1400/03/07-19:28

متن بخشی از سخنان مهم دکتر احمدی نژاد، در گفت‌‌وگوی زنده اینستاگرامی با دکتر الهام درباره شورای نگهبان، قانون اساسی و حقوق اساسی مردم + فیلم

متن بخشی از سخنان مهم دکتر احمدی نژاد، در گفت‌‌وگوی زنده اینستاگرامی با دکتر الهام درباره شورای نگهبان، قانون اساسی و حقوق اساسی مردم + فیلم

دکتر احمدی نژاد گفت: شاید برای اولین بار بود که اتفاق افتاد و مردم با فشار از یک نفر خواستند برود و کاندیدا شود. تمام نظرسنجی های علمی معتبر، که طی یکسال اخیر انجام شد، آراء مردم را با فاصله بسیار زیاد از نفر دوم، به احمدی نژاد داده است یعنی در نمونه های نودهزارتایی، صدهزارتایی، دویست هزارتایی و... رای به احمدی نژاد است. حداقل ما می توانیم بگوییم بخش قابل توجهی از جامعه گرایش دارند، حالا اخیرا گفته اند که نفر اول نبودی و نفر دوم بودی! بالاخره نفر دوم کم است؟ چرا کنار گذاشتید؟

به گزارش دولت بهار، متن بخشی از سخنان دکتر احمدی نژاد، در گفت‌‌وگوی زنده اینستاگرامی با دکتر الهام درباره " شورای نگهبان، قانون اساسی و حقوق اساسی مردم " بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

اللهم عجل لوليك الفرج والعافية و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يده

در طول تاريخ، هر چه حكومت با هدف تامين حقوق اساسي و خواست مردم تشكيل شده، به مرور استحاله شده و تغيير ماهيت داده و به چيز ديگري تبديل شده است. در كشور ما هم متاسفانه اين اتفاق افتاده است. اجازه بدهيد براي تاييد اين مطلب، چند جمله بخوانم. در مقدمه قانون اساسي، آنجايي كه مي گويد شيوه حكومت داري در اسلام، يك بخش آن را مي خوانم؛ " حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه گري فردي يا گروهي نيست، بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم كيش و هم فكر است كه به خود سازمان مي دهد، تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت به سوي الله) بگشايد " در واقع حكومت سازماندهي دروني خود مردم براي تامين حق است. يا اينكه اينجا مي گويد " با توجه به ماهيت اين نهضت بزرگ، قانون اساسي تضمين‌گر نفي هر گونه استبداد فكري و اجتماعي و انحصار اقتصادي مي‌باشد و در خط گسستن از سيستم استبدادي، و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش مي‌كند " يعني كل حكومت براي تامين حقوق اساسي مردم است که در محور این حقوق، حق تعیین سرنوشت است.

اصلا فرض مي كنيم، فرض محال كه شوراي نگهبان حق قانونگذاري را دارد. خود قانونگذاري، تابع يك قانون بالادستي است. فرض مي كنيم درست هم قانون گذاشته است، خلاف قانون اساسي هم نيست اما ما يك قانون داريم كه مي گويد هر قانوني بايد در روزنامه رسمي منتشر شود، 15 روز بعد از انتشار، رسميت پيدا مي كند نه اينكه سه روز قبل از اجراي يك قانون، يك مصوبه بيرون بيايد.

بدتر از اين، وقتي شوراي نگهبان مي آيد رجال سياسي را به مقامات رسمي جمهوري اسلامي منحصر مي كند، اين محدود كردن دايره انتخاب مردم است. كنار گذاشتن بسياري از انسان هاي صالحي است كه به هر ترتيب، فرصت حضور در اين مناصب را پيدا نكرده اند يا خودشان نخواسته اند يا به آنها راه نداده اند. ممكن است انسانهاي بسيار شايسته و توانمندي باشند كه مثلا در بخش خصوصي كار مي كرده اند ولي رجل سياسي شناخته نمي شوند. اظهارنظر او هم در جامعه بسيار موثر است، مردم او را به عنوان يك رجل سياسي ـ مذهبي قبول دارند.

