1400/12/15-23:11

بیانیه تحلیلی دکتر احمدی نژاد درباره علل و عوامل فراز و فرود ملت ها به مناسبت سالروز وفات دکتر محمد مصدق

بیانیه تحلیلی دکتر احمدی نژاد درباره علل و عوامل فراز و فرود ملت ها به مناسبت سالروز وفات دکتر محمد مصدق

دکتر احمدی نژاد به مناسبت چهاردهم اسفند سالروز وفات دکتر محمد مصدق، در بیانیه‌ای به بررسی علل و عوامل فراز و فرود ملت ها و از جمله ملت ایران پرداخت.

به گزارش دولت بهار، متن این بیانیه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه

۱۴ اسفند سالروز درگذشت بزرگمرد تاریخ معاصر دکتر محمد مصدق را گرامی می دارم‌.

مرور زندگی سراسر تلاش و خدمت و مبارزه آن شخصیت بزرگ فرصتی شد تا یکبار دیگر علل و عوامل فراز و فرود تاریخی ملت ها و ملت ایران را در پیشگاه ملت ایران در قالب این بیانیه مورد بررسی قرار دهم.

تاریخ هر ملتی در طول زمان، با فراز و نشیب های بسیاری روبه رو بوده است. نظر به اهمیت نقش و آثار تمدنی ایران زمین در حیات جهانی بشر، دوره های اوج و فرود ملت ایران به روشنی در تاریخ به ثبت رسیده است‌.

پرچم شکوه و عظمت ایران (پرشیا) در بلندای رفیع ترین قله های افتخار انسان، از اعماق تاریخ تاکنون در اهتزار مانده است.

دشمنی اهریمنان و شیطان صفتان علیرغم سده های متمادی تجاوز و اشغال نه تنها از محو نام ایران زمین بلکه از وارد کردن خدشه و خلل اساسی به اعتبار جهانی و الهی و انسانی این سرزمین و الگو بودن ایرانیان از نظر بینش دانش و منش والای انسانی ناتوان مانده است.

بدون تردید اگر دوره اوج تاریخی ایران ادامه می یافت، جهانی به کلی رشد یافته برپا می شد و تاریخی کاملا متفاوت ساخته می شد و سرنوشتی به مراتب برتر برای بشریت رقم می خورد.

علیرغم آغاز هزاره سوم میلادی، هنوز نقش آفرینی ابلیس و شیاطین و تمرکز قدرت و ثروت  در دست برخی از همپیمانان انسان نمای آنها، موجبات اختلاف و دشمنی بین گروههای مختلف قومی، نژادی، دینی و فرهنگی و سرانجام ادعاهای سرزمینی می شود.

لشکرکشی و جنگ و کشتار میلیونی مردمان بی دفاع و بی گناه، شخصیت انسان به عنوان اشرف مخلوقات، و حیثیت جامعه جهانی بشری را مورد پرسش های جدی قرار می دهد و این همان هدفی است که ابلیس و جمله شیاطین آن را دنبال می کنند.

آنچه امروز و در جریان تجاوز آشکار رهبران روسی به اوکراین و در این جنگ شیطانی، شاهد آن هستیم، همدستی سلطه جویان یعنی صاحبان قدرت و ثروتی است که با قطب بندی های کاذب و موازنه های کذایی در شرق و غرب، دوام موجودیت نفرت انگیز خود را در ایجاد تقابل بین مردم و جهان و دامن زدن به فتنه و دشمنی و خلق فجایع هولناک دنبال می کند.

با براه انداختن جنگ و کشتار بنام مردمان کشورها، منابع، سرمایه ها و ثروت آنان را به نابودی کشانده، فقر و ترس را حاکم کرده و بدین ترتیب نظام های سلطه جوی خود را بر آنان تحمیل می کنند.

دوره های فرود، پسرفت و انحطاط تمدنی در همه سرزمین ها و در بین ملت ها ناشی از همدستی خود کامگان زیاده طلبی بوده است که در همراهی با ابلیس و شیاطین، جوامع بشری را با اغوا و ارعاب و تحمیل نظام های جابرانه و جائرانه از رشد و تکامل بازداشته اند.

