يعني ظرفيت بروز دادن همان اسماء الهي را دارد، يعني انسان استعداد علم آموزي و كشف علمي دارد. چقدر؟ آيا حدي دارد؟ خير! بي نهايت است. انسان، استعداد قدرت، عزت و محبت دارد. تا كجا؟ تا بي نهايت، حدي ندارد. ابعاد وجودي انسان بي نهايت است.
خدا انسان را خلق كرده و در زمين قرار داده است. حالا مي خواهيم سراغ انسان برویم. اين انساني كه بر روي زمين قرار داده شده است، ماموريت و حقوق او چيست؟ من معتقد هستم كه حق و ماموريت يكي است، دو روي يك سكه است. اولين حق انسان، حق حيات است. تا اين انسان در زمين حيات نداشته باشد آيا فرصتي براي شكوفايي و بروز آن استعدادها و توانمندي هايش باقي مي ماند؟ خير! پس حق حيات دارد. همه انسان ها حق حيات دارند. حق حيات بسيار مهم است به طوري كه هيچ احدي حق ندارد حق حيات يك انسان را از او سلب كند، مگر در موارد معدود خيلي استثنا. سلب حيات يك انسان، معادل است با سلب حيات كل انسان ها. چرا كه همه انسانها، يك حقيقت و نفس واحد هستند. از يك حقيقت واحد به نام فطرت و انسانيت هستند. انسان بايد تلاش كند حيات خود را حفظ كند. بخش مهمي از اين تلاش هاي معيشتي و اقتصادي و فرهنگي براي حفظ حيات است و تكليف دارد كه حيات خودش را حفظ كند.
حق دوم انسان چيست؟ حق رشد و كمال است. اگر انساني خلق شود اما از ابتداي عمر تا آخر، هيچكدام از اسماء الهي در وجودش شكوفا نشود، چه دليلي داشت كه خلق شود؟ چه ارزشي ايجاد شد؟ فرق او با بقيه موجودات چيست؟ انسان حق دارد اين اسماء و صفات الهي را در وجودش شكوفا كند و بروز بدهد. علم، رحمت، حكمت، عزت، معرفت و عظمت را در خودش بروز بدهد و ماموريت دارد اين كارها را بكند. من نامش را حق رشد و كمال گذاشتهام. انسانها حق رشد و كمال دارند.
اگر بنا است ما رشد و كمال داشته باشيم، راه آن چيست؟ خدا راه را باز كرده است و به ما اختيار داده است. اختيار يعني تصميم بگيريم و انتخاب كنيم. وقتي ميخواهيم تصميم بگيريم و انتخاب كنيم، اگر قدرت انديشه و تفكر نداشته باشيم، ميتوانيم انتخاب كنيم؟ خير! آن اختيار بي معنا مي شود. پس خداوند متعال، قدرت انديشيدن و تفكر را هم به انسان داده است. حد تفكر و انديشه تا كجاست؟ بي نهايت، سقفي ندارد. ابعاد وجودي انسان، سقفي ندارد، بي نهايت است. انديشه در خدمت شكوفايي آن ابعاد است، نمي تواند محدود باشد، بي نهايت است.
خداوند انديشه داده است و ما ميخواهيم بيانديشيم و انتخاب كنيم. اگر يك ميزان و معياري نباشد كه ما انتخاب درست انجام بدهيم، به شكوفايي مي رسيم؟ خير! خدا آن ميزان را هم در ما قرار داده است و آن عقل است. عقل در واقع، معيار و منطق درست انديشيدن است، منطق انتخاب درست است. خداوند تكميل كرده و يك لطفي هم اضافه بر اين كرده است. خارج از وجود انسان هم انسان هاي كامل را فرستاده است. پيامبران و انسانهاي كامل را به عنوان الگو، بيانگر، هشدار دهنده، بيدار كننده، راهنما، نمونه و هر چيزي كه اسمش را بگذاريم، فرستاده تا به انسان كمك كنند تا انسان آن استعدادها را در خودش شكوفا كند.
