1400/11/21-20:45

تحلیل و ارزیابی دکتر احمدی‌نژاد از شرایط کشور، ۴۳ سال پس از انقلاب اسلامی + فیلم

 تحلیل و ارزیابی دکتر احمدی‌نژاد از شرایط کشور، ۴۳ سال پس از انقلاب اسلامی + فیلم

دکتر احمدی نژاد امروز (پنجشنبه 21 بهمن) در دیدار با جمعی از مردم تهران به تشریح علل و عوامل پیدایش شرایط امروز کشور و ریشه های آن در روند تحولات هشتاد سال گذشته پرداخت و به برخی شبهات مخدوش کننده فلسفه انقلاب پاسخ داد.

به گزارش دولت بهار، نکات محوری سخنان مهم خادم ملت ایران که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب مطرح شد به شرح زیر است:

محمدرضا پهلوی در هماهنگی کامل با آمریکا و انگلیس، مسیر تحکیم پایه های قدرت خود را دنبال کرد و در یک روند صعودی، به دنبال افزایش تمرکز قدرت و ثروت در حکومت بود. در دوره او ، اقتصاد ایران تک محصولی، مصرفی و وارداتی شد. تولیدات کشاورزی آسیب فراوان دید، سیل مهاجرین به سمت مرکز کشور و شهرهای بزرگ سرازیر گردید، حاشیه نشینی گسترده شکل گرفت، صنایع مونتاژ به کشور وارد شد و تبعیض، فاصله طبقاتی و فقر به شدت گسترش یافت.

 در این دوره، دربارشاه قدرت بسیار بالایی پیدا کرد و سایر نهادها از جمله نخست وزیر و دولت و مجالس قانونگذاری، صرفاً به دستورات شکل ظاهراً قانونی می دهند و آنها را اجرا می کنند. همه امور در دربار رتق و فتق می‌شود و قانون اساسی عملاً تعطیل می گردد.

 شاه در تصورات خود و بر اساس گزارش افراد چاپلوس و منفعت طلب و تحلیل های ناصحیح و دروغپردازی های ساواک، خیال می کرد که همه مردم طرفدار و دوستدار او هستند، مانند او می اندیشند و هرچه بگوید عمل می‌کنند!

 اگر شاه حتی نمایشی از دموکراسی را به اجرا در می آورد، حامیان بین المللی اش از او حمایت می کردند و در برابر سقوطش مقاومت بیشتری به خرج می دادند. چنانکه دیدیم در جریان بهار عربی در سالهای اخیر، حکومت های استبدادی با یک چرخش و تغییرات ظاهری به نام دموکراسی، مورد حمایت سلطه گران قرار گرفتند و تعرضی به آنان نمی شود.

 پس از 43 سال از انقلاب ، امروز مردم با مشکلات عدیده و گسترده مواجهند و زمزمه هایی از قبیل اینکه چرا انقلاب کردیم و یا قبلاً وضع بهتر بود به گوش می رسد. نارضایتی عمومی بسیار عمیق و وسیع است. ملت از انقلاب و جمهوری اسلامی انتظاراتی داشته که برآورده نشده است و ما امروز به دنبال ریشه یابی علت آن هستیم.کار ملت واقعاً بسیار ارزشمند بوده و کاملاً قابل دفاع است.

نتیجه و محصول کاستی ها، عدم آمادگی ها، غفلت ها، محاسبات ناصحیح، تحلیل های نادرست، پیش بینی های دور از واقعیت، عدم تشخیص موقعیت ها، از دست دادن فرصت ها، ساده انگاری های جاهلانه، منصب پذیری های غیرمسئولانه، ترجیح فروع به اصول، بی توجهی به اولویت ها، خیانت های داخلی و خارجی، سهم خواهی ها و زیاده طلبی ها و شاید ده ها عامل دیگر، این شد، که نظام جدید، علیرغم همه حساسیت های ناشی از اصول، ارزش ها و اهداف متعالی انسانی- الهی انقلاب، در مواجهه با بار سنگین مسئولیت هایی که بر عهده گرفت، در عمل نتوانست بسترهای لازم برای ساختن کشور، آنچنان که شایسته انقلاب، اسلام و مردم بود، را فراهم سازد.

قدرت و ثروت که بر اساس روح عدالت محور انقلاب، باید به مردم بر می گشت، در چنبره افراد و طبقات ممتاز و اشراف جدید، در تبادل ظالمانه قرار گرفت. از این رو مجموع مشکلات و چالش های ذکر شده، کشور را به حرکت و عبور از همان ریل هایی مجبور و محدود ساخت که نظام شاهی قبلی، آن را در زیرساخت های باصطلاح توسعه کشور تعبیه کرده بود.

بنیاد پهلوی به عنوان نماد تمرکز ثروت پهلوی صرفاً به بنیاد علوی تغییر نام داد و نه تنها ثروت آن به مردم برنگشت، بلکه علاوه بر آن چندین بنیاد و ستاد جدید هم شکل گرفت که بسیار بزرگتر از بنیاد علوی اند و عملاً بخش عمده ای از ثروت کشور از چرخه تصمیم گیری و بهره مندی ملت خارج شد.

نقش بیگانگان در تقابل با انقلاب ملت ایران را باید در اعمال نفوذ، فشار و فریب آنان برای حفظ ریل قبلی و مقابله با تغییرات اساسی و زیربنایی در اداره کشور و در ضدیت با بازگرداندن ثروت و قدرت به مردم جستجو کرد.