اصلا رجل سياسي ـ مذهبي يعني چه؟ يعني كسيكه يك حرفي را مي زند، در جامعه انعكاس دارد،‌ حرف هايش مورد توجه و تاثيرگذار است، دايره تاثيرش عمومي است و كل جامعه را دربرمي گيرد. ممكن است يك نفر استاندار بوده باشد، حتي ما سراغ داريم كساني را كه وزير يا معاون رئيس جمهور بوده و 15 سال اصلا در صحنه نيست، همچين فردي رجل سياسي محسوب نمي شود ولي تاييد صلاحيت مي شود. در واقع داريم دايره را به يك عده خاص محدود مي كنيم و حكومت در درون خودش ادامه پيدا مي كند. به اين شكل اصلا زايشي اتفاق نمي افتد، نوگرايي نمي شود. يعني يك فرد بايد برود يك مسيرهايي را طي كند تا شايد 40 سال بعد رجل سياسي ـ مذهبي محسوب شود. اين در واقع محدود كردن ملت از فرصت هايي است كه بايد در اختيارش قرار بگيرد.

رجل سياسي ـ مذهبي لزوما رجل حكومتي نيست. اگر واضعان قانون اساسي منظورشان اين بوده كه رجل سياسي ـ مذهبي يعني كسانيكه در حكومت بوده اند، خب همين را مي نوشتند. در عرف، رجل سياسي ـ مذهبي يك تعريفي دارد، يعني آنچه كه مردم از آن مي فهمند. اين در واقع هم قانونگذاري است، هم تفسير است و هم عدم رعايت مراحل قانونگذاري است. وقتي همه اينها كنار هم قرار مي گيرد، تلقي عموم اين مي شود كه يك مهندسي با يك ديدگاه خاص دارد اتفاق مي افتد.

مهمترين وظيفه شوراي نگهبان، صيانت از حقوق اساسي مردم است نه اينكه تلاش كند مردم آن كسي را كه آنها مي خواهند انتخاب كنند. الان تلقي جامعه اين است. نمي گويم درست است ولي تلقي اين است. يعني شوراي نگهبان تلاش دارد مردم را به انتخاب افراد مدنظر خودش برساند. در حاليكه شوراي نگهبان چنين حقي را ندارد، قانون اساسي چنين اجازه اي را به او نداده است. شوراي نگهبان بايد جوري نظارت كند كه خواسته و آراء مردم در جامعه جاري شود. مردم چه يا كه را مي خواهند؟ همان بشود. از اين بايد صيانت بكند نه از خواست خودش.

باز به صحبت اول برمي گرديم، اصلا مگر حكومت جز مردم چيزي هست؟ خوانديم در قانون اساسي كه حكومت، سازماندهي خود مردم براي تحقق آمال، آرزوها، آرمان ها و تامين حقوق اساسي شان است. حالا اگر ما بخواهيم نظرات بزرگان ديني مان را ببينيم، اميرالمومنين(ع) چه فرمودند؟ فرمودند همان حكومتي كه به من داديد، اگر نتوانم حقي را احقاق كنم يا عدالتي را محقق كنم هيچ ارزشي ندارد. يعني واقعا هيچ اصالت و ارزشي ندارد مگر اينكه حقي احقاق شود.

خدا انسان ها را مختار آفريده است. لازمه انسان بودن اختيار است، اگر اختيار را از او بگيريم، انسانيتش را مخدوش كرده ايم و راه رشد و كمالش را بسته ايم، حقوق اساسي اش را نابود كرده ايم. شوراي نگهبان بايد جوري از قانون اساسي نگهباني كند كه اين ۷۰-۶۰ حقوق مردم جاري شود كه مهمترين آن حق تعيين سرنوشت و آزادي مردم است. قانون ها را نگاه كند؛ ببيند اگر آزادي، حق تعيين سرنوشت، حق اعتراض، حق انتخاب شغل و مسكن مردم و ... را مخدوش مي كند، روي آن خط بكشد. اصلا شوراي نگهبان براي تامين حقوق مردم است.

وقتي ما مي گوييم اسلام و غيراسلام، همه اش بحث تامين حقوق است. يعني ما مي گوييم اگر اسلام را رعايت كنيم، اين حقوق بهتر و كاملتر تامين مي شود نه اينكه اسلام يك چيزي مقابل اين حقوق مردم است. اين بحث خيلي مهمي است. اگر ما مي گوييم اسلام، يعني اسلام در بالاترين سطح ممكن، آزادي انسان ها، آزادي مطلق انسان ها را به رسميت شناخته است. مطلقا تحميل را به رسميت نشناخته است حتي در اصل دين. اصلا تحميل معنا ندارد، وقتي تحميل شد، ديگر دين نيست، فاقد ارزش است. اصلا كل نظام ارزشي اسلام مبتني بر انتخاب آزاد مردم است، آنجا معنا پيدا مي كند نه اينكه بگوييم اسلام يك چيزي است، اين حقوق يك چيز ديگري است و ربطي به هم ندارد. اتفاقا ربط دارد و ربط آن بسيار مبنايي است.

