نظریه ' مدیریت ایرانی ' دکتر احمدی نژاد؛ آزادی + فیلم
به میزانی که آزادی بیان انسان ها محدود شود، از انسانیت انسان ها کاسته می شود. می گویند اگر اجازه بدهیم مردم انتخاب کنند، اشتباه می کنند! خب اشتباه بکنند، به شما چه ربطی دارد؟ خداوند این را نمی دانست که به انسان ها آزادی داد؟ خدا نمی دانست که ممکن است اشتباه کنند؟ نمی توانست کاری کند که همیشه خوب ها را انتخاب کنند؟ یک عده در کل دنیا پیدا شدند که آزادی انسان ها را محدود می کنند که بنظرم همان شیطان هستند.
به گزارش دولت بهار، متن این بخش از نظریه "مدیریت ایرانی" دکتر محمود احمدینژاد با عنوان " آزادی " به شرح زير است:
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم عجل لوليك الفرج والعافية و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه والمستشهدين بين يده
مفهومی که می خواهم درباره آن صحبت کنم، مفهوم آزادی است. آزادی، بالاترین هدیه خدا به انسان ها و تضمین بقیه ارزش های انسانی است. اگر انسان آزاد نباشد، انتخاب هایش فاقد ارزش است و رشدی نمی کند. آزادی و اختیار در ذات انسان است.
آزادی در چه چیزهایی؟ اولا آزادی در اندیشه. اگر اندیشه ای نباشد، رشدی وجود ندارد. اندیشه باید آزاد باشد. به هر نسبتی که اندیشه انسان ها را محدود کنیم، انسانیت را محدود کرده ایم چون انسان یعنی اندیشه. " ای برادر تو همه اندیشه ای، مابقی خود استخوان و ریشه ای ". اگر آزادی در اندیشه محدود شود، چیزی از انسان باقی نمی ماند. نمی شود حکم کرد که همه باید اینگونه بیاندیشند و فکر کنند. نمی توان برای اندیشه سقفی قرار داد. چه به لحاظ موضوعی و چه به لحاظ سقف، اندیشه را محدود کنیم، انسانیت را محدود کرده ایم، در نتیجه راه کمال بسته می شود و این برخلاف خواست خداست. زیبایی کار خدا در این است که انسان ها، در آزادی او را انتخاب می کنند، در آزادی ارزش ها را انتخاب می کنند.
اگر آزادی اندیشه، به آزادی اراده نینجامد، یعنی بیاندیشیم ولی خروجی نداشته باشیم، به چه دردی می خورد؟ اگر اندیشه ای در ذهن هست، باید به اراده بیانجامد. اراده را می توان محدود کرد؟ به هر میزانی اراده انسان ها محدود شود، انسانیت محدود شده است. به هر میزان دایره انتخاب انسان ها محدود شود، انسانیت محدود شده است.
من معتقد هستم که آزادی انسان ها، مطلق است یعنی باید به آزادی مطلق برسیم. الان در اسارت ها هستیم، اسارت تاریخ، وراثت، مسائل اجتماعی، حکومت ها، تعصبات و برخی خصلت های نادرست مانند حسادت ها، خودخواهی ها، خودبرتربینی ها و بخل ها. اینها اسارت است.
همه پیامبران آمدند تا انسان ها را آزاد کنند، آزادِ آزادِ آزاد. انسان ها وقتی آزادِ آزادِ آزاد می شوند، جز خدا ، جز حقیقت، جز انسانیت چیزی نیستند. آزادترین انسان های تاریخ، پیامبران بودند، اگر دور هم جمع شوند، محدودیت و مشکلی بوجود نمی آید. ویژگی انسان این است که وقتی از اسارت ها آزاد می شود، جز حق، جز کمال و جز انسانیت را انتخاب نمی کند. آزادی با انسان است، نمی شود آن را از انسان گرفت. خداوند به هیچ انسانی، اجازه محدود کردن آزادی انسان ها را نداده است.
یک نوع محدود کردن، محدود کردن فکری است. جوری درست می کنند، انسان ها را هدایت می کنند، اغوا می کنند، ذهن ها را می بندند و قالب های مصنوعی و کاذب درست می کنند.