ملت، امروز آرمانهای خود را تحقق نایافته می داند و نارضایتی خود و مطالبه تغییرات اساسی در وضع را به صراحت بیان می کند. در چنین شرایطی اصرار بر تمرکز قدرت و ثروت و تداوم حرکت در این ریل، موجب امیدواری دشمنان به گرفتن امتیازات بزرگ از کشور و تحمیل شرایط سنگین به ملت می شود.

 شرایطی که امروز با آن مواجهیم محصول انقلاب بزرگ و فداکاری عظیم ملت نیست، بلکه ناشی از دوری و حتی تنافی برخی اقدامات و سیاست ها با آرمانهای انقلاب است. آرمانهای انقلاب زنده و پاینده است. آزادی، استقلال، عدالت، برادری، پیشرفت و تعالی، کرامت انسانی و همزیستی مسالمت آمیز با همگان، همچنان در صدر آرمانهای ملت قرار دارند.

با گذشت چهار دهه از انقلاب، ملت پی برده است که حقیقت دین عبارت از انسانیت، اخلاق، پاکی، صداقت، احترام به دیگران، مهر ورزی به بندگان خدا، آزادی خواهی و عدالت طلبی برای همگان و پیشرفت و تعالی جامعه انسانی است و هر نوع تحقیر و تحمیل به انسانها، نه تنها ربطی به دین ندارد، بلکه در تقابل و تعارض با دین است.

ملت فهمیده است که دین برای تامین آزادی اندیشه، اراده، انتخاب و حق تعیین سرنوشت آحاد مردم آمده است و دینداری حقیقی نه تنها ابزار جدایی و تقابل انسانها نیست، بلکه عامل وحدت و همدلی مردم از هر نژاد و رنگ و مذهب است و تقابل پیروان ادیان، امری شیطانی و در نقطه مقابل تعالیم صاحبان ادیان یعنی انبیاء عظام بوده است.

متن کامل سخنان دکتر احمدی نژاد در دیدار با جمعی از مردم تهران به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لوليك الفرج والعافيه  والنصر واجعلنا من خير انصاره واعوانه والمستشهدين بين يديه

خدمت همه عزیزان سلام و خیر مقدم عرض می نمایم و خداوند بزرگ را سپاس می گویم که توفیق دیدار و گفتگو با شما را عنایت فرمود. بهترین عمل در دهه فجر انقلاب، تحلیل و ارزیابی علل و عوامل، ریشه ها و دستاوردهای انقلاب و ترسیم راه آینده است.

متاسفانه به دلیل شرایط نامناسب کشور و عدم دستیابی به آرمانها ، عده ای به این نتیجه رسیده اند که ای کاش انقلاب نمی کردیم. عده دیگری نیز ادعا می کنند که قبل از انقلاب وضع کشور مناسب بوده است و از این طریق فلسفه انقلاب را زیر سوال می برند و چه بسا رژیم پهلوی را تبرئه نموده و به امروز ترجیح می دهند. بنابراین، مهم ترین سوال امروز در باره چرایی و چگونگی انقلاب و دستاوردهای آن است.

بی تردید ملت ایران از کهن ترین ملت های عالم است که با فداکاری و استقامت مثال زدنی توانسته است هویت جمعی خود را حفظ کند و در طول زمان آن را توسعه دهد. ملت ایران در برش های زمانی گوناگون در تاریخ ، همواره با خصوصیات برجسته انسانی جلوه گری کرده و می کند. ایرانیان همواره مردمی موحد ، عدالت طلب و آزادی خواه بوده اند.

ملت ایران همیشه به دنبال صلح، رفاه، آسایش، دوستی، پیشرفت و تعالی برای همگان بوده است و ظلم و ستم، تحقیر انسانها، تحمیل به مردم، جنگ، تجاوز و کینه ورزی در فرهنگ ایران جایی نداشته و ندارد. انسانی ترین و ماندگارترین تمدنهای بشری و میراث فرهنگی و پرشکوه ترین حکومت های جهانی توسط ایرانیان پایه گذاری شده و بسیاری از علوم جهان توسط دانشمندان این سرزمین پی‌ریزی شده است.

فرهنگ ایرانی، عمیقاً انسانی و در نتیجه به طور طبیعی جهانی است. ایران به دلیل برخورداری از فرهنگ انسانی-جهانی و همچنین تجربه حدود هزار ساله مدیریت جهانی، همواره مورد حسد و نگرانی قدرت طلبان سلطه جو خصوصاً در اروپا و علاوه بر آن اخیراً در آمریکا بوده است. در طول تاریخ، محو ایران از نقشه جغرافیا و یا عقب نگه داشتن و تضعیف کامل آن، راهبردهای اصلی رقبا و دشمنان را تشکیل داده است.

ملت ایران برای تحقق آرمانها و برپایی جامعه انسانی، همواره تلاش نموده و بارها با قیام ها و فداکاری های فراوان سعی در اصلاح وضع داشته است. در دوره معاصر می توان از نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی 57 به عنوان سه فراز برجسته از تاریخ پرشکوه برای بازیابی مسیر تکامل و تحقق آرزوهای بلند ملت ایران یاد کرد.

متاسفانه بعد از مدتی از هر نهضت ، دستاوردها کمرنگ شده و شرایط سخت مجدداً بر ملت ایران مستولی شده است. امروز نیز، با گذشت بیش از 40 سال از انقلاب، انتظار این بود که بخش مهمی از آرمانها محقق شود و امید عمومی برای تحقق کامل همه آرمانها روزافزون باشد.