سرزمین اهورایی ایران در این باره یعنی تحمیل دوره های افول و سقوط و بازماندن از روند اعتلا و بالندگی، همانند آنچه درباره برخورداری از دوره های طلایه داری و پیشاهنگی گفته شد، شاخص و کم نظیر است.

تردیدی نیست که فرصت شناسی، مسئولیت پذیری و قیام به برپایی ارزش های اخلاقی و فضیلت های الهی، انسانی و در راس همه آنها پاسداشت آزادی و عدالت و تحقق روح همبستگی ملی در جهت احقاق و تامین حقوق همه جانبه و برابر آحاد جامعه، یک ضرورت تمام عیار در تضمین دست یابی به افق های روشن و متعالی تمدنی است.

غفلت از این مسئولیت خطیر موجبات بازدارندگی، ایستایی و میرایی است. این غفلت که با فقر، جهل و فساد قرابت و قرانت ذاتی دارد، به ویژه در مواردی که به مسئولیت های جمعی و ملی مربوط است، ریشه نه در خواست و نظر عامه مردم ، که در نظاماتی دارد که متکی به حلقه ها و نحله های قدرت و ثروت، بر جامعه حاکم گشته اند. نقش عوامل قدرت و ثروت که بطور فزاینده و انحصاری، شاکله حاکمیت ها را پدید آورده و استمرار می بخشد، آنچنان برجسته و عمده است که انکار و یا نادیده گرفتن آن در تحلیل تاریخی و بررسی ساختاری افول و سقوط حکومت ها و بلکه جوامع، از دیدن و اعتراف کردن به نقش و سهم موثر آن، به مراتب دشوارتر، بلکه شاید اساسا ناممکن است.

فارغ از ورود به بحث تفصیلی و برشماری موارد دخیل و احراز سهم هر کدام از مولفه ها در تحولات تاریخی بطور عام و تولد و مرگ جوامع و تمدن ها بطور خاص ، به عنوان یک بخش برجسته از حقیقت باید نقش بی بدیل ساختار و رویکرد نظام حاکم در تثبیت و توسعه و تعمیق حاکمیت ملی (یعنی هم افزایی حاکمیت های آحاد مردم) را به طور جدی مورد تاکید قرار داد.

بر همین اساس مسئولیت نظام سیاسی حاکم را در این باره باید بی بدیل خواند و حکم به نقش، سهم و مسئولیت حکمرانی در سرنوشت حاکم بر جوامع داد. باید از نقش رهبران و عناصر کلیدی و ساختار حکمرانی در جوامع بالنده، مترقی و پیشرو همراه با مردمانی برخوردار از آزادی، عدالت ، آگاهی، آرامش، امنیت همه جانبه، رضایت خاطر و رفاه اجتماعی قدردانی و تمجید کرد.

به طور متقابل و منطقی، چنانچه شاخص های کمی و کیفی در موضوعات مختلف نمایانگر کاهش شدید برخورداری ها و افزایش شدید نابسامانی ها باشد، در اینصورت، انتقاد، تقبیح، اعتراض، سرزنش و مطالبه جدی پاسخگویی از حاکمان اجنتناب ناپذیر است.

در چنین وضعیتی ، ناتوانی و عدم کفایت رهبران و یا نظام سیاسی حاکم ، از جنبه نظری و سیاستی و یا از جهت برنامه ای و اجرایی، کوچکترین حکمی است که افکار عمومی منطقا آن را صادر می کند. البته در مراتب شدیدتر ، میزان انحراف از مسئولیت تا سرحدِ تقابل با حاکمیت ملی و اراده عمومی مردم، معیاری است که مبنای رسیدگی به عملکردهایی می شود که بر اساس قوانین و تعهدات ناشی از آن، مستوجب عقوبت هایی خواهد بود که قوانین معین می کند.

در این رابطه کثرت فرصت های از دست رفته، به ویژه اگر با اصرار حاکمان به دوام حکمرانی خود همراه باشد، در نحوه اعمال اراده عمومی برای تغییرات سیاسی ساختاری و یا غیر ساختاری، تعیین کننده می شود.