براي چه اسلام را انتخاب كرديم؟ براي اينكه اين حقوق را بهتر و كاملتر تامين مي كند. هر جا تعارض پيدا شد، بدانيد كه فهم ما از اسلام غلط است نه اينكه آن حق اشكال داشته باشد، آن حق اصل است، آزادي، حق تعيين سرنوشت، كرامت، حق رشد و كمال و حق حيات اصل است. يك تفسيري از اسلام بدهيم كه اينها در آن نباشد، خب معلوم است كه اشكال از آن اسلامي است كه ما تعريف مي كنيم. شوراي نگهبان وظيفه حفظ حكومت را ندارد. شوراي نگهبانِ قانون اساسي است.

قانون اساسي دو بخش است؛ يك بخش، حقوق اساسي مردم است و يك بخش، راه تامين آن است. تازه خود آن راه هم اصالت ندارد چون مي تواند تغيير كند. تشخيص اين بوده كه فعلا از اين ساختار تامين شود ولي اگر فردا به اين نتيجه رسيديم كه ساختارها اشكال دارد و حقوق تامين نمي شود، آن را عوض مي كنيم. كمااينكه سال ۶۸ تغييرات اساسي اتفاق افتاد. اصل، آن حقوق است ولي طريق و راه رسيدن به آن هيچ اصالتي دارد، ممكن است در طول زمان تغيير كند و شكل آن عوض شود، اين مهم نيست. نمي توانيم بعنوان راه تحقق يا ابزار تحقق، آن حقوق را محدود كنيم.

بحث اصلي من اينجاست. الان احساس عمومي اين است كه آن حقوق از طريق سازو كاري كه موظف بوده از آن حقوق صيانت كند، دارد محدود مي شود. دوستان در شوراي نگهبان بايد توجه كنند، الان اساس شوراي نگهبان زير سوال رفته است.

اجازه بدهيد من بحث جديدي را مطرح كنم؛ چون حكومت اصالت پيدا كرده است، تبعيت از حكومت هم ارزش و وظيفه عمومي شده است. چون اصالت دارد، همه موظف هستند از آن تبعيت كنند! من مي خواهم بگويم اصولا اگر فرض كنيم حتي اگر حكومت اصالتي دارد كه موكدا مي گويم اصالتي ندارد، حكومت يك حقوقي بر مردم دارد، مردم هم حقوقي بر حكومت دارند. يكطرفه كه نيست.

مي گويند همه مردم موظفند حقوق حكومت را رعايت كنند، يعني هر تصميمي كه حكومت گرفت، همه بگويند چشم! مردم حقي بر حكومت ندارند؟ اجازه بدهيد اين را باز كنم، مثال بزنم تا روشن شود. يك قاضي حكمي مي دهد، مي گويند حكم قاضي را بپذير، نبايد تمرد كني،‌ قاضي حكم داده، موظفي بپذيري. مي گويد بسيار خوب ولي حق من بر قاضي چيست؟ اولا اينكه آن قاضي، شرايط قضاوت را داشته باشد، قضاوت عادلانه كند. اگر يك قاضي، شرايط قضاوت عادلانه را نداشت و شما بعنوان قاضي منصوبش كردي، بايد به مردم بگويي موظفي بپذيري؟! اين چه تحليل و زورگويي مدرني است؟

قاضي دستگير مي شود، مي گويند ۱۵ سال است كه دارد رشوه مي گيرد. چقدر مردم فرياد زدند كه اين قاضي احكامش مشكل دارد! گفتند نخير! شما داريد نظام قضايي را زير سوال مي بريد، نظام را زير سوال مي بريد، ساختارشكني مي كنيد! بعد خودشان دستگير مي كنند و مي گويند ۱۵ سال است كه دارد رشوه مي گيرد و احكامش با دستور بوده، در واقع صلاحيت قضاوت را نداشته است. سوال من اين است كه تكليف اين احكام ۱۵ ساله چه مي شود؟ آيا اگر بر شما مسجل شد كه اين قاضي شرايط لازم را نداشته است، باز هم موظف هستيم احكامش را تبعيت كنيم؟! بر چه مبنايي؟ چرا مردم را تحت فشار قرار مي دهيم و مي گوييم نخير بايد بپذيريد؟

حكومت تشكيل شده تا از حقوق مردم دفاع كند، عدالت را پياده كند، مراقب باشد حق مردم تضييع نشود اما قاضي نصب مي شود كه صلاحيت لازم را ندارد. اين يكطرفه است. استاندار، وزير، وكيل، نماينده مجلس تا بالا، منصوب مي شوند كه صلاحيت لازم را ندارند و بعد به مردم مي گوييم از تصميمات آنها تبعيت كنيد! چگونه ممكن است!؟