اکنون سوال این است که چرا انقلاب شد؟ برای پاسخ، علاوه بر ملاحظه حرکت تاریخی ملت ایران برای دستیابی به آرمانهای انسانی، باید نگاهی به دوران محمدرضا پهلوی داشته باشیم.

محمدرضا پهلوی با کمک بیگانگان به کرسی نشست و ملت ایران در نصب او هیچ نقشی نداشت. حکومت 37 ساله او به سه دوره مشخص قابل تقسیم است. دوره اول از 1320 تا 1332 است که بر اساس قانون اساسی مشروطه، شاه حق دخالت در اداره کشور را نداشت. محمدرضا هم که جوانی کم تجربه بود تقریباً نقش قابل توجهی نداشت. دوره دوم از کودتای 28 مرداد 1332 تا حدود سال 1350 است که شاه در هماهنگی کامل با آمریکا و انگلیس، مسیر تحکیم پایه های قدرت خود را دنبال می کند. در این دوره تقریباً تمام برنامه های ابلاغی آمریکا را به اجرا می گذارد و ساختار اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران را بدون معرفی جایگزین مناسب در معرض فروپاشی قرار می دهد. با هماهنگی آمریکا، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)را راه اندازی می کند. در تمام این مدت، شاه با یک روند صعودی به دنبال افزایش تمرکز قدرت و ثروت در حکومت است.

برنامه های اجرا شده، گرچه منافعی موقتی رابرای عده ای خاص به همراه داشت، اما اقتصاد ایران را به یک اقتصاد تک محصولی، مصرفی و وارداتی تبدیل کرد. تولیدات کشاورزی آسیب فراوان دید، سیل مهاجرین به سمت مرکز کشور و شهرهای بزرگ سرازیر گردید.

حاشیه نشینی گسترده شکل گرفت و صنایع مونتاژ به کشور وارد شد. تبعیض، فاصله طبقاتی و فقر به شدت گسترش یافت. توسعه سازمان اداری به معنای تمرکز قدرت و بالمآل افزایش هزینه های حاکمیت و تحمیل آن به ملت است. این امر از یک سو به معنای گسترش اختیارات حکومت است و از سوی دیگر بستر فساد و تبعیض و در نتیجه تضعیف هرچه بیشتر مردم را فراهم می نماید. دامنه دخالت حاکمیت در تمام ساحات زندگی مردم به شدت گسترش پیدا کرد.

در این دوره، دربار قدرت بسیار بالایی پیدا می کند و سایر نهادها از جمله نخست وزیر و دولت و مجالس قانونگذاری صرفاً به دستورات، شکل ظاهراً قانونی می دهند و آنها را اجرا می کنند. همه امور در دربار رتق و فتق می‌شود و قانون اساسی عملاً تعطیل می گردد.

به موازات ادامه این روند، مردم از عرصه تاثیرگذاری و تصمیم گیری کنار گذاشته می شوند و در معادلات کشور به حساب نمی آیند. وابستگی به بیگانه توسعه می یابد . حضور حدود 50 هزار نفر مستشار آمریکایی و کارمندان آنان در ایران کاملاً گویا است. آمریکایی ها در اغلب پروژه های مهم کشور به عنوان مشاور و یا پیمانکار حضور جدی دارند. اشرافیت سیاسی و اقتصادی با ارتزاق از اموال ملت به مرور در کشور شکل می گیرد و در برابر چشمان مردم هوشمند، سوءاستفاده و فساد مالی و اخلاقی، سازمان حکومت و خاندان پهلوی را در بر می گیرد.

در دوره سوم یعنی از حدود سال 50 به بعد، و به ویژه پس از افزایش قیمت نفت و درآمدهای نفتی، شاه به مرور خود را فردی ویژه و استثنایی و حاکم مطلق می پندارد و احساس قدرت بی پایان می‌کند. واژه پادشاه را که در قانون اساسی آمده بود، کنار می گذارد و شاهنشاه به معنی شاهِ شاهان را برای خود انتخاب می کند. او با اعتماد نابجا به آمریکا و تکیه به پشتیبانی او، در منطقه دخالت می کند و سودای آقایی خاورمیانه را در سر می‌پروراند.

در این دوره، شاه همه مخالفین را سرکوب، زندانی و یا آواره می کند و فضای سیاسی و اجتماعی را کاملاً می بندد و خفقان سنگینی را حاکم می کند. سازمان اطلاعاتی و عوامل امنیتی، نقش گسترده ای پیدا می کنند و دستگاه قضایی و دیگر نهادهای قانونی عملاً به حاشیه می روند.

با تاسیس حزب رستاخیز به صراحت اعلام می کند؛ همه مردم باید در آن عضو شوند و از سیاستهای اعلیحضرت تبعیت نمایند. در غیر این صورت باید از ایران بروند. مردم هیچ پناه و نقطه اتکاء و اطمینانی در حکومت نمی یابند. سیل مهاجرت رو به افزایش می گذارد و بسیاری از نخبگان برای همیشه از کشور خارج می شوند.

شاه در تصورات خود و بر اساس گزارش افراد چاپلوس و منفعت طلب و تحلیل های ناصحیح و دروغ‌پردازی های ساواک، خیال می کرد که همه مردم طرفدار و دوستدار او هستند، هرچه بگوید عمل می‌کنند و هر نوع بیندیشد، مردم نیز چنان می کنند.