به طور معمول انقلاب ها ، نظیر آنچه در سال ۵۷ در ایران اتفاق افتاد، رویکرد جامعه برای تغییرات اساسی و بنیادی در ساختار و هیئت حاکمه است. این رویکرد معمولا در نتیجه مقاومت حکمرانان در برابر مطالبات عمومی برای تغییرات و اصلاحات بنیادی و همچنین اعمال سیاستهای مُضَیَّق و استفاده از روش های خشونت آمیز در برخورد با مطالبات ، شکل می گیرد.

بدین ترتیب می توان به روشنی احراز کرد که از عوامل بازدارندگی یک ملت در دستیابی به افق های برتر مادی و معنوی، ساختار سیاسی و هسته متکاثر و متکاثف قدرت است.

هسته ای که یا از ابتدا و فارغ از آراء و نظرات آحاد جامعه برآنان تحمیل شده است و یا در طول زمان و به تدریج از تعهدات خود مبنی بر نمایندگی از اراده مردم فاصله گرفته است و در عمل و به استقلال حاکمیت مجموعه عوامل حاکم را به جای حاکمیت مردم(حاکمیت ملی) بر قدرت نشانده است.

چنین نظام هایی که از آن به استبدادی و دیکتاتوری یاد می شود، یا نظیر فرایند کودتا یا اشکال نظامی به طور ناگهانی تاسیس می شوند و یا به طور تدریجی نظیر حکومت های موروثی و با جانشینی فردی خودکامه و تمامیت خواه و یا با طولانی شدن دوره حکومت یک فرد اتفاق می افتد، نظیر آنچه که در دوره طولانی حکومت افرادی ولو با سابقه انقلابی و مبارزه برای آزادی روی داده است.

علاوه بر نظام های استبدادی و حکمرانان مستبد که در بازدارندگی از روند رشد و تعالی یک ملت، نقشی موثر و قطعی ایفا کرده  و می کنند، قدرت های خارجی معارض و دشمن نیز، در طول تاریخ نقش بسیار مهم و اساسی در سلب فرصت های پیشرفت و شکوفایی از جوامع مختلف بویژه در تاریخ ایران داشته اند.

نقش قدرت های خارجی در تحمیل دوره های افول و انحطاط و گاه سقوط دائمی به روش های مختلفی صورت پذیرفته و می پذیرد .

اعمال فشار و استفاده از زور با تکیه بر کثرت نفرات و ادوات نظامی و در صورت نیاز به راه انداختن جنگ و اشغال و اخذ امتیازات مختلف تا سرحد الحاق تمام و یا بخشی از سرزمین تصرف شده و انعقاد قراردادهای تحمیلی یکی از این روش هاست .

اعمال نفوذ و رخنه در ساختار سیاست و حکومت، برای جاسوسی و یا ایجاد انحراف در تصمیم سازی ها و ایجاد مانع در اتخاذ سیاست ها و یا اجرای برنامه های درست و یا اثر گذاری های مختلف برای اتخاذ سیاست ها و یا اجرای برنامه های نادرست، از جمله روش های دیگر است.

میزان نفوذ و اثر گذاری دشمن خارجی می تواند تاسرحد نشاندن عناصر وابسته در مناصب مهم حکومتی ویا در بالا ترین درجه به حاکم کردن یک رژیم دست نشانده در کشور دیگر بینجامد.

هدف ازاعمال روش های مختلف، در نهایت غارت منابع کشور های هدف است.

سیاست های استعماری، در گذر زمان، به جایگزینی برای جنگ و اشغال، که پرهزینه و پر ریسک و در بسیاری موارد نا شدنی بود، تبدیل گردید. بنابراین قدرت خارجی و هر متخاصم پیدا و پنهان، همواره از عوامل عقب ماندگی و انحطاط ملت ها وتمدن ها بوده است.

نکته ای  که در رابطه با نسبت بین دو عامل انحطاط یعنی حکومت استبدادی داخلی و دشمن خارجی باید مورد توجه قرار داد این است که هرچند لزوماً نباید این دو عامل در طول هم نقش آفرینی کنند، اما در بسیاری از موارد حکومت استبدادی داخلی و دشمن خارجی به نحو کاملا متحد، موجبات تحمیل فلاکت و هلاکت را فراهم آورده اند.