اين بحث دوم است. بحث اول اين است كه جابجايي صورت گرفته، كانه همه مردم در خدمت حكومت و ماندگاري حكومت هستند درحاليكه حكومت هيچ اصالتي جز تبلور اراده و تامين حقوق اساسي مردم ندارد. مجراي تحقق حقوق اساسي مردم است. اما يك جابجايي اتفاق افتاده است. اصلا يك ادبياتي جا افتاده است كه مي گويند عزت نظام، قدرت نظام، افتخار نظام، پيروزي نظام، موفقيت نظام... اين يعني چه!؟ و بعد مردم همه مشكل دار! در حاليكه بايد گفت موفقيت ملت، عزت ملت، حقوق ملت، كرامت ملت، پيروزي ملت... . همه اينها فداي نظام! براي چه اينها بايد فداي نظام شوند!؟ خود نظام چيست؟ آيا نظام چيزي غير از مردم و حقوق مردم است؟

الان برداشت عمومي در كشور ما اين است؟ يعني برداشت عموم اين است كه ساختارهاي نظام ۲۴ ساعت در حال تلاش براي تامين حقوق آنها هستند؟ شاني جز اين ندارند ولي پس چرا همه درها بسته است؟ چرا ارتباطي بين نهادهاي گوناگون با مردم وجود ندارد؟ چرا تعارض و پنهانكاري هست؟ چرا مسئولين كشور نمي توانند در خيابان بين مردم بروند؟ اگر واقعا دارند حقوق مردم را تامين مي كنند، مردم ما هم كه مردم فرهيخته، فهميده، قدرشناس و نجيبي هستند، مي فهمند كه دارند خدمت مي كنند، مسئولين را تحويل هم مي گيرند، چه نگراني وجود دارد كه الان اين ارتباط كلا قطع شده است؟

ما بحث هاي ديگري هم اينجا داريم. من راجع به حكومت هم بحث دارم. در فرهنگ اسلامي، حكومت هيچ اصالتي ندارد. ما امامت داريم، ولايت داريم، مديريت داريم اما حكومت يعني يك عده حاكم و بقيه محكوم! ما همچين چيزي نداريم. حاكم تبلور اراده اينهاست، حاكم مردم هستند و او محكوم است ولي الان معكوس شده است. وقتي قرار است نماد اراده عمومي باشد كه من معتقد هستم بايد نماينده اراده همه بر همه باشد كه يك بحث مفصلي است و برخي مي گويند امكان تحقق ندارد ولي من مي گويم امكان تحقق دارد  و در نهايت به فضل الهي به آنجا خواهيم رسيد. اما اگر ما جوري مديريت كرديم كه ساز و كارهاي بروز و ظهور راي مردم در اداره كشور را كه نهايتا اين نهادهاي مستقر، يا هيچ اتصالي به راي مردم ندارند و يا راي اقليت مردم را دارند. چگونه مي توان اين را به عنوان اينكه امور كشور به اتكاء آراء عمومي اداره مي شود، پذيرفت؟ يعني اگر 10 درصد راي مردم بود، راي عمومي تلقي مي شود؟ يعني فهم همه ما اين است كه مثلا اگر يك مجلسي تشكيل شد كه نماينده 10 درصد واجدين شرايط بود. حالا در درون خودش با دو سوم رسميت پيدا مي كند و نصف بعلاوه يك تصويب مي شود را من وارد نمي شوم اما آيا تصميمات اين مجلس، در واقع اداره كشور به اتكاء آراء عمومي است؟ اينها بحث هاي جدي است. برخي خيال مي كنند ما كاري به آن نداريم، اگر تصميمش درست بود، درست مي شود. من مي گويم اتفاقا نخير! حتي اگر بهترين تصميمات را هم بگيرد، در جامعه جاري و منجر به اصلاح امور نمي شود.

ما حرف هايي را از افراد مي شنويم كه اين حرف ها جديد است. سخنگوي شوراي نگهبان مي آيد و مي گويد مشاركت پايين، خدشه اي بر مشروعيت انتخابات وارد نمي كند! اين حرف جديد است يعني اگر اين را ما در دنيا مطرح كنيم، چند حقوقدان آن را تاييد مي كنند؟ چند نفز از مردم اين را تاييد مي كنند؟ مشاركت پايين، حدي هم كه ندارد. او دارد در واقع اصل راي و مشاركت مردم را نفي مي كند يعني دارد كُل قانون اساسي را كنار مي گذارد. اصل 6 و اصل 56 را نقض مي كند، تمام حقوق مردم، كه تبلور آن در اين دو اصل هست را نقض مي كند. راي مردم، اراده مردم و انتخاب مردم را نفي مي كند.