این احساس قدرت، آرام آرام او را به سمت اتخاذ برخی مواضع در برابر قدرتهایی برد که وی را به کرسی نشانده و سپس با کودتای 28 مرداد 1332 جریان ملی و میهنی را به نفع او و حکومتش سرکوب و منزوی کرده بودند. به این ترتیب، حکومت با فاصله گیری بسیار از مردم عملاً در برابر ملت قرار گرفت. در این شرایط، ملت ایران خود را خسارت دیده اصلی صحنه عمومی دید و به فکر چاره و اصلاح افتاد.

حقیقت این است که در سال 57 ، ملت انقلاب کرد و خواهان اصلاحات اساسی در سازمان و نحوه اداره کشور و گرفتن سرنوشت به دست خویش گردید. شاه از یک سو عملاً مقابل مردم قرار گرفته بود و از سوی دیگر با دولت های حامی خودش زاویه پیدا کرده بود و این همان فرصت استثنایی تاریخی بود که ملت استفاده کرد تا شرایط را به نفع خودش و آرمانهایش تغییر دهد.

این سوال که چرا آن حامیان، دست حمایت خود را از پشت شاه برداشتند، پاسخ روشنی دارد. آنان زیر شعار و نمایشی از دموکراسی، حقوق بشر و آزادی بر جهان حکمرانی می کردند در حالی که شاه اصرار داشت تمام مظاهر این شعارها را کنار بگذارد. روزنامه ها و نشریات اصلی عموماً دولتی، فضا کاملاً امنیتی، احزاب وابسته به حکومت، شرایط زندگی مردم به شدت آشفته و فساد و سوءاستفاده مالی، اقتصادی و اخلاقی فراگیر شده بود. شاه حتی در اداره امور جاری، مهار گرانی و تورم، حل مشکل مسکن و بیکاری عملاً ناتوان بود. عموم ناظران مستقل معتقد بودند که حتی اگر انقلاب نمی شد، شاه نمی توانست برای مدت طولانی دوام پیدا کند و با فروپاشی عمومی در نظامات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مواجه می شد.

شاه حاضر نبود کوچکترین امتیاز و فرصتی به مردم بدهد و به دنبال افزایش تمرکز قدرت و ثروت در حکومتی بود که اختیارات آن منحصراً در دست خودش بود. اختیار بخش مهمی از منابع و ثروت ملت و قراردادها و پیمانکاری های بزرگ عملاً در دست شاه و خاندانش قرار گرفته بود. ثروت خاندان شاه از دید ملت افسانه ای شده بود و آنان احساسی نسبت به وضع اسف بار مردم نداشتند. حلبی آبادها گسترش پیدا کرد و از سوی دیگر کاخها برافراشته شد.

اگر شاه حتی نمایشی از دموکراسی را به اجرا در می آورد، حامیان بین المللی اش از او حمایت می کردند و در برابر سقوطش مقاومت بیشتری به خرج می دادند. چنانکه دیدیم در جریان بهار عربی در سالهای اخیر، حکومت های استبدادی با یک چرخش و تغییرات ظاهری به نام دموکراسی، مورد حمایت سلطه گران قرار گرفتند و تعرضی به آنان نمی شود.

شاه، علیرغم اینکه قراردادهای استعماری را امضاء می کرد و برنامه های اجتماعی و اقتصادی توصیه ای بیگانگان را الگو قرار می داد، اما از آنجا که با استبداد عریان می خواست ملت تمدن ساز و کشور تاریخی ایران را اداره کند، آنان نمی توانستند بیش از آن از او حمایت کنند.

شاه آنقدر مغرور شده بود که در انتخابات آمریکا با هزینه کردن از جیب ملت ایران از رقیب کارتر حمایت کرد و بعد با پیروزی کارتر عملاً از چشم رییس جمهور جدید افتاد. شاه اصرار داشت دارای قدرت مطلقه باشد ولی همچنان هیچ مسئولیتی نداشته باشد و به جایی پاسخ‌گو نباشد.

شاه در دوره ای با تذکر اصل قانون اساسی مشروطه که شاه را مبرا از مسئولیت می دانست، به وزرا می‌گفت که مسئولیتی ندارد. در همان حال در تمام امور دخالت می کرد و دستور اجرا می داد و نهادهای حاکمیت کلاً به دنبال اجرای منویات و دستورات او، مسئولیت ها و ماموریت های قانونی خود را به کنار نهاده بودند. او اصولاً به تعلق قدرت به مردم اعتقادی نداشت، خود را سایه خدا به حساب می‌آورد، هیچ نیازی به مردم احساس نمی کرد و به همین دلیل به دنبال حتی نمایشی از دموکراسی هم نبود. او تصور می کرد مستقل از ملت و بدون اتکاء به مردم و با استبداد، می تواند قدرتمند باشد.

تمام حکومت در شخص شاه، دستگاه امنیتی و معدودی از بستگان و نزدیکانش خلاصه شده بود و ساختارهای اصلی حکومتی عملاً در روند تصمیم گیری حضور نداشتند. شاه، هم پشتیبانی مردم و هم حمایت حامیان خارجی اش را از دست داده بود و طبیعی بود که با خیزش مردم فرار خواهد کرد و حکومتش فرو خواهد ریخت.

اینها همه یک طرف ماجرا است. از سوی دیگر امام خمینی(ره) با یادآوری عظمت های ملت ایران، شعار آزادی، دموکراسی، عدالت، رفاه و پیشرفت را سر دست گرفت و الگوی خود را حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام معرفی کرد. حکومتی که در حافظه تاریخی ملت ایران همواره دارای جایگاه بسیار والا، مطلوب و ارزشمندی بوده است.