گاه ممکن است روحیه زیاده خواهی شدید حاکمان مستبد ویا دیگر عوامل قومی، مذهبی و جغرافیایی مانع از پیوند حاکمان مستبد داخلی و حاکمان معارض خارجی گردد.

معمول این است که حاکمان مستبد داخلی یک کشور، مادام که احساس قدرت می کنند، ممکن است در برابر خواسته های دشمن بیگانه مقاومت کنند لیکن این مقاومت به دلیل ذات تمامیت خواه استبداد و تحمیل فشار و سختی به مردم تا آنجا منجر شود که حاکمیت به طور کلی مردم(یعنی قدرت ملی واقعی) را از دست داده باشد و این گسست برای دشمن کاملا آشکار شده باشد.

در این صورت ارتباط بین استبداد داخلی و دشمن خارجی با دو رویکرد احتمالی مواجه است، تسلیم حاکمان مستبد داخلی در برابر دشمنان خارجی و سرانجام وابستگی به آنان و یا ایستادگی و مقاومت تا سرحد جنگ.

بدیهی است که احتمال اول در صورتی قوت و جدیت می یابد که حاکمان مستبد داخلی، از خوداگاهی لازم نسبت به وضعیت بد و ضعف گسترده و عمیق و همه جانبه در جامعه، برخوردار باشد.

در این صورت برخلاف مواضع قبلی و شعارهای ، هرچند شدیدا استقلال طلبانه پیشین، ناچار می شود ، در عمل ، ولو به طور پنهانی با دشمن مدعی مصالحه (به تسلیم) نماید.

بدیهی است که به طور معمول و در شرایط وجود تعدد در دشمنان خارجی، این وابستگی نخست به گزینه یا گزینه های به اصطلاح مناسبت تر صورت می گیرد، لکن سرانجام به دلیل دوام سیاست های استبدادی داخلی و ضعف مفرط روز افزون همه جانبه و معادلات بین دشمنان خارجی، چه بسا این تسلیم و وادادگی، به تمامیت تبدیل شود.

در حالت دوم، اگر حاکمیت مستبد داخلی، به هر دلیل، از جمله نداشتن خودآگاهی از موقعیت حکومت و گسست شدید بین خود و مردم و از نابسامانی شدید در ابعاد مختلف،  و با تکیه بر تحلیل های خود ساخته و نظرات کاسه لیسان و چاپلوسان درباری و یا عناصر نفوذی دشمن و یا بزرگنمایی برخی توانمندی های داخلی و یا عدم اطلاع از سیاست ها و برنامه های دشمن، بر طبل رویارویی و مصاف بکوبد، در این صورت جامعه خود را به سمت چنان جنگی به پیش می برد که در غیاب مردم، صد البته نابرابر و محکوم به شکست خواهد بود.

هریک از دو فرض مذکور، حسب شرایط می تواند محقق شود که در هر دو صورت موجبات تحمیل شرایط به مراتب بدتری را بر جامعه فراهم می سازد.

نهایت آن که حاکم مستبد داخلی و دشمن غدار خارجی به مثابه دو تیغه یک قیچی رگ حیات یک ملت را قطع می کنند.

در کنار نقش ساختار سیاسی و ماهیت هیات حاکمه و در راس آنها رهبران حاکم و با عبور از زوایای مسوولیت های خطیر همه آحاد مردم در مسوولیت پذیری و نقش آفرینی و تعامل سازنده، با تاکید بر پاسداشت آزادی، عدالت، مبارزه با انحصار در قدرت و ثروت، محو مظاهر اشرافیت سیاسی، مذهبی و اقتصادی، مبارزه همه جانبه با همه مظاهر فساد و مشارکت فعال در تعیین سرنوشت و نظارت آگاهانه بر عملکرد همه سطوح حاکمیت و اصرار و پایبندی بر وحدت و انسجام اجتماعی، مایلم یک بار دیگر اهمیت نقش نخبگان جهانی به طور عام و نخبگان ایرانی (درسراسر جهان) را به طور خاص یادآوری نموده و مورد تاکید قرار دهم.