مي گويد مشروعيت ما، دارد مهمترين ركن حكومت را انتخاب مي كند. رئيس جمهور، تبلور جمهوريت نظام است كه البته من معتقد هستم كه جمهوريت و نظام از هم جدا نيستند، يكي هستند. اصلا اسلام آمده كه جمهوريت را محقق كند يعني اراده مردم را به كرسي بنشاند. اراده اي كه در طول تاريخ، توسط قدرتمداران له شده است. توده هاي مردم هيچوقت فرصت نكردند رهبري و مديريت كنند. اسلام آمده است كه اين را محقق كند، حكومت، امامت، حاكميت و اراده مستضعفين را محقق و جاري كند.

حالا جمهوري اسلامي درست شده است، همه اينها هم در آن آمده است اما مي گويند نخير، ربطي ندارد، مشاركت هم نبود مهم نيست، ما كار خودمان را مي كنيم! اصلا حكومت براي خودش يك اصالتي پيدا كرده است، جايگاهي بدون حضور و نقش مردم تعريف كرده است. اين بزرگترين انحراف از قانون اساسي و انقلاب است كه يك عده مي گويند ما ربطي به مردم نداريم، ما به مردم چكار داريم؟ به صراحت مي گويد!

جالب است كه او عضو حقوقدان شوراي نگهبان قانون اساسي است و بعد انتظار دارند ما فكر كنيم دارند خوب وظيفه شان را انجام مي دهند! حاضر نيستند بروند و از مردم سوال كنند يا يك نظرسنجي بگذارند كه آيا اين حرف هايي كه ما مي زنيم، مردم قبول دارند يا نه!؟ يعني مطابق قانون اساسي، مردم حرف شما را قبول دارند يا نه؟ آنها دارند اصل ابتناء كشور و راي مردم را دارند نفي مي كنند. خب يكدفعه بياييد و جمهوري را بداريد! بگوييد ما يك حكومت براي خودمان هستيم، مردم هم حق ندارند قبول نداشته باشند! حق اعتراض هم ندارند! اگر اعتراض كرديد يا آمريكايي مي شويد، يا انگليسي و يا ساختارشكن! و بعد به جرم تبليغ عليه نظام يا اجتماع و تباني عليه امنيت ملي به زندان مي روي! اينها غلط است. خب همين ها باعث شده كه الان اوضاع اقتصاد و سياست اينگونه شود! و بعد مي خواهند بروند امتياز بدهند و از جيب ملت رضايت ديگران را جلب كنند.

به نظر من كسيكه اين حرف را زده، صلاحيت حضور در شوراي نگهبان را ندارد چون شوراي نگهبان، مسئول صيانت از حقوق مردم است و ركن اصلي و اولين حق مردم، حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت است و همين قانون اساسي مي گويد همه امور به راي مردم است ولي ايشان مي گويد نه! راي مردم هم نباشد، اهميتي ندارد، خدشه اي در كار ما و انتخابات و مشروعيت منتخب وارد نمي كند و عجيب اينجاست كه هيچكس چيزي نمي گويد! بالاخره بزرگاني در شوراي نگهبان حضور دارند. من برخي از آنها را مي شناسم، انسان هاي صالح و دلسوزي هستند. چرا در مقابل اين حرف، چيزي نگفتند؟ يعني ايشان بعنوان سخنگو، نظر همه را گفته است!؟ اگر نظر همه را گفته باشد كه به نظر من بايد كُل قانون اساسي را بايد بوسيد و كنار گذاشت! ديگر مبنايي براي مذاكره، گفتگو و تعامل باقي نمي ماند.

همه حرف قانون اساسي، راي مردم است، پشتيبان آن، راي مردم است. حالا يك سخنگوي شوراي نگهبان اين قانون اساسي، مي گويد مهمترين ركن قانون اساسي، هيچ است! ديگر چه مي ماند!؟ شهروندان ايراني ديگر بر چه مبنايي بايد با نظامات و نهادهاي حكومتي تعامل كنند!؟ مبناي آن چيست؟ اين خيلي مهم است كسيكه به اتكاي همين قانون اساسي، آمده و يكسري اختيارات را براي خودش گرفته، كه حالا نمي دانم چه كسي از شوراي نگهبان سوال مي كند!؟ كسي نيست و اين يك خلا در قانون اساسي است. يعني اگر شوراي نگهبان يك تصميم غلطي گرفت يا يك كار غلطي را تاييد كرد و به كشور آسيب وارد شد، يقه چه كسي را مي شود گرفت!؟