ابعاد شعارها و مواضع انسانی، آزادی خواهانه و مردم مدار امام(ره) در پاریس حتی برای مردم مغرب زمین که دیرزمانی با این شعارها آشنا بودند ، جذاب و موجب شگفتی بود. نکته مهم این است که امام(ره) یک نفر بود و عناصر جریانات سیاسی هم یا در زندان و تبعید بودند و یا سازمان آنان کاملاً متلاشی شده بود. فقط ملت بود که تصمیمی تاریخی گرفت، حول امام جمع شد، حرکت کرد و نظام پادشاهی را برچید.

وسعت حرکت ملت مانند امواج سهمگین اقیانوس بود که هیچ قدرتی را یارای مهار یا کنترل آن نبود و انقلاب خیلی زود به پیروزی رسید. فضای کشور منطقی بود. سخنان امام در پاریس و توضیحات شخصیت های فکری مانند شهید مطهری به مردم اطمینان داد که در جمهوری اسلامی، آرزوها و آرمانهای آنان به طور کامل محقق می‌شود و در نتیجه یکپارچه به جمهوری اسلامی رای دادند.

تمام جریانات سیاسی هم که به دست ملت آزاد شده بودند در انتخابات شرکت کردند و قریب به اتفاق آنان به جمهوری اسلامی رای دادند. البته معدود افرادی چه در اکثریت قاطع موافقین و چه در اقلیت مخالفین هم بودند که هشدار می دادند اگر کار تبیین نشود و انضباط نباشد در آینده با مشکلات عدیده و خطر بازگشت استبداد مواجه خواهیم شد. با این حال بیشتر آنها هم در همراهی با ملت به جمهوری اسلامی رای دادند.

فضا بسیار پرشور و اعتماد به امام خیلی بالا بود. تلقی عمومی این بود که وجود امام(ره) جهت ممانعت از بازگشت دیکتاتوری کفایت می‌کند. حدود ده سال اول انقلاب به درگیری های داخلی و جنگ تحمیلی گذشت که بررسی و تحلیل آن نیازمند بحث جداگانه ای است اما به حکم وظیفه و در پاسداشت مجاهدات ملت و جانفشانی های شهیدان والا مقام و ایثارگران بی‌مثال این سرزمین، این حقیقت را برجسته فریاد می کنم که توطئه اشغال و تجزیه ایران عزیز پس از سالها دفاع قهرمانانه و مقاومت جانانه مردان و زنان ایرانی در جنگ تحمیلی عقیم ماند. از این رو تجلیل از آن شیرزنان و دلاور مردان را همواره بر خود و همه آحاد ایران عزیز واجب می دانم.

پس از 43 سال از انقلاب، امروز مردم با مشکلات عدیده و گسترده مواجهند و زمزمه هایی از قبیل اینکه چرا انقلاب کردیم و یا قبلاً وضع بهتر بود به گوش می رسد. نارضایتی عمومی بسیار عمیق و وسیع است اما اصولاً مقایسه وضع امروز با قبل از انقلاب کار نادرستی است. حکومت شاه بدون حضور و دخالت ملت توسط بیگانه مستقر شد و ادامه یافت ولی جمهوری اسلامی محصول خواست و فداکاری ملت است.

نوع انتظارات از این دو متفاوت است. ملت از انقلاب و جمهوری اسلامی انتظاراتی داشته که برآورده نشده است و ما امروز به دنبال ریشه یابی علت آن هستیم. کار ملت در انقلاب واقعاً بسیار ارزشمند بوده و کاملاً قابل دفاع است.

من قبلاً در نامه هایی به علت یابی این وضعیت پرداخته ام اما امروز از منظر دیگری علل و عوامل بروز شرایط نامناسب فعلی را مورد بررسی قرار می دهم. علت اصلی شکست شاه، ولع بی پایان و تلاش گسترده او برای تمرکز قدرت بود. روندی که از سال 41 شروع و در سال 56 به اوج رسید. با اصرار شاه همه ثروت کشور و تمام اختیارات در دست حکومت قرار گرفت و مردم عملاً از صحنه تصمیم گیری و مدیریت کشور در ساحات مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حذف شدند.

با سیاست گذاری شاه، سازمان اداری توسعه یافت و فساد، فقر و تبعیض گسترش پیدا کرد و متاسفانه پس از انقلاب نیز الگوی جدید و روشنی برای اداره کشور ارائه نگردید. این امر ریشه در نبود سوابق اجرایی مهم و تجربیات مدیریت عالیه و کلان و غافلگیری ناشی از سرعت پیروزی انقلاب و ساده انگاری‌های نظری در باب قبول مسئولیت اداره کشور داشت.

اگرچه برخی صاحب نظران بنا به تجارب علمی و یا تجربیات عملی در طول سالیان مبارزه به این مسئله توجه داشتند، لیکن واقعیت آن است که فضای شورانگیز انقلاب و احساسات پاک و منسجم اقشار مختلف، موجب شد تا پیش از مرحله پیروزی، اهمیت این مسئله آن چنان که باید مورد توجه قرار نگیرد و آمادگی نسبی لازم به دست نیاید.

بر عکس، بعد از پیروزی انقلاب و فروکش کردن موج عظیم خروش ملی، جایگزینی نظام و ساختارهای جدید حاکمیت و نظام مدیریت و برنامه ریزی کلان کشور با چالش های جدی مواجه بود.