نوع دیگر محدودیت، محدودیت انسان در عرصه اجتماع است که بیشتر، این نوع محدودیت را در طول تاریخ می بینیم. وقتی محدود شد، دیگر انسان نیست. به نسبت محدودیت، از انسانیت ساقط است. وقتی می گوییم اجتماع، معنایش این نیست که انسان ها محدود می شوند، اتفاقا اجتماع بستر نامحدود شدن انسان است. بستر تحقق آزادی مطلق انسان ها در تعامل با دیگران است. آزادی در اجتماع معنا پیدا می کند. یکی برود در قله قاف و بگوید من آزادِ آزاد هستم. این آزادی به چه دردی می خورد؟ آزادی اندیشه، آزادی انتخاب، آزادی اراده و آزادی اعمال اراده در بستر جامعه معنا پیدا می کنند.
ممکن است بگویید من اراده کرده ام ولی اجازه نمی دهند اراده ام را اعمال کنم، در این صورت رشدی اتفاق نمی افتد. اصلا در این پروسه است که انسان ها رشد می کنند. بیاندیشد، تصمیم بگیرد، انتخاب و اراده کند و اعمال اراده کند، تا حلقه های بالاتر و خوب و بد را تشخیص بدهد. به نسبتی که آزادی های انسان محدود می شوند، ارزش ها هم محدود می شوند و اگر آزادی محدود شود، اصلا ارزش و ضد ارزشی متولد نمی شود.
فرض کنید افرادی را مجبور کنیم که یک چیزی را انتخاب کنند، یک گناهی را انجام بدهند، این ضد ارزش است؟ خیر! آن مجبور کردن ضد ارزش است ولی آنکه مجبور شده، چه ضد ارزشی است؟ اگر فردی را مجبور کنیم عمل صالحی را انجام بدهد، ارزشی خلق می شود؟ خیر! ارزش زمانی خلق می شود که یک ارتقاء روحی و انسانی در آن طرف اتفاق بیفتد. وقتی با اجبار باشد، اتفاق نمی افتد.
دین اجباری است؟ اگر دین اجباری باشد، ارزشی ندارد. دین آمده انسان ها را ارتقاء بدهد. اجبار وسط بیاید، رکود اتفاق می افتد، توقف کمال انسان است، محدود کننده انسان است.
آیا حکومت ها حق دارند آزادی انسان ها را محدود کنند؟ خیر! ماموریت حکومت ها، صیانت از آزادی و تامین آزادی انسان هاست.
به حق تعیین سرنوشت می رسیم. سرفصل و سرآمد آزادی انسان ها، انتخاب سرنوشت خودشان است. وقتی فرد هستند، برای خودشان و وقتی در جامعه هستند، جامعه برای خودش تصمیم می گیرد. احدی نمی تواند این حق را از انسان ها بگیرد. این را خدا به انسان ها داده است. محدود کردن یعنی چه؟ جالب است که در قانون اساسی کشور هم آمده که حتی به نام امنیت ملی هم نمی توان آزادی های مردم را ولو با وضع قانون، محدود کرد. این قسمت از قانون اساسی در دنیا جزو مترقی ترینها است. انسان ها باید آزاد باشند، بیاندیشند، اراده و انتخاب کنند، تصمیم بگیرند.
در عرصه اجتماعی، اراده انسان ها باید حاکم باشد ولاغیر. انسان ها باید انتخاب کنند که چگونه زندگی کنند یا کدام مسیر را بروند، احدی حق ندارد این را محدود کند. به شما بگویم که هر مقدار آزادی انسان ها محدود شده، فساد آمده است. به محض آنکه می گوییم آزادی، می گویند مردم می روند و فساد می کنند! این یک دروغ بزرگ است. دلیل آن خیلی ساده است. در طول تاریخ با همین شعار، آزادی ها را محدود کردند و تاریخ پر است از فساد و کشتار و جنایت. هیچوقت آزادی مطلق انسان ها اتفاق نیفتاده است که راجع به آن بخواهیم قضاوت کنیم. تازه کسانیکه می خواهند کنترل کنند، به چه حقی می خواهند کنترل کنند؟ چه کسی اجازه داده که کنترل کنید؟ چه کسی گفته شما برتر هستید؟ چه کسی گفته شما بهتر تشخیص می دهید؟ چه کسی گفته کنترل های شما به نفع جامعه است؟ هیچکدام پاسخ روشن و قانع کننده ای ندارد. مردم باید سرنوشت خودشان را خودشان تعیین کنند. دموکراسی هم همین بود، گفتند انسان ها خودشان تعیین کنند. البته هزاران تبصره به آن زدند. الان تقریبا دموکراسی در دنیا وجود ندارد، همه دموکراسی ها همه جا به شیوه های مختلف کنترل شده است، شیوه های تبلیغاتی، قوانینی گذاشتند که به ظاهر هدایت می کنند و اراده های مردم را به سمت جایی که می خواهند می برند.