اجازه بدهيد مثالي بزنم؛ ما در دولت بوديم كه نمايندگان طرحي با عنوان تامين زمين مسكن روستايي دادند. يك اسم قشنگي هم روي آن گذاشتند. آمدند در اين طرح به تمام كسانيكه زمين هاي دولتي را غيرقانوني تصرف كرده بودند، به همه اين ها جايزه دادند و دولت را موظف كردند كه بايد به اينها سند بدهيد حتي اگر وقفي هست، حتي اگر دولت شاكي هست، سند را بدهد، دولت برود شكايت كند. يعني به تصرف و اشغال اموال عمومي رسميت دادند. حالا در شوراي نگهبان نمي دانم مطلع نشدند، دقت نكردند يا غفلتي شد كه آن را تاييد كردند! به دولت فرستادند، من گفتم اين قانون نيست. رئيس جمهور بايد پس از طي مراحل قانوني آن را ابلاغ كند. گفتم مراحل قانوني آن طي نشده و اين قانون نيست. اين مجوز غارت اموال عمومي است. اين را نوشتم، رفتم آنجا گفتم. گفتم من اين را قبول ندارم، من سوگند خوردم از حقوق عمومي دفاع كنم، من نمي توانم يك فساد بزرگ را تاييد كنم.

حالا اگر شوراي نگهبان همچين چيزي را تاييد كرد و كشور بخش مهمي از ثروتش را از دست داد و در جيب يك عده خاصي رفت و فاصله طبقاتي و فقر درست شد، يقه چه كسي را بايد گرفت؟ اين نقص است. به نظرم يك دادگاه قانون اساسي اينجا لازم است. اگر مجلس يا دولت چيزي را تصويب كرد و حق مردم تضييع شد يا اقتصاد به وضع فلاكت بار امروز رسيد. بالاخره اين اوضاع امروز، محصول چند تصميم است. يقه چه كسي را بايد گرفت؟ قوانيني كه اجازه مي دهد مقامات، چنين تصميماتي را بگيرند و اوضاع اقتصاد به وضع امروز دربيايد را چه كسي تاييد كرده است؟ مجلس و شوراي نگهبان! يقه چه كسي را بايد بگيريم؟

اين حرف ها ساختارشكني نيست، براي اصلاح است. دل ما براي كشورمان مي سوزد. ما هم داريم در همين كشور زندگي مي كنيم و تبعات آن را داريم تحمل مي كنيم. دلمان مي خواهد كشورمان بهترين كشور دنيا باشد، مسئولانمان بهترين مسئولان دنيا باشند. آنقدر موفق و مردمي باشند كه مردم بروند سراغشان و از آنها مجسمه طلا بسازند اما آنقدر از مردم جدا شده اند كه من واقعا متاسفم كه هيچيك از مقامات كشور، هيچ اعتراضي به اين آقا نكردند! تو داري به اصل نظام خدشه وارد مي كني!

اگر راي مردم در نظام معنا ندارد، بگوييد چه چيزي معنا دارد؟ اگر نظام ما بر پايه راي مردم نيست پس بر پایه چيست؟ ديكتاتوري؟ استبداد؟ قانون اساسي مي گويد ما آمديم استبداد فردي و گروهي را براندازيم. شما مي گوييد راي مردم نيست، خب بگوييد چيست؟ انتخابات ریاست جمهوری مهمترين ركن كشور است كه با راي مستقيم همه مردم شكل مي گيرد. فرق آن با مجلس اين است. در مجلس، انتخابات محلي است، مجموع 290 نفر، يك هويت پيدا مي كند ولي رئيس جمهور به تنهايي یک هويت دارد و از طرف مردم نمايندگي دارد.

به نظرم اشتباه بزرگی شده است که مجلس طرحی را تصویب کرده که نمایندگان مجلس، با رای 20 درصد واجدین شرایط یک منطقه، نماینده مجلس می شوند و بعد در همه امور کشور می توانند دخالت کنند. اول 50 درصد بود، گفتند سخت است و به مرحله دوم می کشد، آن را 30 درصد کردند، بعد هم 25 درصد و حالا هم 20 درصد شده است. چگونه ممکن است که کسی 20 درصد آراء را دارد و بعد نماینده همه مردم می شود!؟

ایرادی ندارد، ممکن است شما آن را به قانون اساسی ببرید و بگویید چون ما مشکل داریم، انتخابات مجلس با 20 درصد واجدین شرایط، رسمیت پیدا کند یعنی کسیکه 20 درصد بعلاوه یک را بیاورد، نماینده مجلس شود. اما این را باید وارد قانون اساسی کنند، همه مردم بیایند رای بدهند و بگویند باشد ما این را قبول می کنیم، اگر چنین مجلسی آمد، ما مصوباتش را مشروع می دانیم و تبعیت می کنیم. اما شما همین را به رای مردم بگذارید که افرادی با 20 درصد آراء واجدین شرایط آمده اند و می خواهد برای کل کشور تصمیم بگیرند! نمی شود، آن پشتیبانی، سوخت و توان لازم را ندارد. معلوم است که منتخبین، دائما ضعیف تر و ضعبف تر می شوند.