اکنون در مقام تعیین سهم افراد ، گروه ها و جریانات و محافل قدرت (چه داخلی و چه خارجی) در کامیابی ها و ناکامی ها نیستم. اما باید به نقش امام خمینی(ره) که از اعتماد و حمایت بی نظیر توده‌های مردم برخوردار بود، در برقراری سریع نظم جدید جایگزین تصریح نمایم. بدیهی است که نظم سیاسی و عمومی برای هر حرکت دیگر ملت و جامعه، ضروری بود.

یکی از چالش های مهم در فضای بعد از پیروزی، کم رنگ شدن سریع روحیه هم افزایی در جریانات سیاسی و عناصر شاخص و موثر در صحنه سیاست و مدیریت حرکت مبارزاتی بود، چنانکه دیدیم، این روند تحت تاثیر عوامل مختلف، به اختلافات بسیار عمیق و بعضاً به تعارض و تقابل اساسی تبدیل شد و این امر هزینه های سنگینی را متوجه مردم و انقلاب کرد و دشواری های سهمگینی را بر مسیر تحقق آرمانهای انقلاب تحمیل نمود.

شروع جنگ تحمیلی در جبهه ای وسیع، بار انقلاب را برای رسیدن به مقصد متعالیش بسیار سنگین تر کرد. نبود تجربه در تنظیم مناسبات سیاسی و ارتباطات بین المللی و خطاهای موثر و جدی در این زمینه مزید بر علت شد. نتیجه جمیع این چالش ها این بود که از توانایی های ملی و بین‌المللی کاروان انقلاب، به نحو بسیار جدی و اساسی کاسته شد و عدم اشراف نسبت به حوزه وسیع مسئولیت اداره امور کشور و فقدان نظریه های نظام مند در بخش های مختلف به ویژه اقتصادی و سیاسی، موجب شد تا فرصت های بسیاری در بنیان‌گذاری ایران نوین، از نظر ساختاری و سیاستی، آنچنان که شایسته انقلاب اسلامی و ملت بزرگ ایران بود، از دست برود. تفصیل این موضوع از حوصله یک بحث مختصر خارج است و من می کوشم که بنا بر تجربه علمی و عملی خود در حوزه های دانشگاهی و مدیریت عالیه اجرایی کشور، در این فرصت به اساسی ترین مسئله اشاره کنم.

اگر بخواهم جان کلام را در گزاره های مختصری به شما عزیزان و ملت بزرگوار ایران تقدیم کنم باید بگویم که نتیجه و محصول کاستی ها، عدم آمادگی ها، غفلت ها، محاسبات ناصحیح، تحلیل های نادرست، پیش بینی های دور از واقعیت، عدم تشخیص موقعیت ها، از دست دادن فرصت ها، ساده انگاری های جاهلانه، منصب پذیری های غیر مسئولانه، ترجیح فروع به اصول، بی توجهی به اولویت ها، خیانت های داخلی و خارجی، سهم خواهی ها و زیاده طلبی ها و شاید ده ها عامل دیگر، این شد که نظام جدید و جایگزین، علیرغم همه حساسیت های ناشی از اصول، ارزش ها و اهداف متعالی انسانی-الهی انقلاب بزرگ ملت ایران، در مواجهه با بار سنگین مسئولیت هایی که بر عهده گرفت، در عمل نتوانست بسترهای لازم برای ساختن کشور، آنچنان که شایسته انقلاب، اسلام و مردم بود، را فراهم سازد. متاسفانه به موازات تغییر در شعارها، اسامی و مواضع اعلامی، اساسی ترین تحول سیاسی یعنی تحقق حاکمیت مردم آنچنان که مطلوب انقلاب بود، شکل نگرفت.

اصالتی که شاه به نظام شاهنشاهی داده بود، به تمام معنی به مردم بازنگشت، همچنان که قدرت و ثروت که بر اساس روح عدالت محور انقلاب، باید به مردم بر می گشت، در چنبره افراد و طبقات ممتاز و اشراف جدید، در تبادل ظالمانه قرار گرفت. از این رو مجموع مشکلات و چالش های ذکر شده، کشور را برای حرکت به عبور از همان ریل هایی مجبور و محدود ساخت که نظام شاهی قبلی، آن را در زیرساخت های باصطلاح توسعه کشور تعبیه کرده بود.

جریان تمرکز ثروت و قدرت ادامه پیدا کرد. در گذر زمان نقش مردم در عرصه های واقعی زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کمرنگ شد و عده ای آن را تئوریزه نموده و به صراحت اعلام کردند که مردم حقی در این عرصه ها ندارند.

بنیاد پهلوی به عنوان نماد تمرکز ثروت پهلوی صرفاً به بنیاد علوی تغییر نام داد و نه تنها ثروت آن به مردم برنگشت، بلکه علاوه بر آن چندین بنیاد و ستاد جدید هم شکل گرفت که بسیار بزرگتر از بنیاد علوی اند و عملاً بخش عمده ای از ثروت کشور از چرخه تصمیم گیری و بهره مندی ملت خارج شد.

اکنون در شرایطی هستیم که هیچ الگوی کلان، راهبردی و جدیدی در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ارائه نشده است و عمدتاً همان برنامه ها و پروژه های زمان شاه جز در موارد معدود ادامه یافته است. همان اساس و مبانی برنامه ریزی و نوع نگاه به جامعه، مردم و کشور ادامه پیدا کرد. ما نباید به شعارها، عناوین و ادبیات اکتفا کنیم. ریل و مسیر اصلی سیاست ها و برنامه های کلان، تغییری نکرده است.