آزادی بیان! همه باید بتوانند حرف بزنند. اندیشه ای که به بیان نیاید، چگونه اندیشه ای است؟ به میزانی که آزادی بیان انسان ها محدود شود، از انسانیت انسان ها کاسته می شود. می گویند اگر اجازه بدهیم مردم انتخاب کنند، اشتباه می کنند! خب اشتباه بکنند، به شما چه ربطی دارد؟ خداوند این را نمی دانست که به انسان ها آزادی داد؟ خدا نمی دانست که ممکن است اشتباه کنند؟ نمی توانست کاری کند که همیشه خوب ها را انتخاب کنند؟
یک عده در کل دنیا پیدا شدند که آزادی انسان ها را محدود می کنند که بنظرم همان شیطان هستند. شیطان بزرگترین محدود کننده آزادی انسان هاست. آزادی، بزرگترین هدیه خداست. رمز انسان بودن انسان ها، آزادی و اختیار است. هر قدر محدود شود، انسانیت محدود می شود. این یک چیز ساده و روشن است. اما در طول تاریخ با توجیهات گوناگون آمده اند دائما اختیارات انسان ها را محدود کرده اند و در جاهایی متمرکز کرده اند و هر کاری دلشان می خواهد می کنند.
تمام مفاسد دنیا، دزدی ها، غارت ها، جنگ ها و تبعیض ها محصول محدود کردن آزادی انسان هاست. الان در دنیا آزادی توده های مردم محدود است اما قدرتمندان نامحدود. آنها آزادی دارند و توده های مردم ندارند. این فاصله به فساد، تبعیض، ظلم و سقوط می انجامد. آزادی متعلق به همه است و آن قله آزادی که از آن یاد می کنیم، آزادی مطلق همه انسان ها از تمام اسارت هاست. پیامبران آمدند که انسان ها را آزاد کنند " يضع عنهم اصرهم والاغلال التي كانت عليهم ". دانش، بزرگواری، عدالت، تعاملات اجتماعی، تفکر، ایثار، فداکاری، محبت، توجه به ارزش های انسانی، تفکر در حقیقت وجودی انسان، تفکر درباره خدا و انسان کامل، همه اینها آزادی می آورند. باید به سمت آزادی مطلق برویم. آن چیزی که خدا خواسته آزادی مطلق است.
ممکن است برخی بگویند قانون چه می شود؟ ما دو نوع قانون داریم. یک قانون آزادی بخش است و یک قانون، محدود کننده است. قانون آزادی بخش مانند قوانین راهنمایی و رانندگی است. ما می خواهیم آزاد باشیم به هر جا که می خواهیم حرکت کنیم و برویم! اگر اینجا قوانینی نباشد، چهارراه و چراغ قرمزی نباشد، تصادف و برخورد می شود، راه ها بسته می شود و آزادی حرکت از ما گرفته می شود. قوانینی گذاشته شده که ما براحتی بتوانیم حرکت کنیم و به مقصد برسیم. قوانین فیزیک برای چیست؟ محدود کننده است؟ خیر! آزادی بخش است. وقتی ما قواعد فیزیک را می شناسیم، می توانیم هواپیما بسازیم و حرکت کنیم یعنی یک درجه بیشتر آزاد شویم. در اقتصاد هم همین است، قوانینی داریم محدود کننده و قوانینی داریم که آزادی بخش است.
آن کسانی که تلقی شان محدودیت منابع و ثروت طبیعی است، دائما قوانین محدود کننده برای انسان ها می گذارند اما وقتی که ما معتقد باشیم ثروت طبیعی نامحدود است، قوانین آزادی بخش می گذاریم تا همه مردم استفاده کنند. اینهمه زمین خدا قرار داده است که همه مردم صاحب ویلا و باغ باشند، چه اشکالی دارد؟
آزادی در مناسبات اجتماعی بسیار مهم است، آزادی اندیشه، آزادی اراده، آزادی انتخاب، آزادی اعمال اراده، آزادی بیان، آزادی در تعیین سرنوشت اجتماعی، حق تعیین سرنوشت، اینها بسیار بسیار مهم هستند. امروز هم مهمترین معضل جوامع بشری، بحث آزادی و حق تعیین سرنوشت است. متاسفانه امروز آزادی در تعیین سرنوست محدود شده است و این محدودیت، فجایع زیادی را به بار آورده و باعث شده در دنیا هر روز جنگ، اختلاف، درگیری، سلطه، غارت و چپاول جهانی اتفاق بیفتد. در بحث بعدی ان شاءالله درباره عدالت صحبت خواهم کرد.
نظرات