کسیکه نمی تواند 50 یا 70 درصد آراء مردم را جلب کند، اولا چگونه نماینده همه مردم است؟ در ثانی نشان می دهد که توانایی های لازم را از خودش بروز نداده که اکثریت مردم او را بعنوان نماینده خودشان بپذیرند. خب او می آید و در مسند تصمیم گیری می نشیند، نظام تصمیم گیری هم ضعیف می شود، کشور ضعیف می شود، تصمیمات ناپخته می شود. می بینیم که نمی توانند راجع به یک بنزین نظر بدهند! نماینده مجلس هستند، دولت آمده یک کار غلطی انجام داده و قیمت بنزین را یک شبه بالا برده و صدها نفر کشه شده اند اما مجلس هیچ عکس العملی نمی تواند نشان بدهد. یک توافقنامه بین المللی نوشته می شود، هیچ کاری نمی توانند بکنند!

اجازه بدهید اصل 77 را برایتان بخوانم؛ " عهدنامه ها، مقاوله نامه ها، قراردادها و موافقت نامه های بین المللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد " باز یک جای دیگر داریم که مذاکرات باید علنی باشد یعنی مردم در جریان قرار بگیرند. رفتند یک قراردادی را بستند و آوردند در مجلس و بدون اینکه خوانده شود، تصویب کردند. من خودم از تعدادی از نمایندگان مجلس سوال کردم که به چه چیزی رای دادید؟ گفتند اصلا متن آن را در اختیار ما قرار ندادند که بخوانیم. یعنی مجلس اینقدر ضعبف می شود؟ بله، چون پایه اش را ضعیف گذاشته اند.

کسیکه نماینده 70 درصد مردم است، قاطع می ایستد و فریاد می زند. اجازه نمی دهد یک توافقنامه، علیه ملت امضاء و تحمیل شود، صنعت هسته ای بر باد برود و تحریم ها هم سرجایش بماند. اما یک نماینده ضعیفی که با 20 درصد آراء مردم روی کار آمده است، زورش به چه کسی می رسد؟ و بعد برود پشت در اتاق وزیر بنشیند، نوبت بگیرد! این فرد چگونه می تواند نظارت کند؟ این را متوجه نیستند. شورای نگهبان باید از اینها مراقبت کند.

آقا قبول نمی کنم، قانون انتخاباتی بنویسید که منجر به اقلیت شود، این خلاف قانون اساسی است، نباید رای بدهیم. قانونی بنویسیم که رئیس جمهور، نماینده یک اقلیتی از مردم کشور بشود! شورای نگهبان باید جلویش را بگیرد. حالا خدای نکرده، خودش بیاید پایه گذار آن بشود، این خیلی بد است. این یعنی از کارکردی که قانون اساسی برای آن وضع کرده، خارج شده است. من دوستشان دارم، به همه آنها احترام می گذارم، چون کشور را دوست دارم این حرف ها را می زنم. می گویم این تصمیمات همه چیز را بهم می ریزد که بخش مهمی را بهم ریخته است. اینها خلاف قانون اساسی است، رفتارها خلاف قانون اساسی است.

اینجور تایید صلاحیت کردن ها...! گفتند برنامه بدهید. من البته دادم. کسیکه می خواهد رئیس جمهور شود یعنی بالاترین مقام رسمی بعد از رهبری شود، به او می گویند برو به نیروی انتظامی مراجعه کن و عدم سوء پیشینه بیاور! خب شما ساختار دارید، از قوه قضائیه استعلام کنید، چرا افراد را تحقیر می کنید!؟ چرا رای مردم را می کوبید!؟ و بعد می گویند برنامه بدهید. بسیار خوب ما برنامه دادیم، برنامه ما را چه کسی آنجا بررسی کرد!؟

شاید من جزو معدود کسانی بودم که رعایت کردم. هم عدم سوء پیشینه گرفتم، هم عکس، فتوکپی، برنامه و اسامی مشاورین را دادم و گفتم بفرمایید؛ بهانه ای نداشته باشید! اما چه کسی برنامه مرا بررسی کرد؟ یک نفر از آنها بیاید، بنشینیم و با هم مناظره کنیم. آیا این 12 عضو شورای نگهبان، تاکنون برنامه ای برای کشور داده اند؟ نه برای کشور، برای یک استان داده اند؟

خب اینها اشکال دارد، خراب می کند. یعنی یک عده ای هستند که خودشان، غیرمستقیم با سه واسطه رای مردم روی کرسی نشسته اند اما می خواهند به رئیس جمهور حکومت کنند. نمی شود! این جمهوری نمی شود! این آراء مردم نمی شود! خراب می شود! کشور ضعیف اداره می شود و همین وضع موجود می شود.