آيا خدا حدي براي شكوفايي مقرر كرده است؟ خير! آيا اين شكوفايي را مختص گروهي از انسانها قرار داده است؟ خير! حدي ندارد، هر چه بيشتر، بهتر. انسانها هم هرچه بيشتر بهتر. خدا نخواسته حتي يك نفر در اين مسير رفوزه شود يا شكوفا نشود. براي روشن شدن مطلب يك مثال ساده ميزنم. يك باغباني، ۱۰۰ درخت سيب كاشته است. دلش مي خواهد هر ۱۰۰ عدد، تمام ظرفيت هاي خودشان را براي شكوفايي و دادن بهترين سيب ها به كار برده و از آن بهره ببرند. يك دانه هم خراب بشود، باغبان ناراحت است. باغبان هيچ درختي را براي ميوه ندادن و خراب شدن نكاشته است. خدا هيچ انساني را براي سقوط خلق نكرده است، هيچ انساني را براي ضايع شدن استعدادها و توانمندي هايش خلق نكرده است. همه را خلق كرده كه به خودش برسند. همه را براي رشد، عظمت، بزرگي و كرامت بي نهايت خلق كرده است، اسباب آن را هم فراهم كرده است. چه زماني ما بهترين زندگي اجتماعي را خواهيم داشت؟ وقتي كه انسان هاي شكوفا شده داشته باشيم. هرچقدر اين استعدادها و ظرفيت ها در انسانها شكوفاتر باشند، جامعه و انسان ها سعادتمندترند.
خداوند متعال يك كمك ديگري هم كرده است، بلكه یک امري را كه لازمه حيات و رشد انسان هاست قرار داده است، آن چيست؟ ثروت طبيعي و طبيعت. اگر انسانها خلق ميشدند و طبيعتي در كار نبود، از كجا بايد شروع ميكردند؟ اولا حيات خودشان را با چه چيزي ادامه مي دادند؟ و بعد خلاقيت ها، علم و دانش و حكمت را با چه چيزي بايد تجربه ميكردند؟ خداوند طبيعت را قرار داده است و اين طبيعت سرشار از ثروت است.
هر پديده، ماده و هر امري كه انسان براي رشد و شكوفايي و ادامه حيات به آن نياز داشته باشد، خدا برايش قرار داده است. عقل، قدرت انديشيدن، انسانهاي كامل و طبيعت را برایش قرار داده است. سوال اينجا پيش مي آيد كه آيا اين انساني كه ظرفيت رشد بي نهايت دارد، طبيعت هم مي تواند در اين مسير رشد بي نهايت او را همراهي كند؟ برخي تصور ميكنند ثروت طبيعي محدود است. تمام مكاتب اقتصادي و اجتماعي كه شكل گرفته و بسياري از مناسبات حكومتها با يكديگر و با مردم بر اساس محدوديت ثروت طبيعي شكل گرفته است در حالي كه من معتقد هستم ثروت طبيعي به موازات رشد انسان ها، توسعه پيدا مي كند، آن هم بي نهايت است. چرا؟ چون بايد از يك سير بينهايت رشد انسان، پشتيباني كند، نمي تواند محدود باشد و در واقع هم نامحدود است، به موازات رشد علمي، در جامعه انساني، ثروت ها خودشان را رو مي كنند، كشفيات و ظرفيت هاي جديد در عالم اتفاق مي افتد. تازه ما هنوز در كره زمين هستيم، هنوز عبور نكرده ايم. در حالي كه انسان بايد به كل اين عالم مخلوق احاطه پيدا كند يعني كل اين عالم مخلوق، در اختيار انسان قرار بگيرد. ما هنوز در ابتداي راه هستيم. اين حرف البته برخي را متعجب مي كند. آنها كساني هستند كه اگر هزار سال پيش به آن ها مي گفتيم روزي انسان ها سوار هواپيما ميشوند و طي چند ساعت از اين طرف دنيا به آن طرف دنيا مي رسند، مي گفتند كفر ميگويي! يا اگر مي گفتيم انسانها به كُرات ديگر مي روند، ميگفتند شما خيالاتي شده ايد اما ميبينيم كه انسانها دارند مي روند. سرعت رشد علمي، با شتاب بسيار بالا است يعني سرعت متغير است و هر چه سطح علمي بالاتر مي رود، دامنه رشد و سرعت رشد هم بالاتر ميرود.