با این حال با تلاش و فداکاری جمعی از نیروهای انقلاب برای تغییر ریل و حرکت به سمت مردم، ارزش ها و آرمانهای انقلاب، دستاوردهای قابل توجهی حاصل شده است که موجب ادامه بقای نظام شده است. عده زیادی با فداکاری و ایثار و روحیه انقلابی و مردمی تلاش کردند تا مسیر را تغییر دهند و ثروت و قدرت را به مردم برگردانند و اقداماتی هم انجام دادند، لیکن برجایی ریل پیشین و اصرار بر ادامه آن، مانع از تحقق همه اهداف آنان گردید.

در این 40 سال هر کار مثبتی شده است، محصول روحیه انقلابی بوده و ساختارها در آن نقش قابل توجهی نداشته اند. نتیجه آن شد که با گذشت زمان و کاهش روحیه انقلابی، ایثار و فداکاری، ناکارآمدی های سیاستی و ساختاری به طور فزاینده‌ای آشکار گردید.

به مرور تمرکز ثروت و قدرت، به بی اعتبار شدن نهادهای قانونی می انجامد و در چنین شرایطی، تامین حقوق قانونی مردم موضوعیت خود را از دست می دهد.

تمرکز ثروت و قدرت و انحصار آن در طبقات وابسته به حاکمیت موجب دوری وسپس گسست بین نهاد حاکمیت و مردم می شود. لازمه این شرایط، تهدید خواندن مردم، امنیتی کردن فضا و باز شدن بی حساب دست عوامل امنیتی برای اعمال محدودیت، تضییق و ایجاد خفقان و سرکوب اعتراضات و انتقادات مسالمت آمیز مردم می‌شود.

این وضعیت، طبیعت انحصار و تمرکز قدرت و ثروت است و منحصر به حکومت شاه نیست. در دوره های پیش از آن در ایران، در منطقه و در هر جای جهان نیز این یک معادله شناخته شده و منطقی است و استثنایی ندارد. هرچه روحیه انقلابی، ایثار، پاکی، صداقت، خدمت و مردمی بودن ضعیف تر شد، مشکلات بیشتر و فاصله از آرمانها نیز افزون‌تر شد.

نقش بیگانگان در تقابل با انقلاب ملت ایران را باید در اعمال نفوذ، فشار و فریب آنان برای حفظ ریل قبلی و مقابله با تغییرات اساسی و زیربنایی در اداره کشور و در ضدیت با بازگرداندن ثروت و قدرت به مردم جستجو کرد. من این را با تک تک سلول هایم می فهمم که در برابر هر اقدام اصلاحی که بخواهد ثروت و قدرت را به مردم برگرداند، از بیرون خط می آمد که اجازه ندهید!

ملت، امروز آرمانهای خود را تحقق نایافته می داند و نارضایتی خود و مطالبه تغییرات اساسی در وضع را به صراحت بیان می کند. در چنین شرایطی، اصرار بر تمرکز قدرت و ثروت و تداوم حرکت در این ریل موجب امیدواری دشمنان به گرفتن امتیازات بزرگ از کشور و تحمیل شرایط سنگین به ملت می شود.

متاسفانه نفس حکومت به مرور برای بعضی افراد اصالت و قداست پیدا کرد و حفظ آن جای آرمانهای بلند انقلاب را گرفت. در حالی که از منظر امیرالمومنین(ع) حکومت به خودی خود، هیچ ارزش و اصالتی ندارد و صرفاً یک ابزار برای برقراری عدالت و تامین حقوق عامه است. فرمود اگر نتوانم عدالتی را برپا و یا حقی را احقاق کنم آن را رها می کنم و نیز فرمود که حکومت در منظر من از آب بینی بز مریض بی ارزش تر است.

اصل تعیین سرنوشت حق مردم است و هیچ احدی اجازه ندارد آن را سلب و یا محدود نماید. هر سیستمی که دچار تصلب شود خود به خود از بین می رود. نفی هویت یک ملت فقط به استبداد و دیکتاتوری می انجامد.

شرایطی که امروز با آن مواجهیم محصول انقلاب بزرگ و فداکاری عظیم ملت نیست، بلکه ناشی از دوری و حتی تنافی برخی اقدامات و سیاست ها با آرمانهای انقلاب است. آرمانهای انقلاب زنده و پاینده است. آزادی، استقلال، عدالت، برادری، پیشرفت و تعالی، کرامت انسانی و همزیستی مسالمت آمیز با همگان، همچنان در صدر آرمانهای ملت قرار دارند.

بارها گفته ام که بدون ملت، هیچ دولت و قدرتی نمی تواند کشور را جلو ببرد و از استقلال، تمامیت ارضی و حقوق اساسی ملت دفاع کند. اگر مردم کنار گذاشته شوند شانسی برای بقای هیچ حاکمیتی وجود ندارد. ملت ایران، بزرگ و هوشمند است و مطالبه ای جز حق و ارزشهای انسانی و متعالی ندارد. کنار زدن این ملت و تلاش برای تحمیل به او بی انصافی بزرگ و نابخشودنی است.

با یادآوری همیشگی آرمانهای انقلاب، آزادی، عدالت، کرامت و استقلال، باید بدانیم که هر تلاشی برای ایجاد محدودیت در آزادی اندیشه و بیان و حق اعمال اراده در تعیین سرنوشت، بی نتیجه و محکوم به شکست است. قدرت های سلطه طلب جهانی از هر طرف که باشند، بدانند که ملت هوشیار ایران خواهان رابطه انسانی و عادلانه با همه کشورها و ملت‌هاست ولی سوءاستفاده و تحمیل را نمی پذیرد. امروز، زمانۀ بی خبری و تفرق و پراکندگی ملت ایران نیست که بتوان هر قرارداد شوم استعماری را به کشور تحمیل کرد. آنان بدانند که با قدرت بی‌پایان ملت مواجه خواهند شد.