اثربخشی رای و نظر نخبگان سیاسی ، فرهنگی، هنری، ورزشی، علمی، اجتماعی و اقتصادی در نظریه پردازی، تبیین موارد و شناخت دقایق از مساپل مهم امروز جامعه بشری جهان و ایران و اثرگذاری اصلاح گرایانه بر رویه ها، روندها و فرایندهای مهم در تصمیم سازی ها، تصمیم گیری ها، اتخاذ سیاست ها و طراحی و اجرای برنامه های کلان و فراگیر، امر خطیر و اجتناب ناپذیری است که تاخیر در آن نیز گناهی نابخشودنی است.

اثر نخبگان هر جامعه در سطح ملی و نیز در مقیاس جهانی، از جهت نظری و نیز از نظر اقدامات اعلامی و تبلیغی می تواند موجبات اصلاحات گسترده ای در سیاست ها و رفتارهای نظامات و عناصر قدرت در کشورها و جهان شود. بویژه آنکه اصرار بر رفتارهای غیر دموکراتیک در سطوح ملی به فقر انباشته ای در نظام اندیشه و عمل حاکمان انجامیده است.

علاوه بر این، عمق و گستره تاثیر نگاه ، مواضع و رفتار نخبگان بر افکار عمومی و بویژه گروهها و اقشار موثر در لایه های میانی جامعه، برای ایجاد یک جنبش آگاهی بخش منسجم کننده، سرمایه ای عظیم و بی نظیر است.

تاریخ سراسر درس ملت بزرگ ایران در مقاطع گوناگون و بسیار ، به وجود شریف و حیات ارزشمند نخبگان و زبدگانی شهادت می دهد که با نگاهی تیز و فهمی عمیق و احاطه ای وسیع از مسایل ایران زمین، حیات خود را تسلیم درک صادقانه از هستی و عشق خالصانه خود به سرزمین مهر و مستی کرده اند.

سرزمین پاک و اهورایی ایران، برای پیدایی، برای شکوفایی و برای مانایی مرهون مردان و زنان شایسته و فرهیخته ای بوده است که بزرگی و عظمت را فلسفه بندگی، مهر و نیکی را حکمت زندگی و عشق و مستی را راز بالندگی می دانستند.

روزگاران فراز ایران، وامدار چشمان تیزبین و قلوب پاک آنان بود که حال را به آینده و زمین را به آسمان پیوند می دادند. گامهایی که به زمین استواری می آموخت و دستان بلندی که دست مهر خدا می فشرد و مشعل هدایت برمی افروخت و بدین سان بود که ادیبان و حکیمان و علیمان و سفیران و دبیران و وزیران و شاعران و خلاصه بی بدیلان و کم نظیرانی که با تقدیم هر چه داشتند، پرده اسرار عالم برداشتند، تاریکی شب را شکافتند و روزگار اندیشه ایران به طلوع سپیده ای درخشان بیاراستند و سپهر حیات ایرانی به روشنی و گرمی توامان آفتاب عالمتاب علم و عشق، جاودانه ساختند. وجود فداکاران دلسوخته و پاک باخته اما، به دوران فراز و اوج ایران عزیز منحصر نبوده است.

چه بسیار شیرزنان و دلاور مردانی بوده اند که در دوران های افول و فرود این سرزمین، با تقدیم جان و مال و آبرو، از میهن خود دفاع کرده اند، درس آزادگی و جوانمردی به نسل ها داده و شعله عشق به میهن و در پای بست بر عهد الست، پیمان خود با مام وطن را جاودانه کرده اند.

جوانه خود آگاهی ملی که با جان واژه ایران، در لوح ضمیر و صحیفه دل هر جوان و پیر به بار نشست، چون سروی تنومند و بلند و دیدگاهی پر امید از آینده را نوید می داد، که ایران از ورای قرن ها اشغال حرامیان ، آزاد و رها، در انتظار بهار انسان ها، دگربار، گلستانی از طراوت و زیبایی شود.

و اکنون وظیفه خود می دانم که به نمایندگی از همه آزادگان ، رادمردان، شیرزنان، فرهیختگان، زبدگان، نخبگان، آزادیخواهان، عدالت طلبان و مبارزان و قهرمانان ایرانی در همه عصرها و نسل ها، قلم به نام نماد جاودانه و حکیم فرزانه، فردوسی پاکزاد متبرک سازم که رحمت بر آن تربت پاک باد.