بحث من اصلا شخصی نیست. دلم برای کشورم و انقلابم می سوزد، برای جمهوری اسلامی می سوزد، برای خود مقامات می سوزد. با این مسیر، هیچگاه کشور اصلاح نخواهد شد، پیشرفت هم نخواهد کرد.

شاید برای اولین بار بود که اتفاق افتاد و مردم با فشار از یک نفر خواستند برود و کاندیدا شود. تمام نظرسنجی های علمی معتبر، که طی یکسال اخیر انجام شد، آراء مردم را با فاصله بسیار زیاد از نفر دوم، به احمدی نژاد داده است یعنی در نمونه های نودهزارتایی، صدهزارتایی، دویست هزارتایی و... رای به احمدی نژاد است. حداقل ما می توانیم بگوییم بخش قابل توجهی از جامعه گرایش دارند، حالا اخیرا گفته اند که نفر اول نبودی و نفر دوم بودی! بالاخره نفر دوم کم است؟ چرا کنار گذاشتید؟

حالا می گویند احراز صلاحیت نشدید. شما اصلا نباید دنبال احراز صلاحیت من باشید چون دو بار احراز صلاحیت شده ام، مردم هم با رای بالا مهر تایید زده اند. حالا شما باید بیایید و بگویید صلاحیت ندارد. احراز صلاحیت که معنا ندارد، چون دو بار شده است. برای گفتن اینکه صلاحیت ندارد، باید دستتان خیلی پُر باشد، به چه دلیلی؟

من رسما درخواست کردم؛ گفتم من این را نمی پذیرم، نمی پذیرم که مرا متهم کنید. نه دزدی کردم، نه خوردم، نه بُردم، نه کوتاهی کردم، نه مملکت فروشی کردم، با همه وجودم کار کردم و بزرگترین طرح های 40 ساله در دوره ما انجام شد، بزرگترین و گسترده ترین خدمات در دوره ما انجام شده است. باید بیایید در تلویزیون بصورت زنده و با حضور بنده، سندتان را ارائه کنید که به چه دلیلی رد کردید؟ می گویند دلیل نمی خواهد، ما احراز نکردیم! یعنی چه که دلیل نمی خواهد، ما احراز نکردیم!؟ شما در مقابل تصمیمتان مسئولید، باید جواب بدهید.

بنده هم می آیم، بنشینیم و بحث کنیم، مردم هم قضاوت کنند. بحث شخصی نیست. من گفته ام که در این انتخابات شرکت نمی کنم، از هیچکس هم حمایت نمی کنم. نه بخاطر شخص خودم، بخاطر اصلاح این وضع، برای دفاع از حقوق ملت. برای چه رد کردید؟ بیا بنشین، سند ارائه کن و جوابت را بگیر. می گوید ما احراز صلاحیت نکردیم، کدام بندش را؟ رجل سیاسی ـ مذهبی نبوده است؟ متدین و مدیر و مدبر نبوده است؟ باید بگویید کدام مورد را نداشته است؟ بر چه مبنایی؟

شما می خواهی اتهامی را به کسی وارد کنی، اصل 37 می گوید اصل بر برائت است. حقوق اجتماعی مردم و یک فرد را می خواهی از او سلب کنی، کسیکه دو بار احراز صلاحیت شده است، حالا می خواهی این حق را از او بگیری، حق اجتماعی او را سلب کنی، این حکم قاضی و دادگاه لازم دارد. شورای نگهبان نمی تواند بگوید من هم کار قوه قضائیه، هم کار مجریه و هم کار مجلس را انجام می دهم، نمی تواند این را بگوید. این هایی که من می گویم، تقابل نیست، من آنها را دوست دارم. کار شما غلط است، در تاریخ می ماند و قضاوت می شود، رابطه مردم و نظام را شکل می دهد.

 

نظرات

اخبار مرتبط

اپلیکیشن دولت بهار دسترسی ساده تر و اطلاع از اخبار مهم
نصب