خدا ثروت طبيعي را در اختيار انسان ها قرار داده است. من معتقد هستم ريشه تمام مشكلات جامعه بشري، از فهم نادرست، از همين دو سه مطلبي است كه عرض كردم يعني فهم نادرست از انسان و رابطه اش با خدا، جهان و با ديگران است. بسياري از استعدادهاي انسان در ارتباط با ديگران شكوفا مي شود. ارتباطات اجتماعي آنقدر مهم است كه اگر انسان را جدا كنيم و در يك جنگلي تنها بگذاريم و شصت سال بعد بياييم، مي بينيم خيلي رشد نكرده است. و البته ارزش هاي انساني مانند آزادي، عدالت، كرامت و محبت و... فقط در رابطه با انسان هاست كه شكوفا مي شوند، بعد با طبيعت. از اين منظر، انسان يك موجودي اجتماعي است يعني بايد اجتماع تشكيل دهد، در اجتماع زندگي كند، تعامل و بده بستان كند تا بتواند رشد كند.
اجازه بدهيد اينجا يك پرانتزي باز كنم؛ وقتي ما مي گوييم توحيد، برخي ميگويند پس اين همه تنوع و تفاوت براي چيست؟ يا به تعبيري اينهمه كثرت براي چيست؟ من ميگويم اگر اين تفاوت ها و تنوع ها و کثرت نباشد، آن اسماء الهي، ارزشهاي انساني و توحيد اصلاً فهم نمي شوند. يكي از صفات الهي، زيبايي است. زيبايي را از كجا ميفهميم؟ از گل، طبيعت، چهره ها و رنگ ها. اگر همه رنگ ها، يك رنگ باشند، زيبايي وجود ندارد. همه گل ها، يك گل باشند، زيبايي وجود ندارد. همه چهره ها، يك جور باشند، زيبايي معنا ندارد. مفهوم زيبايي از اين تنوع، انتزاع مي شود.
انسانها باید با هم تعامل کنند تا شکوفا شوند. اگر تفاوت نداشته باشند، چگونه با هم تعامل کنند؟ اگر همه انسانها یک جور باشند، تعامل چه معنایی دارد؟ تفاوت در سطح اندیشه، نوع نگاه، احساسات و سلایق. اصلاً جامعه شکل نمی گیرد. جامعه مرهون تلاش انسانها، برای مبادله مزیت ها و تفاوت هاست که بستر رشد و شکوفایی انسان است و این، خودش عین توحید است. هر چه جلوتر برویم، تنوع ها بیشتر می شود. فکر نکنید که به سمتی میرویم که همه انسانها مانند هم بیندیشند، مانند هم تقاضا کنند، مانند هم سلیقه داشته باشند، مانند هم لباس بپوشند، مانند هم زندگی کنند و مانند هم استنتاج کنند. برخی از توحید، یکسان سازی را تلقی میکنند. انگار کارخانه کمپوت است که یک استانداردی بگذاریم و همه یک جور بیرون بیاید، این نیست! یکسان سازی با توحید فرق میکند. بله! همه در یک مسیر حرکت میکنیم، یک شاهراه عظیم است، همه انسانها با تفاوت ها و این تفاوت ها، منشاء تعاملات است و تا ابد هم تفاوت ها خواهد بود. فرض اینکه عین هم بشویم، یک فرض محال و نادرست است یعنی آنجا تکامل تمام شده است در حالی که تکامل بی نهایت است.
ما یک خدایی داریم که انسان را خلق کرده است و انسان دو حق دارد؛ حق حیات و حق رشد و کمال. خدای متعال هم همه اسباب را برای تامین این دو حق و انجام تکالیف انسانها برای تامین این دو حق، در اختیارشان قرار داده است. ممکن است سوال شود که از این چه نتیجه اجتماعی می گیریم؟ من در بخش های بعدی از همین مباحث خلاصه و ساده شده، ان شاءالله نتایج اجتماعی آن را خدمت شما عرض خواهم کرد.
نظرات