و اما امروز که به مدد الهی ، به ذکر ایران و ایرانیان مفتخر شده ام، یعنی چهاردهم اسفند ۱۴۰۰ هجری شمسی و در سالروز درگذشت مردی بزرگ، آگاه، آزاده، وطن پرست، شجاع، مومن، موحد، خدمتگزار، مبارز، عدالت طلب و آزادی خواه از او یاد کرده و به روح بلندش درود بفرستم.

آری او کسی نیست جز مرحوم زنده یاد دکتر محمد مصدق که عمر ارزشمندش را چون همه ایرانیان آزاده و فرهیخته بر سر آرمان و عشق خود، یعنی اعتلا و عزت ایران گذاشت.

دکتر مصدق اندیشمندی نیک اندیش بود. او با هوشمندی و اشراف به تجربیات تاریخی و درک عمیق از مسایل کشور ، منطقه و امور بین الملل، بخوبی دریافته بود که نابسامانی ها و عقب ماندگی های کشور و جامعه ایرانی، ریشه در دو عامل استبداد داخلی و استعمارخارجی دارد و بر این اساس، صادقانه زندگی خود را وقف مبارزه برای آزادی ایران از قیداستبداد داخلی و قطع دست استعمار خارجی و ایادی داخلی آنان نمود.

رهبری او در مبارزات ملی علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی، فصل نوینی از تاریخ بیداری ایرانی برای نیل به جایگاه های شایسته در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی  و اجتماعی را پدید آورد.

مرحوم دکتر مصدق از معرفی به ملت بزرگ ایران و بلکه بسیاری از شخصیت ها و محافل سیاسی بین المللی بی نیاز است.

حضور او در صحنه های مختلف سیاسی و حقوقی بین المللی و دفاع حقوقی، قانونی و منطقی از حقوق مسلم ایران، بویژه در نهضت عظیم و تاریخی ملی شدن صنعت نفت و به طور خاص قطع دست طمع و تجاوز استعمار پیر انگلیس از این  سرمایه بزرگ ملی و پایان دادن به دخالت های آشکار آن کشور در امور داخلی ایران، شایسته یاد آوری مستمر و تقدیر همیشگی است.

مبارزات درس آموز و برجسته او و یاران صدیق و باوفایش بویژه شهید والامقام زنده یاد دکتر سید حسین فاطمی ، اگر چه با کودتای انگلیسی – آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به دستگیری، شهادت، زندان و تبعید او و جمعی از همرزمانش انجامید و اهداف او برای پایه گذاری ایران نوین ، آزاد و مستقل ، ناتمام ماند، لکن موجبات بیداری بزرگی در میان طبقات ملت و اعاده حیثیت از جایگاه و شان ایران و ایرانی در جامعه بین الملل گردید.

انتخاب چنین روزی برای ارایه دیدگاه سیاسی و ملی مطرح شده در این بیانیه، از آن جهت بوده است که فرصت مغتنمی برای تجدید ارزش گذاری و احترام به روح بلند آن بزرگمرد و یاران شهید و مرحومش و نیز تاکیدی بر پیوستگی مبارزاتی تاریخی مردم ایران و پیشگامان قهرمان این سرزمین باشد.

یک بار دیگر به روان پاک زنده یاد دکتر محمد مصدق، شهید گرانقدر دکتر سیدحسین فاطمی، همرزمان صدیق آنان و همه کسانی که جان و عمر خویش را برای اعتلای این سرزمین اهورایی تقدیم کردند درود می فرستم و از خداوند بزرگ برای همگی مجاهدان و شهیدان غفران و رضوان و بهشت نعیم و برای ملت بزرگ ایران سرافرازی، سلامت و سعادت مسالت می کنم.

خادم ملت ایران

محمود احمدی نژاد

۱۴ اسفند ۱۴۰۰

نظرات

اخبار مرتبط

اپلیکیشن دولت بهار دسترسی ساده تر و اطلاع از اخبار مهم
نصب