در اینجا از بحث دستاوردهای انقلاب و انتقادات و نظرات پیرامون آن در می گذرم و صرفاً به یک دستاورد بزرگ و تاریخی کم نظیر اشاره می‌نمایم.

با گذشت چهار دهه از انقلاب، تلقی تاریخی ملت ایران از دین و دینداری از حالت سنتی و عرفی به یک درک عمیق تحول پیدا کرده است. ملت پی برده است که حقیقت دین عبارت از انسانیت، اخلاق، پاکی، صداقت، احترام به دیگران، مهرورزی به بندگان خدا، آزادی خواهی و عدالت طلبی برای همگان و پیشرفت و تعالی جامعه انسانی است. گرچه مناسک برای پیروان هر مذهب و دینی اهمیت دارد، لیکن باید راه و وسیله ای برای رسیدن به حقیقت دین باشد، در غیر این صورت به خودی خود اصالتی ندارد.

ملت فهمید که هر نوع تحقیر و تحمیل به انسانها، نه تنها ربطی به دین ندارد، بلکه در تقابل و تعارض با دین است. پی برد که دین برای تامین آزادی اندیشه، اراده، انتخاب و حق تعیین سرنوشت آحاد مردم آمده است. ملت دریافت که دینداری حقیقی نه تنها ابزار جدایی و تقابل انسانها نیست، بلکه عامل وحدت و همدلی مردم از هر نژاد و رنگ و مذهب است و عمیقاً درک کرد که تقابل پیروان ادیان، امری شیطانی و در نقطه مقابل تعالیم صاحبان ادیان یعنی انبیاء عظام بوده و بلکه نشانه دوری آنان از حقیقت دین است.

امروز ملت ایران به ویژه نسل های جوان با فهم روشن، جدید و عمیق از هویت تاریخی خود و حقیقت دین و با برداشتی نوین از سیره پیامبر و آل او (ص) به دنبال ساختن جامعه ای سرشار از انسانیت، برادری، عدالت، آزادی، پیشرفت و رفاه برای همگان است.

ملت، امروز پیشرو و جلودار است، در حالی که مدعیان بر خلاف «دین آگاهان» حتی توان همراهی با مردم را نیز از دست داده اند. آنان هر روز عقب تر می مانند و فاصله آنان از مردم بیشتر می شود. این همان موضوعی است که مدعیان، آن را گسست مردم از دینداری می‌نامند در حالی که این همان حقیقت دین است که در زبان و قلم چهره‌های دین مدار آگاه و روشن ضمیر و در ادبیات، فرهنگ و رفتار عموم مردم نمایان تر می شود.

این روند در اروپا چند صد سال طول کشید. قرن ها زمان برد تا همه بدانند که دستگاه‌های دینی با حاکمیت های تحمیلی و سیاست های سرکوبگر آزادی یا توجیه گر ستم و نفی کننده حق تعیین سرنوشت مردم و ملت ها، راهی به حقیقت دین پیامبران الهی ندارند. اما این روند در ایران به دلیل ظرفیت های تاریخی و ویژگی های انسانی ملت ایران و خزانه بی پایان معارف مکتب اهل بیت(ع) و البته به مدد توسعه سریع در گسترش و مردمی شدن فناوری اطلاعات و ارتباطات با سرعت بسیار و در زمان بسیار کوتاهی به نتیجه رسیده و این یک دستاورد بزرگ، تاریخی و بسیار مبارک است.

دستاوردی که تنها متعلق به ملت ایران نیست بلکه می تواند راهگشای بسیاری از جوامع انسانی برای ساختن جهانی عاری از ظلم و تبعیض و تحقیر و سرشار از آزادی، عدالت و انسانیت باشد.

اینکه می گوییم منتظر تحولات بزرگ و مثبت و رسیدن به روزهای پرشکوه هستیم از آن جهت است که حرکت عمومی ملت ها، در جهت آزادی، عدالت و کرامت حقیقی، بسیار گسترده و امیدبخش است و روند آزادی اندیشه و رشد انسان، جهانی شده و سرعت گرفته است و کسی توان ایستادن در برابر آن را ندارد. حوادث زیبا و رویدادهای شگرفی در راه است چراکه این وعده تخلف ناپذیرخداوند است که در صورت تغییر در اندیشه، آرمان و مطالبه گری ملت ها، او خود شرایط عمومی جامعه را به نفع یکایک مردمان تغییر خواهد داد.

از خداوند منان می خواهیم که ملت ایران و همه ملت های جهان از هر قوم و نژاد و رنگ و زبان و مذهب و دین را در عبور از این فراز زمستانی تاریخ و در نیل به همراهی با بهار انسان‌ها - انسان کامل - یاری و موفق فرماید.

صبح رهایی انسان و شکست جهانی شیطان بسی نزدیک است و بهار با طلوع صبحی زیبا و دل انگیز در راه است. (الیس الصبح بقریب) إِنَّهُم ْيَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَ نَرَاهُ قَرِيبًا

عزیز و سربلند باشید.

نظرات

اخبار مرتبط

اپلیکیشن دولت بهار دسترسی ساده تر و اطلاع از اخبار مهم
نصب